سهم ما از هیچ

#سهم_ماازهیچ

یکی در میدان شهر فریاد زد؛ ها ن،

دهانش شراره ای از آتش بود

و دستانش خونین از جام شام آخر،

ولی در کوچه پس کوچه ای بی نام

یکی میان مردم قرص نانی پخش میکرد،

ودر قسمتی دیگر

یکی هر لحظه دود میگشت!،


چه اعشار خوفناکی_ریاضی در جبر خود میمیرد!.


آنکه درمیدان بود گفت؛

سهم‌ ما از آن همه هیچ هیچ است!

یک نفر اما

از همان کوچه بی نام

که سهمش از نان هم هیچ بود گفت؛

هیچ ما در برابر هیچ تو هیچ است

اما برابر نیست!

تو از هیچ ها بر سر میدان ی

ما از بر تو میدان دار هیچیم..

همهمه گشت میدان

مرد اتش دهانش افزون شد

جام خون آن بیچاره رانیز نوشید

با دهانی مملو از خون گفت؛

حالا هیچ تو برابر با همان هیچ است...

#شاهرخ_خیرخواه