دانشجوی سابق شهید بهشتی، مینویسم که بماند www.abedinnejad.ir
آشفته بازار من
شاید بشه گفت سه تا از بزرگترین آرزوهای هر فرد پول، سلامتی و آرامش باشه.
شاید بشه گفت رسیدن به آرامش تو دنیای ما کار خیلی سختی باشه و خیلی اوقات ذهن ما یاری نمیکنه تا به این آرامش برسیم و آشفتگی ذهنی شده بخشی از روزمرگی ما. برای خود من عاملهای زیادی باعث میشن که این آشفتگی ذهنی بیشتر بشه. یکی از بزرگترین عاملهای آشفتگی ذهنی برای من بحث انگیزه درونی هست که در ادامه در موردش صحبت میکنیم.
تا حالا به این فکر کردید که آخرین باری که برای یه مدت نسبتاً زیادی در اوج آرامش بودیم چه زمانی بوده؟ خیلی بعید میدونم که کسی باشه بگه من برای مدت ۱۰ روز در اوج آرامش بودم و آسایش روانی رو برای مدت ۱۰ روز تجربه کردم.
حتما شده نفراتی رو تو زندگیتون ببینید که تو شرایط حساس و اروژانسی، آرامش درونی وحشت ناک خوبی دارن و تنها با نگاه کردن به صورت آرامشون ما هم آرام میشیم. تو تحقیقی که داشتم متوجه شدم خیلی از افراد صاحب نظر رسیدن به این آرامش رو مهارت میدونن.
اعتقاد من هم اینه که رسیدن به این آرامش یا بهتر بگم مدیریت آشفتگی ذهنی یک مهارت هست که منم ازش بی بهره هستم :(
اینجا مینویسم که قبل از هر چیزی، اول به خودم یاداوری کنم و بعد از اون امیدوارم به درد یکی مثل خودم هم بخوره.
ذهن ما چطوری کار میکنه؟
برای خلاص شدن از شر آشفتگی ذهنی بیایم یه بررسی کنیم ببینیم ذهن ما چطوری کار میکنه. ذهن ما سه لایه داره.
- ذهن هوشیار
- ذهن نیم هوشیار
- ذهن ناهوشیار
ذهن خودآگاه ما بخشی از ذهن ماست که روی اون تسلط کامل داریم. ما به کمک حواس پنجگانه خودمون میتونیم این بخش از ذهن رو متمرکز پدیده به وقوع پیوسته بکنیم. ذهن نیم هوشیار ما تفاوتهای زیادی با ذهن هوشیار ما داره. در ذهن نیم هوشیاریک سری داده در طول دوران زندگی که تا الان گذراندیم ذخیره شده. یه جا میشنیدم که بعضی از داده های ژنتیک ما هم تو این ذهن ذخیره شده.
همیشه برای خود من هم ذهن ناهوشیارخیلی پیچیدگی داشته که چیز زیادی ازش نمیدونم. برای غلبه بر آشفتگی ما به دو ذهن هوشیار و نیم هوشیار نیاز داریم.
دو لایه اول ذهن ما همکاری خیلی باحالی با هم دارن. همکاریشون این طوری هست که وقتی با حواس پنجگانه به پدیدهای به خصوص توجه میکنیم دادههایی رو وارد ذهن خوداگاه خودمون میکنیم و متناسب با این دادهها، اطلاعاتی مرتبط با پدیده به وقوع پیوسته از ذهن نیم هوشیار ما فراخوانی میشه. با این فراخوانی ممکن هست خاطراتی برای ما مرور بشه یا حسهایی رو مجدد تجربه کنیم.
حالا چرا آسمون ریسمون کردم؟ اصلا چه ربطی به بحث ما داره؟
چرا آشفته میشیم؟
من یه توجیه قانع کننده برای علت وقوع آشفتگی پیدا کردم.
وقتی در دنیای واقعی اتفاقی رخ میده که با ساختار فعلی ذهنی ما همخوانی نداره، ذهن ما آشفتگی رو تجربه میکنه.
