فارغالتحصیل کارشناسی مهندسی کامپیوتر شریف - اهل بوشهر - دوستدار یادگیری و یاددهی - دوستدار حل مسئله و برنامهنویسی :)
بازی اعداد در ششقدم؛ بررسی آماری کرنرهای لیگ برتر انگلیس ۲۲-۲۳
مقدمه مترجم:
در این مقاله هنگام ترجمهی برخی اصطلاحات به فارسی کلماتی انتخاب شده است که نیاز است همین اول کار دربارهی آنان توضیحی داده شود. به جای xG از معادلِ «امید گل» استفاده شده و کلمهی shot نیز به «شوت» ترجمه شده که فقط شوتی که در فارسی در نظر میگیریم نیست بلکه ضربات سر یا لمس سادهی توپ به سمت دروازه در جریان بازی نیز shot محسوب میشوند. به جای کلمات near post و far post نیز از کلمات «تیرک اول» و «تیرک دوم» استفاده شده. علاوه بر اینها کلمات inswinger و outswinger نیز به ضربات «درونگرا» و «برونگرا» ترجمه شدهاند. هنگامی که بحث ضربهی کرنر است، اگر یک ضربه درونگرا باشد یعنی کاتِ توپ به سمت داخل دروازه است که بازیکن راستپا از سمت چپ دروازهی حریف میتواند این کار را انجام دهد و هنگامی که این بازیکن به روی نقطهی کرنر سمت راست دروازهی حریف بایستد، کرنرِ وی برونگرا محسوب میشود. برای ضربات برونگرا نیز به طریق مشابهی برعکس است.
مقاله اصلی که این متن از آن ترجمه شده، در سایت Opta Analyst منتشر شده که از این لینک در دسترس است.
ضربات کرنر، بسیار قابل توجه هستند. گلهایی که از ضربات کرنر به دست آمدهاند ۱۳.۹ درصد از کل گلهایی هستند که در کل فصل گذشتهی لیگ برتر به ثمر رسیدهاند. همچنین ۱۵.۱ درصد از کل شوتها پس از ضربات کرنر زده شدهاند. تقریبا هر تیمی که بتواند از پس هزینهاش بربیاید، یک مربی متخصص برای ضربات ایستگاهی استخدام میکند.
در گذشته، کرنرها، ضربات زشت و نابخردانه شناخته میشدند؛ اما اکنون تیمهای مطرح، ارزش کرنرها را با زمانگذاری برای ارتقای مهارت بازیکنانشان اثبات میکنند و بازیکنانی را به تیم جذب میکنند که در ضربات ایستگاهی و کرنر، قابلیتهای به خصوصی را دارند. (هم در شروع ضربات و هم در دریافت توپهای پس از آن)
اما اجرا کردن باکیفیت کرنرها نیازمند قدرت تخیل، مهارت و همکاری است. ما از بانک دادهمان استفاده کردیم تا موفقیت تیمها در کرنرها را آنالیز کنیم تا چگونگی اجرای آنها و چیزهای بیشتری را بتوانیم ببینیم. در این مقاله نتایج جالبی از آنالیز را مشاهده خواهید کرد.
بهترین و بدترین تیمها
رقیبان سنتی شمال لندن - آرسنال و تاتنهام - فصل متفاوتی را نسبت به یکدیگر تجربه کردند؛ ولی هر دو به میزان یکسانی (۱۳ گل) به کرنرها وابسته بودند. گلهای تاتنهام از کرنر، برایشان ۱۱ امتیاز در ۲۲-۲۳ به ارمغان آورد. برای آرسنال نیز، این گلها ۹ امتیاز ارزش داشتند. بدون در نظر گرفتن این گلها، تاتنهام نیمهی بالایی جدول را نمیدید و آرسنال نیز در ردهی سوم جدول در کنار منچستریونایتد قرار میگرفت و هیچ شانسی برای قهرمانی نیز برای خودش نمیدید. همچنین کامبک آرسنال مقابل یونایتد و بورنموث نیز اتفاق نمیافتاد و فصل جذابیت کمتری میداشت.
