همین آسودن !

#همین_آسودن

خدایم خدایم

گویی بی پناهم

ره م گمگشته

بیدریغ و بی نوایم،

اگر اگر قلم یاری میکرد

اگر اگر خون دلداری میکرد

بنام پاکت چه شعرها که میانم شراره میکرد،


خدایم خدایم

رهی به پایم گذار لیک گم کرده راهم!

میان هیاهوی دشمنی ها

سپر بشکسته و بی سرپناهم،


برای چند آه آسوده بودن

برای آرزوها شعری سرودن

برای خنده آری خنده نوشتن

ناتوانم ناتوان،


اعصایم بشکسته در سرای عمرم

صدایم لرزان در خزان یک بید

فانوسم بی سو و بی نور

نمیگردد کسی مهمان دل سیر،


نه سجاده دارم از بر نمازی

نه قبله می شناسم در کوی و ایازی!

وجودم از گناه کدر گشته خدایم

نشاید که من قبله بسازم!،


همه یاران ز من خواهان کین ند!

گر بخندم دیوانه خوانند

گر بگریم نیز بی خیالند،


خدایم

بار خدایم

فقط تو مانده ای تو

ای همه ابعاد هستی م تو،

دلم مهسا میخواهد همین بس

همین آسودن همین مرا بس.....

#شاهرخ_خیرخواه۱۴۰۲_۶_۷