رفت_نیامد_آمد

#رفت_نیامد_وآمد
اورفت!
دیگر بار آمد!
درالتهاب بارش باران_مرابوسید
ودر فزونی نعمت بهار_رهایم کرد!،

همه تابستان
در تب دیدارش قلبم عرق می کرد
افسوس که نیامد_که نیامد،
پاییز که شد
باهر برگی که برزمین می افتاد_ترانه ساختم
باهردرختی که عور میشد_لرزیدم
ازهجرت مرغابی ها_دلتنگترشدم
از نقره بی جان رودخانه ها به تکثرافتادم

ودرنهایت آرزوی عروج بودم که
اودرچله زمستان آمد!
سردش بود
آغوشم راطلب میکرد
به آغوش گرفتمش

سرمای قلبش_قلبم راسردتر کرد

برپیشانی اش بوسه ای زدم وگفتم
آمدی
رفتی
وآنچه برآستان وجودم گذشت راتجربه فرض میدارم_اما
بین رفتن وآمدنت حادثه ای روی داده است

حادثه ای که شاید_شوم ترین حادثه انسانی باشد!!

میدانی؛
روح دلم مُرده است وکالبد زمختش را رهاکرده است،
دیگرسردم نمیشود
دردم نمیگیرد!

گویا مُرده ام

#شاهرخ_خيرخواه