۱۳ گل آرسنال از امید گلِ ۱۱.۰ به دست آمده است و همان طور که نقشهی شوت بالا نشان میدهد، آنها در ایجاد موقعیتهای باکیفیت نزدیک دروازه، خیلی خوب بودهاند. علاوه بر این، گلهای معدودی نیز از موقعیتهای خیلی سخت کسب کردهاند؛ مثل گل دقیقه آخری Reiss Nelson مقابل بورنموث و شوت Oleksandr Zinchenko به استون ویلا. این دو گل باعث شدند که کرنرهای آرسنال، دلرباتر نیز به نظر برسند: برای Nelson سانتر ارسالی بود که روی لبهی محوطهی جریمه، یک شوت منجر به گل ساخت و برای Zinchenko کرنر کوتاهی بود که توسط Bukayo Saka به Martin Ødegaard رسید که Martin با شناسایی فضای خالی Zinchenko، در لبهی محوطهی جریمه توپ را به او رساند.
۱۳ گل تاتنهام، فقط از امید گل ۹.۳ برای این ضربات به دست آمدهاند که فرارهای تیرک اول و شوتهای تکضرب نقش مهمی را در استراتژی آنها ایفا کرد. اینها باعث شد که اثر بهسزایی برای تاتنهامی خلق شود. آنها ۳ گلِ first touch پس از زدن ضربه کرنر داشتند؛ همچنین چند شوت منجر به گل بسیار ساده، روی تیرک دوم داشتند.
در آن سوی ماجرا، اورتون، منچستریونایتد، لسترسیتی، ناتینگهام فارست و برایتون به طور مشترک کمترین تعداد گلها را از روی کرنر داشتند: برای هر کدام ۴ تا. ولی این به معنای موفقیتآمیز بودن یا نبودن رویکرد خاص آنها در ضربات کرنر لیگ برتر نیست.
ضربات درونگرا (آرسنال) در مقابل ضربات برونگرا (لیورپول)
دو تیمِ آرسنال و لیورپول تجربهی لذتبخشی از ضربات کرنر داشتند اما استایل کاملا متضادی را در پیش گرفته بودند. از ۱۶۵ کرنر سانتر شدهی آرسنال، ۱۵۴ تا درونگرا بودند و آنها بیشتر از هر تیم دیگری متکی به یک نوع ضربه بودند. (کمترین تنوع را بین درونگرا و برونگرا داشتند.) همان طور که اشاره کردیم آنها بیشترین تعداد گل کرنری که ۱۳ باشد را ثبت کردند. در سمت دیگر، لیورپول ۱۵۵ سانتر کرنری از ۲۱۲ تا را به شکل برونگرا زده است. تیم Jürgen Klopp تنها یک گل کرنری کمتر از آرسنال و تاتنهام - ۱۲ تا - به ثمر رسانده است. این در حالی است که لیورپول بیش از هر تیم دیگری، تمرکزش را روی ضربات برونگرا گذاشته بود.
پس با این توصیفات، کدام استراتژی بهتر است؟
برای بررسی این موضوع، دادههای کرنر را به دو دسته تقسیم کردیم: ضربات کرنری که مستقیما به شوت منجر شدهاند (اولین لمس توپ بعد از زدن کرنر) و ضرباتی که در متن بازی در ادامه کرنر به ثمر رسیدهاند. این که یک ضربه کرنر مستقیما به شوت منجر شود، اتفاق نادری است؛ مخصوصا وقتی که ضربات درونگرا باشند. در فصل گذشتهی لیگ برتر، ۱۶.۹ درصد از کرنرهای درونگرا در تماس اول به شوت منجر شدهاند؛ در حالی که این نرخ برای کرنرهای برونگرا ۲۵.۱ درصد بوده است.
اما شوتهایی که مستقیما پس از کرنرهای درونگرا حاصل شدهاند، کیفیت بالاتری داشتند. شوتهای پس از ضربات درونگرا امید گل ۰.۱۴ را ثبت کردهاند و این پارامتر برای ضربات برونگرا ۰.۰۸ بوده است.
پس، با ضربات درونگرا شانسهای کمتری را به دست میآورید اما این شانسها بهتر هستند. پس انگار این تفاوتها تاثیر همدیگر را خنثی میکنند و سانترهای کرنری چه درونگرا باشند یا برونگرا، تعداد گلهایی که با پاس گل مستقیم میزنید در نهایت تقریبا با هم برابری میکنند. نرخِ این نوع تبدیل گل ۱.۳۲ درصد برای کرنرهای درونگرا بوده و ۱.۲۵ درصد نیز برای برونگرا.
