متنی که مانی خیرخواه درزادروز پدرش نوشت

خانه قدیمی با نرده های شکسته و پرچین های ویجین نشده ، درست همانطور که به خاطرش می آورم ، آزاد و گشاده به هر واقعه!
نه پدران سِر گالاهاد شدند و نه مادران مریم مقدس اما همچنان شیوا و رسا خوانده می‌شوند چه ابیات و اشعار سر مستانه.
و همه ما در نهایت سوار بر آن شعر ها قایقی خواهیم ساخت و در دریا گم گشته ، یافته خواهیم شد!
من رویایی دارم که نمی‌خواهم غرق شوم ، من دیوانه نیستم !
می‌خواهم پرواز کنم و اوج بگیرم چون رستگار هستم.
بگذارید در آن روز به بهشتی که خود ساخته ام باز گردم ، بگذارید برقصم و آواز بخوانم ، حقم یک فرصت می‌طلبد ، همیشه چشمانم بر آن روز است.
چرا همیشه در نهایت فصل عذاب فرا می‌رسد ؟
در نهایت من و تو با چشمان بزرگ و آبرنگی به آفتاب تابستان لبخند میزنیم در حالی که بستنی نرم شده بر زبانمان آب می‌شود.
روزی فرا می‌رسد که لانا در بستر مرلین به آغوش خاک و گل ها می‌رود و قطعا روزی هم فرا می‌رسد که من بر جسد آلن پو تنه میزنم و میز شامی برای کرم و انگل ها خواهیم شد !
آن روز است که گور آنها به بوی شیرین وانیل بدل می‌شود و گور ما به قاطعیت سیانور.
بله دلبندم ما برای مرگی مختصر آفریده شدیم گاهی اوقات لبخند زدن به این واقعه ضروریست.
ایکاش فرصتی بود که بازگردم و کیک گیلاس کپک زده را از حصیر چهارخانه قرمز و سفید مادربزرگم بزدایم
ایکاش فرصتی بود تا صفحه گرام ها را از شر دندان موش ها خلاص کنم
اما افسوس که من عزیز مردگانم !
پس از تو میخواهم بِرهانی از بوته گل رز های سرخ ، آن رز های خشکیده باقی مانده از برف زمستان را.
عزیزکم بدن من مقبره ای برای موش ها و مار هاست و روزی برای تو نیز اتفاق می افتد ولی جای تقدیر است که تو جای تلاش برای کمال ، به وقایع واقعی عشق می ورزی
هم من می‌دانم هم تو میدانی که هالیوود دیگر مرده است ...

#مانی_خیرخواه

در زاد روز تولد پدرش