یک عاشقانه ی نا تمام....!!!

روز اولی که دیدمت ،با اون عینک مربع شکل و سیاه رنگ و با یک قطعه از یک دستگاه (که اونم نمی دونم از کدام دستگاه بود)؛فکر کردم مهندس مکانیک هستی!!اما بعدا متوجه شدم که خیاط هستی و اون روز یک قطعه از چرخ خیاطی رو داشتی درست میکردی!!

تازه آمده بودی تو کوچه ما و همسایه مان شده بودی!من هر روز صبح به سر کارم می رفتم و تو در پارکینگ خانه ات که به یک کارگاه خیاطی ،تبدیل کرده بودی و چند کارگر خانم هم داشتی،مشغول کار بودی!

روزها می گذشت و من غافل از اینکه توجه تو به من جلب شده بود ،به کارها و زندگی خودم ،مشغول بودم.

اصلا فکرش را هم نمی کردم که تو مرا زیر نظر گرفتی!!

من در کارگاه هنری دوستم کار میکردم .و تو با تعقیب کردن من ،فهمیدی که من کجا کار میکنم و من بی خبر از اینکه تو مرا تعقیب می کنی .

یکبار که رفته بودم نان بخرم ،درست تو کوچه ،دم خانه ،با ماشین اومدی و روبرویم، ایستادی!!!به خودم گفتم :"که چرا اینطوری رفتار می کنه؟؟!!!"

یا یکبار دیگه که داشتم می رفتم بازار ،همین که از خانه اومدم بیرون ،جلوی خانه ات ایستاده بودی و با ماشینت ور می رفتی.تا من رو دیدی ،نگاهی معنا دار کردی که به خودم گفتم :"آخه این مرد چرا اینطوری نگاه می کنه ؟؟؟"

بعد چادرم،رو بیشتر تو صورتم کشیدم و راه افتادم به سمت بازار؛غافل از اینکه تو هم دنبالم،راه افتاده بودی!!!از چند تا کوچه که رد شدم،یکدفعه احساس کردم که یک نفر پشت سرم داره میاد ؛فکر کردم که خب آدمی داره تو کوچه میره!!

تا رسیدی بهم و به موازات من قدم برداشتی!!؛نمی دونم ولی فکر کنم که هفت، هشت قدم رو با من و کنار من قدم برداشتی،که یکدفعه با نگاه پر از عصبانیتم به تو،قدمهایت را سریعتر کردی و از من جلوتر رفتی!

آن روز ،متوجه شدم که به من نظر داری!!ومن بی خبر از همه جا!!! شرم و حیایی دخترانه، وجودم را فرا گرفت!!!

من موضوع رو زیاد جدی نگرفتم ،ولی انگار این موضوع برای تو جدی بود!!جدی جدی....!!!

نزدیک عید بود و من در تدارک عید و خرید و...!!

یادمه،روز عید آمده بودی جلوی خانه مان و روبروی پنجره ،منتظر بودی که من رو ببینی!!!نمی دونم ،شاید با خودت فکر می کردی که چطوری حست،رو بهم نشان بدی؟؟!!

یا چطوری موضوع رو با من در میان بگذاری؟؟!!

شاید این رفتار من بود که به هر کسی اجازه نمی دادم که نزدیکم بشود!!!

شاید می خواستی که از طرف من مطمئن بشی و بعد موضوع رو با خانواده ام در میان بگذاری!!!شاید می خواستی که بیشتر با هم آشنا بشیم!!ببینی که این احساس دو طرفه هست یا نه ؟؟!!شاید.... و شاید های دیگر...!!!

در این مدت هم ،من،نسبت به تو احساس پیدا کرده بودم.احساس عشقی توام با شرم و حیا....!!!!

تا اینکه اون تصادف تلخ اتفاق افتاد و من تو را برای همیشه از دست دادم.....!!!

و عاشقانه ی ما نا تمام باقی ماند....!!!!???