پیشتر تاکید کردیم که شوتهای تماس اول پس از کرنر بسیار کمیاب هستند ولی هنگامی که به کل متن بازی پس از کرنرها نگاه میکنید، به طرز مشابه داستان جالبی میبینید.
۳۴.۹ درصد از سانترهای درونگرا در متن بازی پس از کرنر به شوت منجر شدهاند؛ در مقام مقایسه، برای سانترهای برونگرا با اختلاف معناداری ۴۴.۴ درصد از آنها به شوت منجر شدهاند. ولی در کل، در بازی پس از کرنر، ۴.۲ درصد از درونگراها و ۴.۱ درصد از برونگراها به گل منجر شدهاند.
این توضیحات ممکن است این موضوع را نشان بدهد که بهینه اجرا کردن کرنرهای درونگرا، سختتر هستند و غالبا سختتر به بازیکن میرسند اما هنگامی که به همتیمی برسند راحتتر و با یک لمس ساده میتوانند گل شوند؛ در حالی که کرنرهای برونگرا زحمت بیشتری برای تغییر مسیر توپ به سمت گل نیاز دارند.
در نتیجهی این داستان، میتوانیم بگوییم در صورتی که استراتژی به خوبی اجرا شود، هر دو نوع کرنر درونگرا و برونگرا به یک اندازه خوب هستند. به نظر میرسد تمرکز روی یک نوع (مثل آرسنال و لیورپول که در فصل گذشته تاثیر بهسزایی گذاشتند) کلید ماجراست.
کرنرهای کوتاه در برابر کرنرهای بلند
دو تیم به شدت بر یکی از دو نوع کرنر تمرکز کردند که هر دو به طریقی مشابه نتایج ضعیفی را داشتند. اورتون ۹۵.۵ درصد از کرنرهایش را مستقیم به ناحیه وسط سانتر کرده است، در حالی که منچستر یونایتد ۳۴.۲ درصد از کرنرهایش را کوتاه کار کرده است. این دو تیم که بیشترین نسبت تمرکز بر روی یک استراتژی را داشتند، فقط ۴ گل را از ضربات کرنر به دست آوردند که به طور مشترک پایینترین آمار در کل تیمهای لیگ برتر است.
ولی لیورپول ۹۰.۲ درصد از کرنرهایش را سانتر کرده است که مقداری غافلگیرکننده است چرا که مردم انتظار دارند تیمی که در حفظ مالکیت بهتر است، کرنرهایش را کوتاه کار کند؛ اما همان گونه که دیدیم، آنها جزء اثرگذارترینهای لیگ در ضربات کرنر بودند.
کرنرهای سانترشده که مستقیما به شوت منجر شدهاند ۲۰.۸ درصد از این نوع کرنرها را در بر میگیرند، در حالی که این رقم برای کرنرهای کوتاه، ۲.۸ درصد است. از لحاظ آمار گل شدن نیز ۱.۳ درصد از کرنرهای سانترشده، مستقیما پاس گل محسوب شدهاند، در سمت مقابل نیز تعجب نمیکنیم که تنها و تنها ۱ پاس گل مستقیم از کرنرهای کوتاه در کل فصل گذشته داشتیم. (وقتی که Jack Harrison مقابل برایتون، پاس مستقیم دریافت کرد و سپس با یک شوت کاتدار به سمت تیرک دوم، توپ را به گل تبدیل کرد.)
اکثر طرفداران، کرنرهای کوتاه را دوست ندارند چرا که فکر میکنند توپ باید با هر فرصتی که شده به محوطه برسد ولی واقعیت این است که تنها تفاوت کوچکی میان این دو نوع کرنر دیده شده. فقط ۳۲.۶ درصد از کرنرهای کوتاه در جریان بازی پس از کرنر به شوت منجر شده و فقط ۳.۳ درصد از آنها به گل تبدیل شده است. این دو نرخ برای کرنرهای بلند به ۳۸.۵ و ۴.۱ درصد افزایش مییابد. اختلاف زیادی نیست ولی به هر حال اختلاف است و همین دلیلِ بسیاری از سرمربیان امروزی برای تمرکز روی ضربات ایستگاهی است چرا که میخواهند از هر فرصتی که تیمشان نزدیک به گل است استفاده کنند.