حتماً براتون پیش اومده که انتظار یه اتفاق یا خبر خوب دارید ولی برعکسش اتفاق افتاده و حالات ناخوشایند مثل نگرانی و اضطراب و به طور کلی آشفتگی رو تجربه کردید.
دنیای ما هم طوری طراحی شده که پر است از این اتفاقاتی که خلاف انتظارات ما هست. البته من اصلا آدم منفی گرایی نیستم و اعتقاد دارم خیلی از این اتفاقاتی که همه ما رو اشراف کردن انتخاب خود ما هست، مثل دنبال کردن اخبار. اما بسیاری از این اتفاقات از اختیار ما خارج هستن.
یه قانون خیلی بامزه هست به نام قانون مورفی که میگه:
اگر این امکان وجود داشته باشد که اوضاع بد شود، حتماً چنین خواهد شد.
پس اطراف ما پر است از رویدادهایی که همت کردن تا ذهن ما رو آشفتهتر کنن و به ذهن نیم هوشیار خودمون دادههای مضر و ناکارآمد وارد کنیم.
هر ورودی خروجی خواهد داشت. وقتی امروز دادههای مضر وارد ذهن نیم هوشیار کنیم بعدها حسها، خاطرات و احوال بد رو فراخوانی بکنه. برای همین بالاتر گفتم که خیلی از این حالات بد انتخاب ماست مثل شنیدن اخبار.
در رابطه با مضرات دنبال کردن اخبار یه کتابی هست که توسط عادل فردوسی پور ترجمه شده رو خوندم که دوست دارم اینجا به شما هم معرفی کنم.
حتما بهتون توصیه میکنم اگر خیلی پیگیر اخبار هستید این کتاب رو بخونید. شنیدن اخبار یک نوع خیانت به خودمون هست.
جایی میدیدم که میگفت تعادل ذهن ما بر آرامش است. وقتی این آرامش به هم بخورد میشودآشفتگی ذهنی. قبلتر در مقاله "دفتر کار یک سامورایی" در مورد قانون Entropy صحبت کردم که طبق این قانون تمامی آنچه در این دنیا وجود دارد تمایل به سمت بیتعادلی و نامنظمی دارند و مثال انبساط کهکشان رو براش ذکر کردم.
چتر نجات
داشتم راجع به روشهای نجات از آشفتگی میخوندم بهنظرم این چند گامی که پایینتر بهش اشاره میکنم خیلی میتونن مفید باشن:
- تشخیص
برای خود من خیلی اتفاق افتاده که حال بدی رو تجربه میکنم اما نمیدونم که واقعا اسم این حال من چیه و اوضاع روحی من خوب نیست. فکر میکنم روتین زندگی من این هست غافل از این که روتین زندگی آرامش است نه تشویش.
- مسئولیتپذیری
باید این رو پذیرا باشیم هیچ کسی جز خود ما نمیتونه آشفتگی ذهنی ما رو برطرف کنه. شاید با خودتون بگید که همسر من یا مادر من و ... این کار رو برای من انجام میدن اما اعتقاد من این هست که حتی وقتی که همسر ما هم تلاش میکنه تا این حالت رو برطرف کنه این خود ما هستیم که انتخاب میکنیم حرفها و اعمالش رو برای بهبود شرایط بپذیریم یا خیر. پس نسبت به آشفتگی خودمون باید مسئولانه برخورد کنیم.
- اقدام کن
بندیکت کامبربچ بازیگر نقش شرلوک هولمز تو یه سخنرانی انگیزشی یه جمله خیلی طلایی داره:
Just stop thinking, worrying, looking over your shoulder, wondering, doubting, fearing, hurting, hoping for some easy way out, struggling, grasping, confusing, itching, scratching, mumbling, bumbling, grumbling, humbling, stumbling, numbling, rambling, gambling, tumbling, scumbling, scrambling, hitching, hatching, bitching, moaning, groaning, honing, boning, horse-shitting, hair-splitting, nit-picking, piss-trickling, nose sticking, ass-gouging, eyeball-poking, finger-pointing, alleyway-sneaking, long waiting, small stepping, evil-eyeing, back-scratching, searching, perching, besmirching, grinding, grinding, grinding away at yourself. Stop it and just DO.
