شاهرخ خیرخواه زاده۱۳آبان۱۳۵۷ازشهررشت،فارغ تحصیل مهندسی شیمی،نویسنده رمان مقاله وآرایه های ادبی
کثافت جوب
"کثافت جوب"
سایه جک سوسماری ها چون صلیبی نقش سنگ فرش ها بودند
کوچه های در هم تنیده برای کفر گویی به پیچ می آمدند
مرد لالی انتهای کوچه سوسو میکند
نترسید بی آزارست چون زوزه ای نمیکند
پسرک گستاخ از بقالی پدر بیشعورش دوان دوان به خیابان اصلی میدود
کله ی شش ضلعی اش را تلو تلو خوران حمل میکند
ایکاش با ضربتی پولادین بر سنگ ها ولو شود و فکش در زیر پوستش خورد شود!
مرد یا زنی، درست نمیدانم ! اما در هر حال در اوج ساختمانی خموش هر ۱۲ به ۱۲ ساعت شیونی سر میداد : شهریار
و بعد خاموش میشد
صاعقه و باران در هم طنین میزنند
و بوسه های مرطوب و تیز بر هم نثار میکنند
زن لوچ این حوالی از ترس خیس شدن کاموایی که با کج دستی بدست آورده، فورا به سمت خانه شتاب میگیرد.
ایکاش جای این مجانین سرگردان، موجوداتی مملو از عجایب می زیستند!
مارمولک هایی که به پارک ها میرفتند تا سرسره بازی کنند
یا موش های فاضلابی ای که در دندان پزشکی ها به کار مشغولند
و تیره برق های سبزه گرفته چون درختان دانا اندرزی میدادند
سوراخ ها دیوار دریچه ای به دنیای دیگر میشدند
اما زمان در این مکان منجمد بود
هیچ چیز هیچ گاه تغییر نمیکرد
محکوم بودند تا ابدیتی در این دنیای "بوفه کور" مسلک زیست کنند.
دخترکی مانده است که کوچه فروردین ۱۳ و ۱۴ به ترتیب راست و بعد چپ است یا برعکس ...
#مانی_خیرخواه
مطلبی دیگر از این انتشارات
شال سبز
مطلبی دیگر از این انتشارات
فاخته
مطلبی دیگر از این انتشارات
نان و نارنج