روس پیر

"روس پیر"

در اغذیه فروشی ای چرکین با معده ای خالی و جیبی سوراخ منتظر لقمه کتلت لاهیجانی پیچیده در روزنامه بودم.
صاحب اغذیه فروشی کمی بیش از حد معمول در موسیقی خوش سلیقه است
چایکوفسکی واقعا در این محیط له له میزند.
من او را می‌شناسم و او نیز مرا می شناسد
من او را به عنوان صاحب و آشپز اغذیه چرکین در دل شهرداری
و او نیز مرا به عنوان مشتری هر شب مغازه اش
حتی نام یکدیگر را نمی دانیم
تمایلی هم نداریم
امشب نیز مانند دیگر شب های این شهر رطوبت زده ، سرد و مه آلود بود.
و باز او آمد
آن زن عظیم الجثه
همان که او را " روس پیر " می خواندند.
پیرزنی فربه و چروکیده و بی نهایت سفید که در لایه های چروک طبق طبق شده اش دو جفت چشمان تیله ای به رنگ آسمان صبح های زمستانی بود.
لا به لا لباس های کهنه لکه دار می پوشید و دو روسری پاره پوره به دور کله بد شکلش می پیچاند.
پول های مچاله شده در جیبش به شمایل لباس هایش بودند.
منکر نمی شوم که کافی بودند!
دقیقا به میزان قیمت همبرگری که می خرید
هر وقت که وارد این مکان می شود به او نگاهی می اندازم.
نگاهی که می شود گفت تا حدود زیادی طولانیست.
روس پیر حرفی نمی‌زند
فقط و فقط روی منو اشاره های محکمی میکند و سرش را تکان می‌دهد و بعد منتظر می ماند.
بعد از رسیدن غذا چنان آن را می بلعد که روغن از لب و لوچه اش سرازیر می شوند.
و طولی نمی انجامد که دهان چربش را با آستینش پاک می‌کند دوباره خودش را به کوچه های نمور پرتاب می کند ...
همیشه برایم جای سوال بود که چرا نامش را روس پیر گذاشتند؟
چند وقت پیش ها از بقالی کنار اغذیه فروشی شنیده بودم که در زمان حمله روس ها شایعاتی شد که بر مادر ۱۶ ساله و مادربزرگ ۳۲ ساله اش تعرض شده و از این حادثه او و خاله کوچکش زاده شدند.
در زمان شاه رقاص زیبا رو اما عیاشی بود و شب ها در خانه عاشق پیشگان خام به سر می برد.
آنطور که شنیدم از آن رقاص های دامبال و دیمبل کاباره ها نبوده
یک رقاص درست و حسابی
رقاص باله
همان خاله کوچکش با حمالی هایش فرصت این رویا را فراهم کرده بود
حال یا حمالی یا چیز دیگری
نمیدانیم
همان چیز که روایت شده را می پذیریم
از آن زمان او را روسپی خطاب می کردند ...
کمی بعد
درست تر بگویم بعد از انقلاب شغلش را از دست داده و با مردی ساده لوح ، از جنس همان عاشق پیشگان وصلت کرده و آنطور که مشخص است آن مرد نیز زودتر به گور فرو رفته.
و روسپی داستان ما با گذر تندر های زمان به روس پیر تغییر نام داده شده!
و بله صدایش آمد
ملچ ملوچ کردن ها
چایکوفسکی باری دیگر در حال پخش شدن
دریاچه قو زمزمه می شود
روس پیر در حال لمباندن
اشک در چشمانش جمع می شود ...

#مانی_خیرخواه ۱۴۰۳/۱۲/۱