"ک ا رخ ا ن ه ه ی چ ک ا ر ی"

کمی فراموش کرده ام
فراموش کرده ام چگونه لبخند بزنم
دیگر دستانم توان بالا کشیدن لبانم برای طبسمی دروغین را ندارد!
گاهی اوقات فراموش میکنم که برای چه چیزی پروار شدم ، و فراموش کردم چرا خدا را ستایش میکردم.
و در نهایت زندگیم به رنگ چشمانم بدل شد
شاید حتی تیرگی چشمانم در مقابل تیرگی زندگی ام قابل تشخیص نباشد.
خانم مونرو ، الماس بهترین دوست برای دختران نبود!
در دوران ما جز زغال‌سنگ، سنگی دیگر یافت نمی‌شود.
آقای نیچه ، خدایی دیگر در میان مردم نیست!
در دوران ما عقلی نیست تا فلسفه ای در ذهن شکل بگیرد.
میخواهم مزه پوست لیمو را از ذهنم پاک کنم اما تنها را شستن آن گنداب موش زده فاضلاب هاست!
شاید روزی توانستم فراموش کنم که زیبا نبودم.
و فراموش کردم چه بر سرم آمده!
شاید روزی سیاهی موهایم به روشنی گندمزار ها بشود!
اما میخواهم تمام تلاشم را بکنم که شاید روزی در عالم جنون و نا هوشیاری در حال سقوط ، خانم هاویشام را در آغوش گرفتم ...
#مانی_خیرخواه