آزمودم دل خود را به هزاران شیوه / هیچ چیزش بجز از وصل تو خشنود نکرد...خدایا ! خودت منو بپذیر.
یه بار دیگه ...
سریال کره ای Once again 2020 نام سریالی با 100 قسمت 35 دقیقه ای / 50 قسمت 70 دقیقه ای به کارگردانی لی جائه سانگ روایتگر داستان ِ زندگی پُر فراز و نشیبِ خانواده ی سونگ هست.
خانواده ای همینقدر بزرگ ، همینقدر شلوغ ، گرم ، صمیمی و البته پُر ماجرا!😉
مامان خانواده به لحاظ روحیات و خلق و خو خیلی شبیه مامانای ایرانی بود و در طول سریال کلی از دست بچه هاش و خصوصا طلاق گرفتنشون حرص خورد! نگرانشون می شد ، قلبش از غم و غصه ی بچه هاش هزار تکه می شد و البته عاشق این بود که پُز بچه هاش رو بده!
پ . ن : این خانم بازیگر نقش مامان خانواده رو خیلی خوب بازی کرده بود.
بابای خانواده علی رغم خشک و جدی بودنش ، خیلی مهربون بود ، هوای همسر و بچه هاش رو داشت و وقتی میانه مامان خانواده و بچه ها شکر آب میشد میانه داری می کرد و سعی می کرد در خانه و خانواده صلح و آرامش برقرار کنه.
پ . ن : این آقای بازیگر نقش بابای خانواده رو خیلی خوب بازی کرده بود.
داستان سریال از جایی شروع میشه که هر چهار فرزند خانواده به نوعی در ازدواجشون دچار مشکل شده ، از همسرهاشون جدا میشن و به خانه برمی گردند.
خانواده ی سونگ 4 فرزند داره که یک تیم رو تشکیل می دن. تیم چهار نفره ای که در غم و شادی ، در خوشی و ناخوشی و در بالا پایین روزگار کنار هم می ایستند و حامی و یار و یاور هم هستند.
این تیم چهار نفره وقتی یکی از اعضای گروه به پیشرفت و موفقیتی دست پیدا می کنه در پاتوق همیشگی شون که همون پشت بام خونه هست دور هم جمع میشن و جشن می گیرن. خیلی حسی خوبیه که وقتی دستاوردی داشتی یکی باشه که پای به پای تو خوشحال بشه ، ذوق کنه و اونقدر اَمن باشه که موفقیتت و شادی ت رو باهاش به اشتراک بذاری بدون اینکه نگران باشی که نکنه از موفقیتت خوشحال نشه یا براش مهم نباشه .
و همینطور ، خیلی حس خوبیه که وقتی در خودت فرو رفتی و غم و غصه ها احاطه ت کردن، یکی بیاد بپرسه : "چته؟" ... یکی که دعوات کنه ، سرزنشت کنه ، پا به پات غصه بخوره و در نهایت دست روی شونه ت بذاره و بگه : "غصه نخور، درست میشه"....
این چیزیه که در این خانواده ی بزرگ و صمیمی جریان داره ... شریک غم و شادی بودن ... چه اینکه گاهی غم های خودشون رو پنهان می کنند چون می دونند که خانواده و بخصوص پدر و مادر بیش از خودشون غصه دار میشن...
دیالوگ سریال : وقتی در معبد زندگی می کردم ، راهب می گفت : بچه ها قبل از اینکه از بهشت به زمین بیان، خودشون پدر مادرشون رو انتخاب می کنند و پدر مادر ها بابت تشکر و قدردانی از اینکه انتخاب شدن، بارها و بارها در طول زندگی جلوی بچه هاشون کوتاه میان.
پ . ن : شاید همه ی پدر و مادرها این طور نباشن ولی نگاهی که در این جمله بود رو دوست داشتم.
