کایوت( قسمت پانزدهم )

همین جور که زیر لب غر میزدم بلا پرید جلوم و شروع کرد به حرف زدن
_: وایی نمیدونی که بی تو چه بر من گذشت این ساعت ها
+: میرفتی کافه ای جایی یه چیزی میخوردی
_: معلومه که رفتم فک کردی میشینم اینجا و از فراغ تو آه میکشم ؟ نخیر جانم میروم و آیس موکا را به آغوش میکشم
+: که اینطور هعی یادش بخیر یه بنده خدایی بود چون من داشتم میرفتم سر کلاس یه استاد جوون بهم می‌گفت خیانت کار هعییی
_: آااا راستییییی استاده چطور بود ؟ جذاب بود ؟ سینگل بود ؟ بد اخلاق بود ؟
+: ترمز بگیر تا بگم :/
_: بگو بگوووو
+: اول از همه به نظرم اصلا هم خوشگل نبود ( وجدان : اره جون عمت ) دوما خیلی بد اخلاق بود سوما خیلی هم رو مخ و بیشعور و بی فرهنگ و خیلی بی هست
_: اوه اوه حسابی ازش شکاریا اسمش چی بودد
+:آرمان آریا منش
_: اوه چه بهم میاد اسم و فامیلش
بدون هیچ دلیلی حسم می‌گفت نباید درباره هویت واقعی ویلاد با کسی صحبت کنم حتی بلا
با حرص گاز بزرگی از کیکم زدم و به این فکر کردم که حالا چطور یک ترم کامل ویلاد رو تحمل کنم
متاسفانه مجبور بودم اون قیافه لعنتی کراشش رو سه بار در هفته ببینم
وجدان : پس قبول داری خوشگله
+: نخیر ولی خب قیافش به دل آدم میشینه ولی در کل قشنگ نیست قیافش و به نظرم بستگی به سلیقه آدما داره ...
#: آووووو پس ویلاد سلیقه توعه ؟
+: چیییی ؟ نخیر اصلا با اون اخلاق رو مخش اصلا ازش خوشم نمیاد فقط درباره قیافش نظر دادم
#: ما هم عر عر
+: هر جور میخوای فکر کن وجدان عزیز
_: دیاناااااا
+: هان ؟چیه ؟چیشده ؟کی مرده ؟
_: حالت خوبه ؟ یک ساعته زل زدی به اون آقاهه که وایساده دم در و داره با نگهبان صحبت می‌کنه
+: وای خاک تو مخم من داشتم با وجدانم حرف میزدم حالا یارو کجاست
_:وجدان ؟! اون روبه رو لامصب خیلی قیافش جذابه به نظرم

سرم رو به سمتی که بلا نشون داد چرخوندم و با اون مرد چشم تو چشم شدم با دیدن چشماش حس کردم یه تیکه از قلبم کنده شد تالاپی افتاد توی دلم یه حس عجیبی داشت و هر چی می‌گذشت نفسم به شماره می افتاد و چیزی روی قلبم سنگینی می‌کرد
با گرفته شدن دستم بلاخره نگاهم را از اون دو تیله جدا کردم
_: دیانا چرا اینقدر دستات یخ کردن ؟ اون مرد رو میشناسی ؟
+: نه نمیشناسمش تا حالا ندیدمش
_: درک میکنم اشکالی نداره بیخیالش بهش فکر نکن پاشو باید بریم سر کلاس جامعه شناسی
بلند شدم و در حین حرکت به سمت کلاس نگاهم رو چرخوندم تا ببینم اون مرد رو میبینم یا نه اما هر چی چشم چرخوندم نبودش
_: اخیش بیرون یکم گرم بود هوا الان که تو کلاسیم حس بهتری دارم
+: توهم مثل من گرمایی هستی پس
_: ااا دیانا دم در رو نگاه این همون مردی نیست که چند دقیقه قبل دیدیم ؟
نگاهم رو به سمت در سوق دادم و با دیدن ورودخ همان مرد چشمانم از حدقه بیرون زد
_: وای دیانا یعنی با ما این واحد مشترکه وایی به من فقط یه پروژه گروهی باهاش بدن دیگه چیزی نمیخوام
+: تو گلوت گیر نکنه خانوم ؟ چند تا چند تا ؟
_: ااا دیانا پسره رفت پشت میز استاد که ... نکنه ... نکنه استادمونههه ؟
#: سلام به همگی من ساشا دانا هستم استاد جامعه شناسیتون چند تا نکته قبل از شروع کلاس بگم و بعدش خودتون رو معرفی کنید
۱: من تا سه غیبت در طول ترم مجاز می‌دونم اگه بیشتر بشه میندازمتون
۲ : تأخیر در ورود به کلاس ، تحویل پروژه و ... تا دو بار مجاز و اگه بیشتر تکرار بشه میندازمتون
۳: روشن بودن تلفن همراه و استفاده از آن سر کلاس من غیر مجاز بوده و اگه دیده بشه مبندازمتون
۴: هر جلسه امتحان دارید حتی اگه یه صفحه درس داده باشم و اگه بیشتر از یک بار نمره بدی در امتحان هام بگیرید میندازمتون
۵: هیچ گونه شوخی و تفرقه میان درس رو قبول نمیکنم و اگه ببینم تا یک هفته از کلاس تعلیقتون میکنم و در صورت تکرار مبندازمتون
بسیار خب این چند نکته کوچکی بودند که باید ذکر میکردم که بعدا دچار مشکل نسیم با هم دیگه اگر صحبتی نیست بفرمایید خودتون رو معرفی کنید
*: ببخشید استاد این جلسه چیکار میکنید ؟
#: این جلسه سوالی دارید نگرانی دارید با هم صحبت میکنیم و از جلسات آینده تدریسمون رو شروع میکنیم