به فکر کردن پایان بده، به همه نگرانیها، بدبین بودن، متعجب بودن، دو دل بودن، ترسیدن، آسیب زدن، امید به راه فرار ساده، دست و پا زدن، چنگ زدن، گیج شدن، خاریدن، خاروندن، مِن مِن کردن، سر هم کردن، غٌر زدن، فروتن بودن، تلو تلو خوردن، بیحس بودن، سرگردان بودن، قمار کردن، لغزیدن، بیحوصله بودن، تقلا کردن، بیراهه زدن، حاشیه رفتن، شکایت کردن، آه و ناله کردن، زاری کردن، درخواست کردن، چرت و پرت گفتن، مته به خشخاش گذاشتن ایراد بیجا گرفتن، خار و خفیف بودن، در کار بقیه دخالت کردن، تنبلی کردن، اذیت کردن، بقیه رو مقصر دونستن، یواشکی و دزدکی رفتن، انتظارهای طولانی، حرکتهای کوچک، چشم شور، منت گذاشتن، جست و جو کردن، نشستن، خراب کردن بقیه پایان بده و از خودت دورشون کن و فقط اقدام کن.
حالا که تشخیص دادیم حالمون خوب نیست و مسئولیت حال بد رو پذیرفتیم شروع میکنیم میگیم ولش کن، همه دارن اینطوری زندگی میکنن، تا به امروز اینطوری زندگی کردم از این به بعد هم همینطوری ادامه میدم. این جملات برای خود من خیلی آشناست برای شما چطور؟
در این مورد آقای آیدین نامدار یه حرفی زدن که خود من رو خیلی تکون داد. در این لحظه اگر به من بگن زندگی تو تموم شده ترجیح من این هست که لحظات پایانی زندگی خودم رو چطوری تموم کنم؟ بازم حاضر هستم با همون آشفتگی ذهنی که همیشه داشتم با این دنیا خداحافظی کنم؟
جواب من که قطعاً "نه" هست. پس ترجیح میدم با آشفتگی ذهنی در صلح نباشم.
- ایمان
از وقتی که یادم هست وقتی کارد به استخون میرسه و از همه جا میبرم همیشه به سمت یک منبع نامحدود که من اسمش رو میذارم خدا (شاید شما یک اسم دیگهای براش بذارید) رو میارم. برای من ایمان آرامش زیادی رو به همراه داره. ایمان تو این مرحله به شکل توکل خودش رو نشون میده و بخوام خیلی ساده بگم توکل میگه خدایا من نمیدونم چطوری ولی مطمئنم که حتما صلاح من پیش میاد. به نظر من یکی از اصلیترین ریشههای هر ترس از کمبود ایمان ماست.
- تغییر کانون تمرکز
یادم نمیره برههای که اوضاع کشور خیلی خیلی آشفتهتر از وضعیت فعلی بود (شهریور-اسفند 1401) تمام کانالهای خبری داخلی و خارجی رو دنبال میکردم و از بدتر شدن وضعیت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خیلی خیلی زیاد بهم میریختم طوری که خواب شب من مختل شده بود و روی روابط پیرامونی من هم تاثیر گذاشته بود. اما بعد از کل کلنجار دونه دونه پیجها و کانالهای خبری رو که باعث بهم خوردن آرامش من شده بودن پاک کردم و قطعاً خیلی خیلی به آرامش من کمک کرده.
ما بعد از اینکه فهمیدیم و شناختیم که در حال تجربه حال بد هستیم میدونیم که دقیقاً کانون ایجاد این آشفتگی کجاست. به نظر من تغییر کانون تمرکز از این موارد یکی از بزرگترین و البته سختترین اقدامهایی هست که بالاتر بهش اشاره کردم. چه اصراری هست که بخوایم با همون فرمون ادامه بدیم؟
باید بدونیم که آشفتگی ذهنی با یک جا نشستن حل نمیشه. همه ما تو زندگی اهدافی داریم که هر شب اونها رو مرور میکنیم. یکی از اقدامهایی که به رسیدن به آرامش کمک میکنه انجام بخشی از کاری که ما رو به هدفمون نزدیکتر میکنه. میدونم خیلی سخته ولی تو این جور مواقع که آشفتگی دارم و انگیزه من هدف قرار گرفته تنها انجام یک کار مثبت حتی کوچیک هست که دوباره شعله امید رو حال خوب رو برای من روشن میکنه.