البته، این تحلیل فقط به محدوده بازی بعد از کرنر نگاه میکند و بعضی وقتها نیز پیش میآید که تیمی که کرنر را کوتاه بازی میکند، توپ را کلا به زمین خودی میبرد و تیمها به شکل تیمی و «نرمالِ» مالکیتشان برمیگردند. هر چند که این کار کاملا صدای طرفداران را بلند میکند، اما لزوما به این معنا نیست که کار بد و بهدردنخوری است و همچنین بعضی وقتها این نوع عملکرد باعث میشود که به یک شانس گل یا گل منجر شود. تحلیل این اتفاق از موضوع این مقاله خارج است و برای روزی دیگر باقی میماند…
تیرک اول در برابر تیرک دوم
این که تماس اول (first touch) پس از سانتر کرنری در ناحیهی نزدیک تیرک اول بیشتر باشد، منطقی به نظر میرسد؛ به عبارتی دید بهتری روی حرکت بازیکن روی تیرک نزدیکتر میتوان داشت و پیدا کردن حرکت بازیکن روی تیرک دورتر (که ناحیه شلوغتری است) به طرز اجتنابناپذیری سختتر است. با نگاه به کرنرهای سانتر شده به داخل محوطه ششقدم، در مییابیم که ۶۸ شوت با تماس اول در ناحیه تیرک اول در فصل ۲۲-۲۳ لیگ برتر داشتیم که در مقایسه با آن ۴۲ تا برای تیرک دوم و ۷۲ تا نیز برای ناحیهی وسطیِ محوطه ششقدم به ثبت رسیده است.
اما، امید گل این شوتها به طرز قابل توجهی متفاوت است. امید گل ۰.۱۲ برای شوتهای تیرک اول، ۰.۱۷ برای تیرک دوم و ۰.۲۷ برای ناحیهی وسط دروازه. اما شوتهای ناحیههایی که امید گل بالاتری دارند، به شکل آن چنان بهینهای به گل تبدیل نشدهاند: به طور کلی نه گل از ناحیه وسطی ششقدم با تماس اول زده شده است (نرخ تبدیل به گلِ ۱۲.۵ درصد)، در مقایسه، هشت گل از شوتهای تیرک اول (نرخ تبدیل ۱۱.۸ درصد) و پنج گل از شوتهای تیرک دوم (۱۱.۹ درصد).
با این وجود، مقدار بیشتری از کرنرهایی که به تیرک دوم ارسال شده به شوت منجر شدهاند. از کرنرهایی که تماس اول در ناحیهی تیرک دوم بوده است، ۲۵.۸ درصدشان به شوت منجر شدهاند که این نرخ برای تیرک اول ۱۳.۲ درصد و برای ناحیهی وسطی ۱۲.۲ درصد است. نرخ تبدیل به گل برای ضربههایی که تماس اول تیم مقابل تیرک دوم بوده (۳.۱ درصد) تقریبا دو برابر دو ناحیهی دیگر بوده است؛ ۱.۶ درصد برای تیرک اول و ۱.۵ درصد برای ناحیهی وسط.
یک توضیح ممکن برای این تناقض کوچک بین اعداد، میتواند درگیری فیزیکی در ناحیهی شلوغ ششقدم باشد طوری که مدافعان حریفشان را هل میدهند و هر تاکتیک ممکنی را استفاده میکنند که مزاحمِ مهاجم شوند. با همهی اینها، این نوع برخورد فیزیکی چیزی نیست که مدلهای امید گل (xG) در نظر بگیرند. یا شاید دادههای یک فصل لیگ برتر، به تنهایی نمونه به اندازه کافی بزرگی نباشد...