همه خودشون رو معرفی کردند و استاد سری برای هر کدوم تکون داد
_: دیانا این استاد دانا بر خلاف قیافش خیلی سگ اخلاقه از هر ده کلمه که حرف زد نه تاش میندازمتون بود ایشش
+: اره باید حسابی برای کلاساش دست پر بیایم وگرنه فاتحتو باید بخونی
*: استاد ببخشید شما چند سالتونه ؟
#: فکر کنم منظورم رو از سوال اشتباه متوجه شدید ولی خب میشه گفت ۲۸ سالمه
با گفتن این حرف بسیاری از دانشجو ها استاد را سوال پیچ کردند
با فرو رفتن انگشتی توی پهلوم آخی گفتم و به بلا نگاه کردم
+: چته؟ چرا انگشت میزنی ؟ پهلوم سوراخ شد
_: هیس آروم کل کلاس فهمیدن ؛ میگم دیانا به نظرت استاد دوست دختری چیزی داره ؟
+: من چه بدونم ما رو سَنَنَ
#: در جواب خانوم شکریان باید بگم نگران نباشید بنده با کسی تو رابطه نیستم ولی کسی هست توی زندگیم که دوستش دارم
_: وای استاد شما چقدر رمانتیکید
#: من خارج کلاس با داخل کلاس فرق دارم کاملا پس عادیع رمانتیک باشم چون کار و زندگی شخصی جدا هستند موافق نیستید خانوم شکریان ؟
بلا تنها در جواب استاد سری تکان داد و با حرص رو به من کرد
_: ایششش چه گوشاشم تیزه من اینهمه آروم بهت گفتم و اون در حالیکه کلی ادم دارن باهاش حرف میزنن صحبت منو شنید
+: پس بهتره سر کلاساش حواست باشه چی میگی بهم ?

#: خسته نباشید بچه ها در ضمن من توی تلگرام قراره گروه بزنم و آخرین اطلاعات درباره برگذاری کلاس و امتحانات رو اونجا به اشتراک میزارم پس تلکرامتون رو مدام چک کنید
با گفتن خسته نباشید همگی متفرق شدند
_: تو دیگه واحدی نداری این ساعت ؟
+: نه اونقدر خستم که نگو می‌خوام برم خونه فقط بخوابم
_: خب منم ندارم دیگه کلاس ماشین داری ؟
+: نه با اسنپ میرم و میام تا بعدا یه ماشین بخرم
_: من ماشین دارم بیا میرسونمت
+: نه مزاحم نمیشم
_: برووو بابا مزاحم چیه ؟ بپر بالا ببینم خوشگل خانوم من می‌خوام ببینم خونتون کجاست نکنه ازون مایه دار خفنایی برا همین نمیخوای کسی بفهمه خونتون کجاست ؟
+: نه بابا دیوونه من اگه مایه دار بودم الان یه لامبورگینی زیر پام بود یا نه راننده داشتم نه اینکه پیش تو توی دویست شیش آلبالویی نشسته باشم
_: اینم حرفیه ولی خب ممکنه به خاطر پنهان بودن هویتت اینجوری وانمود کنی
+: ای بابا برو به آدرس ..... اینجا خونمونه بیا ببین که قلعه نیست و فقط یه ویلای ناقابله
_: اوکییی بزن بریممممم
پایان قسمت پانزدهم