از انگیزه صحبت کردیم دوست دارم که بخش پایانی مقاله رو با پرداختن بهش تموم کنم.
انگیزه بلای جون من
انگیزه برای من یک سلاح خیلی مفید برای رسیدن به اهدافم بوده و من با این جمله واقعا موافق هستم که اگر تمام امکانات برای نیل به هدف فراهم باشه اما انگیزهای وجود نداشته باشه عملاً اتفاق خاصی رخ نمیده و تا حدودی هم با این جمله موافق هستم که داشتن انگیزه خیلی از ضعفها و کمبودها برای رسیدن به هدف رو جبران میکنه.
اما خدا نکنه هدفی رو انتخاب کنم و وسط مسیر انگیزه من افت کنه. همون کار و هدف میشن بلای جون من و شب و روز برای من نمیذارن. تو این جور مواقع سوالات زیادی از خودم میپرسم:
- تنت میخارید که اومدی تو این مسیر؟
- دوستات رو نگاه کن چقدر راحت دارن زندگی میکنن
- تو برای اومدن به این مسیر ضعیف بودی باید لقمه اندازه دهنت برداری
- ...
همیشه برام سوال هست که چطوری انگیزه خودم رو بالا نگه دارم تا اون کار انجام بشه. یکی از بزرگترین عوامل آشفتگی ذهنی برای من افت و خیز انگیزه انجام کاری هست. راستش رو بخواید به این نتیجه رسیدم که انگیزه و آشفتگی من خیلی سینوسی هست. کلا تو بحث انجام کاری رفتار سینوسی خیلی سراغ من میاد. لابد میپرسید که رفتار سینوسی یعنی چی؟ الان بهتون میگم
این شکل نمودار سینوس هست که رفتار من رو توصیف میکنه. وقتی اقدام به کاری میکنم (نقطه 0) هرچی جلو تر میرم انگیزه افزایش پیدا میکنه تا به اوج خودش میرسه اما دقیقاً این همون نقطهای هست که با کوچکترین اتفاق منفی انگیزه رو به افول حرکت میکنه تا به قعر خودش میرسه و باید منتظر بمونم که یه اتفاق مثبت بزرگی رخ بده تا دوباره به سر بالایی برگردم. البته خیلی روی این ویژگی خودم کار کردم و فاصله بین درهها و قلهها رو تا جایی که تونستم افزایش دادم ولی باز هم این خصلت وجود داره.
خدا رو شکر میکنم که تونستم علت بسیاری از آشفتگیهای ذهنی خودم رو پیدا کنم و به خاطرش مشاوره گرفتم، با افراد مختلفی حرف زدم و ... متوجه شدم که این افت و خیز انگیزه طبیعی هست و برای همه افراد وجود داره اما برای نکته منفی این خصلت برای من این بود که فاصله این افت و خیز خیلی کوتاه بود و باید روی اون کار میکردم. تکرار این چرخه معیوب باعث شده آشفتگی ذهنی من شدت بیشتری بگیره.
اما دنبال برطرف کردن این نقص رفتم و چندتا از مواردی که برای خود من سازگارتر بود رو اینجا میارم امیدوارم به درد شما هم بخوره.