مناطق مختلف مورد هدف تیمها
فصل گذشته، تیمهایی حضور داشتند که تلاش داشتند تیرک اول، تیرک دوم و ناحیهی وسط را هدف بگیرند. تاتنهام، به شکل سنگینی روی تیرک اول تمرکز کرده بود که بیشتر از هر تیم دیگری کرنرهایش را روی تیرک اول داخل محوطهی ششقدم ارسال کرده است (۱۹ درصد). اگر ناحیهی پشت محوطهی ششقدم جلوی تیرک اول را نیز به آن اضافه کنیم، این مقدار به ۲۹ درصد افزایش پیدا میکند.
تعداد بسیار کمی از کرنرهای آنان به طور مستقیم به تیرک دوم ارسال شده است، اما این طور که پیشتر نقشهی شوتهای آنان را دیدیم، تعداد زیادی از شوتهایشان روی ناحیهی تیرک دوم زده شده است. دلیلِ این موضوع تغییر مسیر توپ به روی ناحیهی دوم است؛ هنگامی که توپ به تیرک اول یا وسط میرسد، غالبا با ضربهی بازیکنان توپ تغییر مسیر میدهد و به ناحیهی تیرک دوم میرسد و برای آنان این اتفاق کیفیت خوبی نیز داشته است.
اورتون بیشتر از همه روی سانترهای تیرک دوم تمرکز کرده است، ۱۳ درصد از ارسالهای آنان روی این منطقه از محوطه ششقدم بوده است که اگر ناحیهی پشت ششقدم و روبهروی تیرک دوم را نیز به آن اضافه کنیم، ۲۰ درصد میشود. آنها تنها تیمی بودند که وزن کرنرهای تیرک دوم در داخل ششقدم برایشان سنگینتر بوده. (۱۳ درصد در برابر ۱۱ درصد)
برای ما واضح نیست که این یک رویکرد آگاهانه بوده یا نتیجهی ارسالهای ضعیف یا بلندتر از حد انتظار بوده؛ چرا که اورتون تنها ۴ گل از کرنرها در کل فصل داشته است. مطمئنا فصل آینده Sean Dyche قصد دارد که این موضوع را بهبود ببخشد.
با بررسی کرنرهایی که به ناحیهی وسطی دروازه زده شده است، متوجه میشویم وستهم بیشترین نسبت هدف گرفتن کرنرهایش را به این منطقه داشته است؛ ۲۷ درصد از کرنرهایشان را به وسط ششقدم ارسال کردهاند و همین مقدار برای پشت ششقدم ۱۸ درصد بوده است. آنها در گلهای کرنری، به طور مشترک در جایگاه پنجم لیگ برتر ایستادهاند. (با ۱۰ گل)
همچنین آنها تیمی بودند که بیشتر از همه محوطه ششقدم را هدف گرفتهاند. (زیاد به نظر میرسد آقای David Moyes! این طور نیست؟) تقریبا نصف کرنرهایشان (۴۹.۵ درصد) به ششقدم ارسال شده است. اورتون (با ۴ گل) و آرسنال (۱۳ گل) در نسبت هدفگیری به ششقدم در رتبههای دوم و سوم قرار میگیرند. به وضوح این که خوب انجامش دهید، مهمتر از این است که صرفا توپ را هر چه سریعتر به دروازه نزدیک کنید.
با این حال، لیورپول غالبا محوطهی ششقدم دوم (همان شکل مستطیل ششقدم را بلافاصله پس از ششقدم اصلی در نظر بگیرید.) را هدف گرفته است. ۵۴ درصد از تماسهای اول توپ در این منطقه دیده شده است. کاپیتان لیورپول (Virgil van Dijk) بیشتر از هر بازیکن دیگری مورد هدف لیورپولیها در ضربات کرنر بوده است که ۱۷ شوت مستقیم از ضربات کرنرِ فصل گذشته داشته است؛ در این فصل تنها Fabian Schär از نیوکاسل از او پیشی گرفته است. (با ۲۱ شوت)
بهترین کرنر-زنها و بهترین هدفها
بیشترین امید پاس گل (xG assisted) مستقیم از کرنرها در فصل گذشتهی لیگ برتر متعلق به Kieran Trippier است که ۴.۸ بوده است که حداقل ۱.۸ از هر شخص دیگری بیشتر بوده است. (Pascal Gross با ۳.۰ دوم بوده است.) Schär هدف اصلی کرنرها بوده است ولی او به عنوان بیشترین شوتزننده از کرنرها در لیگ، حتی نتوانسته یک گل بزند. در کل فقط یکی از سانترهای Trippier از کرنر به طور مستقیم پاس گل محسوب شده است. (در حالی که Gross یک هم عدد نداشته.)
