کابوس ،پارت#دوازدهم

کارش جاگذاری میکرفون و دوربین و....

آقا طاها یه تخصص دیگه هم دارن که فعلا باشه برای بعد

جواد که دست به سینه به ستون تیکه داده بود و ما رو تماشا می کرد.گفت:

رضا خانم معرفی نمی کنید ؟

عجله نکن دادا اگر اجازه بدی می خواستم بگم

با دستش به من اشاره ای کرد و گفت: ایشون خواهرم پریسا هستن ،و همون طور که قبلا گفته بودم یکی دیگه از کسانی هستن که آسیب زیادی

از دارو دسته فروزنده بهش وارد شده،و عضو اصلی گروهمون

جواد خودش رو از ستون جدا کرد و چند قدم نزدیکتر اومد در حالی که پنجه می کشید میان موهای پرکلاغی ش گفت:

بابت جریان شهادت پدر و مادرتون تسلیت عرض می کنم،و تمام تلاشمان رو برای کمک بهتون خواهم کرد

خیلی ممنون ،خیلی خوشحالم که منو به گروه تون راه دادین

رضا صدایی صاف کرد و با اشاره از بچه ها خواست سر کارشون برگردن وبعد آهسته گفت

پسرا چیزی تونستید بفهمید

والااین جور که پیداست چند روز دیگه قراره یه مهمونی بگیرن که البته بیشتر این مهمونی صحنه سازیه برای بستن چندتا قرار داد درشت با کله گنده ها

طاها ادامه داد: ما چندتا راه برای اینکه اطلاعات بیشتری بدست بیاریم داریم

1در نقش خدمه می تونیم وارد ساختمون بشیم،

2-با یه کم گیریم و جعل کارت دعوت جزء مهمون ها وارد ساختمون بشیم

3-یه راه دیگه هستش که بنظرم از همه این دو مورد بهتره اینه که برق ساختمون رو کمی دستکاری کنیم و بعد در نقش برق کار وارد ساختمون بشیم و قبل از مهمونی اتاق هارو دوربین و میکروفون جاسازی کنیم

با تعجب نگاهش کردم و گفتم

—می دونید ریسک این کار چقدر بالاست واگر اتفاقی کسی متوجه بشه چه بلایی سرتون میاد

جواد زودتر گفت:

—ما هرکدوممون وقتی پذیرفتم تو این کار بیایم قبلش همه چیز رو میدونستیم وبا درنظر گرفتن همه شرایط وارد این بازی شدیم.

حسم می گفت یه چیزی این وسط درست نیست و یه جای کار می لنگه ،به بچه ها نگاه کردم هر کدوم سرگرم انجام کاری بودن ،با گوشیم فورا یه اس به احمدرضا زدم و بهش گفتم که تو اتاق منتظرشم ،و خودم جلو تر وارد اتاق شدم

چند لحظه بعد در با چند تقه باز شد

—چیه چی شده؟اتفاقی افتاده؟

بیا بشین باید باهات کار دارم

احمد رضا با کمی فاصله کنارم نشست و بعد به دهان دل زد گفت

بفرمائید بنده در خدمتم

رضا این دوستات کین ؟چقدر بهشون اطمینان داری؟

خیلی ،چطور چیزی شده مگه چرا این سؤال می پرسی؟