- هدفمند زندگی کردن
کسی که برای زندگی هدفی نداره انگیزه معنی نداره اما برای ما که سعی میکنیم هدفمند زندگی کنیم باز هم افت انگیزه مطرح هست اما علت اون فراموشی اهدافمون هست. وقتی برای رسیدن به هدفی خاص کاری رو شروع میکنیم و در روزمرگی مرتبط با اون کار گیر میکنیم هدف اولیه رو به باد فراموشی میسپاریم. مرور این اهداف خودش باعث تقویت شعله انگیزه در ما میشه. به نظرم انگیزه مثل شعله آتیش میمونه که اگر تغذیه نشه و هیزم برای این آتیش فراهم نشه رفته رفته این شعله ضعیف و ضعیف تر میشه و از طرفی اگر یهو بنزین روی این آتیش بریزیم (انگیزه کاذب) ممکن هست که این آتیش خیلی شعله بگیره اما به سرعت فروکش میکنه پس نیاز به استمرار داره (مرور روزانه اهداف). این مرور به ما یادآوری میکنه که چرا ما زنده هستیم؟
- دوری از مرزهای خستگی
تا جایی که امکان داره از خستگیهای مضر جسمانی و ذهنی پرهیز کنیم. فرض کنید 3 روز پر فشار رو پشت سر گذاشتیم که جسم ما دائماً افت قند شدید رو تجربه میکنه و ... قطعاً روز 4ام خستگی اثر منفی خودش رو در ذهن و انگیزه ما برای ادامه میگذاره. در واقع انرژی ما افت کرده و امید ما از بین میره. این حس وقتی به ما دست میده که میبینیم خیلی از خودمون کار کشیدیم ولی احساس کردیم که نتیجه کوچکتر شده، این همون مرگ انگیزه است.
استراحت برای دوری از مرزهای خستگی بسیار لازم و ضروری است.
- تصور از پایان
اگر بخوایم به این مورد از جنبه دیگه نگاه کنیم این مورد همون مورد مرور اهداف هست. توصیهای که به من شد و من هم اون رو به شما پیشنهاد میدم این هست که قبل از افت انگیزه همیشه به چشم اندازی که تو ذهن خودتون خلق کردید دائماً رجوع کنید. من وقتی خودم رو با رویای هدفی که برای خودم ساختم تصور میکنم (با وجود همه نرسیدنها) خیلی خیلی آشفتگی ذهنی من رو نظم میده و آروم میشم. تصور از پایان انرژی میده!!!
- اصلاح مکالمه با خودم
یادتون هست بالاتر راجع به سوالاتی که زمان بی انگیزگی از خودم میپرسم صحبت کردم؟ این سوالات رو یک سبحان دورنی از من پرسیده و اگر نگاه کنیم جنس بیشتر این سوالات از نشدن و کوچک کردن خودم هست. این مکالمه بد انگیزه رو ضربه فنی میکنه. خیلی وقتا گفتم مشکل خودم دقیقا خود من هستم نمیدونم شما با خودتون چطوری هستید ولی من این مشکل رو دارم و دوست دارم با خودم مثبتتر باشم و بیشتر از شدن حرف بزنم.
- مراقب قاتلهای انگیزه باش
تو بخش قبل راجع به تجربه رسیدن به حالت آشفتگی به دلیل دنبال کردن اخبار صحبت کردم این مطلب هم برای بحث انگیزه به من توصیه شده که خود من باید تصمیم بگیرم و مراقبت کنم. اگر دائماً در حال دست و پا زدن تو باتلاق بیانگیزگی باشم هر تکنیکی بزنم، پیش بهترین مشاورها برم مثل این میمونه یه پای من رو ترمز هست و هرچی گاز میدم حرکت نمیکنم و بدتر استهلاک سیستم هم بیشتر میشه.
امیدوارم از این مطالب استفاده کرده باشید.
مطالبی که تو صفحه خودم قرار میدم تجربههای خودم و صحبت افراد صاحب نظر هست که صرفاً برای من مفید بودن و فکر میکنم انتشار این مطالب شاید به یک نفر دیگر مثل من کمک کنه.
منابع:
کتاب "پیگیر اخبار نباشید"
مطالب رشد شخصیتی مجموعه یک پله بالاتر
تجربهها و جلسات مشاوره شخصی
مطلبی دیگر از این انتشارات
بیاندیش مرد!(چالشِ اندیشیدن خرگوش)
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا نباید سرمایگذاری کنیم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
آزادی یا نادانی؟ مسئله این است!