شعری مقابل شعر #کارو

خداوندا

تو در قرآن جاویدت هزاران وعده ها دادی

تو می گفتی که نامردان بهشتت را نمی بینند

ولی من با دو چشم خویشتن دیدم

که نامردان به از مردان

ز خون پاک مردانت هزاران کاخها ساختند

خداوندا ؛ بیا بنگر بهشت کاخ نامردان ؛

خدایا - خالقا ؛ بس کن جنایت رابس کن تو ظلمت را

تو خود گفتی اگر اهرمن شهوتبر انسان حکم فرماید ؛

تو او را با صلیب عصیانت مصلوب خواهی کرد

ولی من با دو چشم خویشتن دیدم ؛ پدر با نو رسته خویش گرم می گیرد

برادر شبانگاهان مستانه از آغوش خواهر کام می گیرد

نگاه شهوت انگیز پسر دزدانه بر اندام مادر می لرزد

قدم ها در بستر فحشا می لغزد

پس ... قولت ؟

اگر مردانگی این است

به نامردی نامردان قسم

نامرد نامردم اگر دستی به قرآنت بیالایم .

#كارو




کجایی ای منکر ابیاتِ مجهول

تو ای پیوسته در انکار فاعلانِ مفعول،


کجایی تا به چشم خود ببینی

نه توراتی هست و

نه انجیلی و نه قرآنی!،

میان مردو زن_نباشد دگر آیینی!


مردی گم شد

زن آزاد دربند اسیری!،


چه بیهوده همه فریادت بر سر خالق هوار شد!

نپرسیدی

نفهمیدی

چگونه این خلق،خالق را سوارشد!،


عجب دارم ازآن اندیشه که در تو میکشیدنعره

عجب صبری خدا را ازاین همه الفاظ بی سیره،

که گر مهر خدایی اینچنین افزون نمیگشت

نه به حرمت تورات وانجیل و قرآن


فقط به نام انسان


آنچنان مُهری برلبانت میبست


که درهیچ میخانه ای

دیگر

هیچکس

مست نمیگشت...

#شاهرخ_خیرخواه