تجربیات یک جوان 22 ساله (27 دی 1402)

من تصمیم گرفتم هر روز قبل شروع کار هام در ویا هنگام ورودم به خوابگاه از تجربیاتم برای شما بنویسم.

  1. اخلاق خوب وخوش بش کردن با هم کلاسی ها،مهربون بودن وکمک بهشون روزی به دردت خواهد خورد.امروز یک ترم بالایی رودیدم نمیدونستم ترم بالایی هستش ولی باهم بی دلیل سلام علیک داشتیم. سر صحبت باز شد. صحبت از سربازی شد وکلی نکته خوب بهم گفت. شمارش رو گرفتم تا بتونم بیشتر باهاش در ارتباط باشم.
  2. درباره پروژه کسری خدمت گفت که ترم سه گرفته وتئوری بوده مثل نوشتن پایان نامه است.
  3. از ارشد بین الملل فردوسی مثل خر پشیمونه
  4. بچه آستارا بود ومیگفت اصلا نمیتونه با مشهدی ها ارتباط بگیره. یک دونه رفیق مشهدی هم نداره.
  5. آدم آرومی بود باید به نظرم یکم هیجانم ومیزان برون گرایی خودم رو در ارتباط باهاش کنترل میکردم
  6. برای یک دختر چه مادر چه خواهر وچه رفیق اتفاقات رو با جزئیات بگو به کلی گویی قناعت نکن
  7. واقعا چطوری شهر فاروج که به آجیل معروفه رو نشناختی؟
  8. نمیتونم برای همه آدم ها حکم کلی بدم اما بیشتر دختران وبانوانی که من باهاشون تعامل داشتم به شدت مودی بوده ودر لحظه تصمیم میگیرند وبعضا نگاه بلند مدت نداشته وتنها به دست این وآن نگاه میکنند.
  9. اینکه آدم ها حاضر نیستند برای آموزش خودشون هزینه کنند وتا سرشون به سنگ نخوره با اون چیزی که بهشون گفتی نمیرسن آدم رو ازار میده