شاهرخ خیرخواه زاده۱۳آبان۱۳۵۷ازشهررشت،فارغ تحصیل مهندسی شیمی،نویسنده رمان مقاله وآرایه های ادبی
فاخته
سایه آبی
کورست سیاه
رکابی چرکین
مسخ شده چون کافکا
ولگرد چون سگ هدایت
دختر کشیش کجا گم گشته است آقای اورول؟
لباس عروس را از تنش وا بکن
من عیاش و عشوه گر خیابانم
همه اینها تجربه ایست ، تجربه یک فاحشه فاخته
دیگر نتوانستم رنگ جیغ بپوشم
از وقتی که دیگر ۱۰ ساله نبودم
مادرم تور سیاهی بر سر می کند
پدرم در اتاق نیست
مردی در انتهای کوچه سرفه میکند
دسته کلید ها در دستانم طنازی میکنند
تو مرد مایوس کننده ای بودی
آقای سالواتوری چگونه نشانه ها را نیافتی
و در چشمان سبزت جای اشک، ادرار جاری کردی
خسته؟ نه من تازه بازی را شروع کرده ام
سیگارم تمام نشده ، این خاصیت من است
هروقت اراده کنم مردان فندکی برایم روشن میکنند
تشک های کهنه
شرت سرمه ای
مبتذل ترین چیزی که فکرش را بکنید
پیراهن قرمز بر تن میکنم
بر گوشتان نجوا میکنم
اگر از نجوای شیطان رهایی یابید، درگاه من تا قیام قیامت بر قلب هایتان چنگ میزند
چشمانم چون آب گل آلود است
ابروانم چون شاخ و برگ های خشکیده زمستانی جلوه میکند
موهایم شکلاتیست ، میتوانی از من فرار کنی؟
مزه زبانم را فقط خودم میدانم
حال که جوانم ، مردان و زنان بزرگسال مرا دنبال میکنند و اگر زمانی بزرگ شوم شکوفه های سرخ نر و ماده به دورم میپیچند
آیا قبرشان را من خواهم کند یا بستر مرا آنها ابدی خواهند کرد؟
کادیلاک های سبز
بیلبور های قرمز
متلی با سقف های بنفش
سالواتوری، تا میتوانی افیون بکش و مرا دعوت کن تا با تو عروج کنم
لیلیث، در سراشیبی و سر پایینی تخت خاطراتی خواهیم ساخت
اینها همه تجربیات من است ، تجربه یک فاحشه فرح بخش خیابانی..
#مانی_خیرخواه
مطلبی دیگر از این انتشارات
زنگوله
مطلبی دیگر از این انتشارات
شیر چایی
مطلبی دیگر از این انتشارات
نان و نارنج