دیالوگ سریال : می دونی چی برای آدمهای بالای 60 سال ناامیدکننده است؟ اینکه کاری نداری ولی خوابت نمی بره، زیاد غذا نمی خوری ولی بازم لاغر نمیشی ، کار بدنی انجام نمی دی ولی همه ی جونت درد می کنه ، ..... چیزایی که تا خودت تجربه نکنی متوجه نمیشی .....
اشتباه نکنید! در این سریال از مثلث عشقی خبری نیست! ناهی و گیوجین زوجی هستند که به دلیلی فاصله ای که بین شون افتاده از هم جدا می شن و بار دور شدن از همدیگه بیشتر می تونند قدردان همدیگه باشن و در نهایت پیش هم بر می گردن.
دیالوگ سریال : پشیمونم که وقتی زن و شوهر بودیم هیچ وقت این چیزها رو بهت نگفتم : "معذرت می خوام" ، "دوستت دارم" ، "می بخشمت" ، "ناراحتت نمی کنم" ، "بهت احتیاج دارم" ، "می خوام دستت رو بگیرم" ، از بعضی جهات فکر می کردم گفتنش نیاز نیست ، اما نگفتنش با صدای بلند باعث شد تو متوجه نشی . من هرگز متوجه نشدم احساسات وقتی در کلمات قرار نگیرن هیچ قدرتی ندارند.
دیالوگ سریال : پدر مادرها مثل یه حصار می مونند ، حصاری که گاهی اونقدر محدودت می کنند که دلت می خواد از روی این حصار بپری و فرار کنی و در عین حال وقتی نیستند احساس تنهایی می کنی...
در بخشی از سریال داهی و جه سوک بهم علاقه مند میشن . یه روز جه سوک به داهی می گه : بعد از کار با هم شام می خوریم و هر کی می ره خونه ی خودش . دیگه دلم نمی خواد رابطه مون اینطوری باشه . بیا ازدواج کنیم و با هم بریم خونه.
داهی در حال حاضر در حال ادامه تحصیل مجدده پس به جه سوک می گه که راه طولانی رو در پیش دارد.
دیالوگ سریال : می دونم راه طولانی در پیش داری ، بیا این راه طولانی رو با هم بریم.
داهی همچنان درگیر ترس و شک و تردید هست.... پس جه سوک یه قرارداد تنظیم می کنه :
برنامه ها ی حمایتی از سونگ داهی :
هدف : حتی بعد از ازدواج قطعا ازش حمایت می کنم تا به آرزوهاش برسه.
1 - خونه ای نزدیک دانشگاه اجاره می کنم تا راحت بره دانشگاه و برگرده.
2 - موقعی که امتحان داره ، تمام کارهای خونه رو من انجام میدم.
3 - وقتی داره برای امتحان آماده میشه ، باهاش همراهی می کنم حتی اگر شده شبها باهاش بیدار می مونم و مطالعه می کنم.
4 - بعد از رسیدن داهی به آرزوش با مشورت خودش بچه دار میشیم. همچنین در رسیدگی به بچه ها مشارکت می کنم.
5 - با هم خوشبخت خواهیم شد.
جدا از اینکه چنین سکانسی تبلیغ خانواده و تشکیل خانواده هست ، حرکت جه سوک نه تنها حرکتی عاشقانه بلکه عاقلانه و بالغانه است. پس در نهایت داهی به شک و تردیدهاش غلبه می کنه و این زوج بعد از کلی مشکلات که باهاش دست و پنجه نرم می کنند با هم ازدواج می کنند.
پ . ن : هی ... هی روزگار ... هییییی ... هییی کثیر .... هییی فراوان... اینجا هم بعضی ها ! مامانشون براشون تصمیم می گیره!!!!
دیالوگ سریال : از حالا زندگی مشترک دوست داشتنی ما می تونه با چیزی که انتظار داریم متفاوت باشه پس بیا قول بدیم که از همدیگه ناامید نشیم و به جاش هر کمبودی که داریم رو جبران کنیم.
