شیر چایی

گاهی اوقات
گیج میشوم که آیا شیر را درون چایی ریخته ام یا نه
سه قاشق یا دو قاشق شکر؟
کمی سر در گم کننده است که حال بیدار شده ام طلوعی زود هنگام است یا غروبی کش دار ...
آیا می‌شود قرص خواب را با اس سیتالوپرام خورد؟
نمیدانم یا بهتر بگویم مطمعن نیستم
دلم می‌خواهد صبح ها شام بخورم و شب ها نهار!
شاید دلپذیر باشد از شلوغی ظهر هنگام شهر به بعد از ظهر گاهان روستا پناه ببرم
چگونه می‌شود فراموش کرد که هشت لیوان آب خورده ام
یا اینکه تفاوت مزه ی پرتقال و نارنگی چیست؟!
در قندان خِلت جمع شده است و در خِلت دان ، آب‌نبات نعنایی!
بعضی ها از کجا دستور صادر می‌کنند که سیاه را نمی‌شود با قهوه ای پوشید یا در تابستان نمی‌شود بوت به پا کرد و چطور به یاد نداشتم که شلوار شیری در علف های خیس لک می شود؟!
همچنان در تلاشم که خودم را روشن کنم که باید یکشنبه ها نماز بخوانم یا اینکه روزی ۵ بار به کلیسا بروم اما خاطرم نمی آید ...
به درستی که نمی‌توان فهمید آیا او به یادم هست یا نه در این مورد اطمینان دارد
یقینا آن پرتره ای که کشیدم در مه مرداب گم شده است!
سراشیبی جاده ای که محل کار مادرم در آنجا بود هولناک تر از پیش شتابان در حال خزیدن است.
برای چه دود کارخانه ها از سفید به سیاه بدل شده است؟!
مگر جنازه های حادثه مجتمع صنعتی شهرمان به اتمام نرسیده اند؟
کنسرو رب تمام شد ... می شود پاستا خالی را سرو کرد؟
نمی دانم نمیدانم نمیدانم ...

#مانی_خیرخواه