بهترین کرنر-زنها از نظر پاس گل مستقیم Ivan Perisic تاتنهام و Andreas Pereira فولام بودند که هر کدام ۳ پاس گل مستقیم داشتند. ۳ گل Pereira از امید پاس گل ۲.۰ حاصل شده در حالی که برای Perisic مقدار ۱.۶ ثبت شده است.
شاید نیوکاسل و برایتون تمامکنندههای ضعیفتری برای حمله روی کرنرها داشتهاند و نیاز داشته باشند به این بازیکنانشان کمک کنند که شوتهایشان را با نکات به خصوصی به گل تبدیل کنند.
اگر بخواهیم در مورد موثرترین مهاجمان در محوطه صحبت کنیم، با وجودِ این که Schär و Van Dijk و James Tarkowski و Aleksandar Mitrovic بیشتر از هر کس دیگری در مقصد نهایی سانترهای کرنری قرار گرفته بودند (به ترتیب با ۲۷، ۲۴، ۲۴ و ۲۱ بار)، عملکرد Gabriel Magalhães آرسنال فوقالعاده بوده است. با وجود این که Gabriel تنها ۱۳ بار در مقصد نهایی سانترها دیده شده است، بیشتر از هر بازیکن دیگری در کل لیگ برتر به طور مستقیم از کرنرها به گل رسیده است. (با ۲ گل)
دلیل دیگری که آرسنال Kai Havertz را جذب کرد؟ ?
دلایل بسیاری وجود دارد که Mikel Arteta تصمیم گرفت Kai Havertz را جذب کند ولی فرضیهای که خیلی صحبتی در موردش نشده، قابلیتش در کرنرهای دفاعی است. در واقع، این احتمالا فقط یک امتیاز بیشتر برای Arteta است ولی میتوان ثابت کرد که یک امتیاز مهم است.
وقتی میخواهیم صحبت از تماسهای اول دفاعی به دنبال کرنر سانترشده کنیم، Havertz را به عنوان بهترین بازیکن تهاجمی لیگ برتر ۲۲-۲۳ در این موضوع نام میبریم. ۲۳ تماس اولیهی او در کرنرهای دفاعی در رتبهی چهارمِ لیگِ فصل گذشته قرار میگیرد؛ که تنها از Ethan Pinnock (دفاع وسط برنتفورد) با ۳۴ تماس، Tyrone Mings (دفاع وسط استون ویلا) با ۲۶ تماس و Emiliano Martínez (دروازهبان استون ویلا) با ۲۴ تماس کمتر بوده است و Kai در واقع ۱۲.۶ درصد از کل تماسهای اول چلسی را ایجاد کرده است.
علاوه بر این، هیچ کدام از ۴ دفعکننده برتر آرسنال در کرنرهای دفاعی، هافبک یا مهاجم نبودهاند؛ فقط ۳ تیم در لیگ برتر چنین وضعیتی داشتند که آرسنال یکی از آنها بود. در حالی که ۱۷ تیم دیگر میتوانستند روی مهاجمانشان برای کرنرهای دفاعی حساب کنند، آرسنال قادر به این کار نبود. به نظر قرار است این موضوع در این فصل تغییر کند.
آنها در کل فصل تنها ۶ گل از روی ضربات کرنر دریافت کردهاند که به طور مشترک در لیگ رتبهی پنجم را در این موضوع داشتهاند. اما آنها ۲ گل بیشتر از منچسترسیتی (با ۴ گل خورده) دریافت کردهاند و در یک لیگ پایاپای شما نیاز دارید تا همه چیز عالی باشد تا بتوانید با سیتی مقابله کنید. Arteta میخواهد تیمش هر کاری که میتواند را انجام دهد تا فاصلهاش با Pep Guardiola را از بین ببرد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
عشق، دلشکستگی، خشم و فوتبال
مطلبی دیگر از این انتشارات
گراف استعدادیابی به جای روشهای سنتی استعدادیابی
بر اساس علایق شما
برای اشکهای ماهی که در آب گم میشوند