همین که چمدانت را برمیداری همه میپرسند میخواهی کجا بروی؟ اماوقتی یک عمر تنهایی هیچکس ازتو نمیپرسد کجایی!، انگار همین چمدان لعنتی تمام ترس مردم از سفر است هیچکس از تنهایی تو نمی ترسد!
گذر عشق
به نام عشق گذری کن به غزل هایم
تو حرف دلم را نخوانده می فهمی
بخوان حدیث مطربی را ومعنی کن
که متهمم نکنند شاعران به نادانی
تو سال هاست که شاه نشین غزلم بودی
نخند دلخوشیم هست این دو بیت پایانی
مرا به بند می کشد آن نگاه گیرایت
خدا کند به سوی کلبه ام نظر بفرمایی
ببین که با نگاه نشانم دهند رهگذران
مرا که مانده نگاهم به بیت پایانی
ببین که بی تو سرابم فـِسانه ای گشتم
مثال قو جان دهم به بـَحـر تنهایی،
مطلبی دیگر از این انتشارات
در تنهاییم برای کسی شعر می گویم
مطلبی دیگر از این انتشارات
دکل
مطلبی دیگر از این انتشارات
قحطی باور