در بخشی از سریال کارگردان زاویه دوربین رو می چرخاند و ما دنیا را از زاویه دیدِ مادرشوهر بدجنس و اذیت کن سریال می بینیم. در نهایت این مادرشوهر با همدلی و درک شدن به یک مادر و مادرشوهر خوب تغییر می کنه.
دیالوگ سریال : دلم برای مادرشوهرم می سوخت ، همیشه خیلی تنها بود ، اون به هیچی شما حسودی نمی کرد جز اینکه چند تا دختر داری ، من می خوام براش مثل یک دختر واقعی باشم.
دیالوگ سریال : مردم می گن بهتره بچه دار نشی و اینکه داشتن خانواده ی بزرگ یعنی این که آرامش نداری ، اما بعد از وزش بادهاست که گلها شکوفا میشن و هنگامی که ابرهای باران زا حرکت می کنند آفتاب از پشت ابرها نمایان میشه....
دیالوگ سریال : دنیا فقط در صورتی می تونه زیبا باشه که من از زندگی راضی و خوشحال باشم.
و خواهر برادری که بعد از 40 سال همدیگه رو پیدا کردن و بارها در طول سریال از کنار هم رد شدن و تا حدودی ما رو حرص دادن!😅
دیالوگ سریال : وقتی دنیا یه تلخی توی دامنت می ذاره به سختی می تونی شیرینی رو حس کنی ...
نکته ی جالبه این سریال اینکه علی رغم حضور شخصیت های مختلف با نقش های بلند و کوتاه از همه ی سکانسها تا یک سکانس ، احساس شلوغی و بی نظمی به مخاطب نمی ده و نکته ی جالبترش اینکه همه یِ همه ی کاراکترها، داستان و نقش ویژه خودشون رو دارند! حضور هیچ شخصیت و کاراکتری بیخودی نیست! حضور هر شخصیتی دلیل و حکمتی داره حتی خانم همسایه و ظرف کریستالِ سوپش که برای خانواده ی سونگ آورده!
اینجا بود که به ذهنم رسید وقتی نویسنده / کارگردان سریال ، برای حضور هر کاراکتری دلیلی داشته ، چطور ممکنه نویسنده و کارگردان زندگی ما ، برای ما و زندگی ما در این دنیا نقشی در نظر نگرفته باشه ؟؟؟ چطور ممکنه حضورمون در این دنیا بدون علت و بدون حکمت باشه؟؟؟ حتی اگر ما دلیل ویژه و خاص مون برای حضور در این رو ندونیم باز هم باید تلاش کنیم تا بهترین اجرا برای نقشی که بهمون داده شده را داشته باشیم.
نکته ی جالب دیگه اینه که برخی نقاط فراز و نشیب این داستان به دست شخصیت های خاص اتفاق می افته ! خاص از چه نظر ؟ کاراکتر ضعیف / کاراکتر دردسر ساز و بدردنخور / کاراکتر فرعی ....
میشه یه جورایی گفت هیچ کس ضعیف ، بدردنخور و فرعی نیست! بیاید اگر چنین برچسب هایی به خودمون یا دیگران زدیم ، این برچسب ها رو برای همیشه پاک کنیم....
سریال چطور تموم میشه ؟ در نهایت همه ی کاراکترهای داستان آخر و عاقبت بخیر می شن!
دیالوگ سریال : زندگی واقعی به اندازه کافی سخت و پیچیده هست بهتره حداقل فیلم و سریال ها ،آخر و عاقبت و پایان خوبی داشته باشن.
پ . ن : از این نگاه خوشم اومد . امیدوارم همه مون در داستان زندگی مون پایان خوب و خوشی در انتظارمون باشه و آخر و عاقبت بخیر بشیم. آمین.🍀
وقتی فیلم و یا سریالی رو می بینیم در طول فیلم یا سریال به این فکر می کنم که دلیل نامگذاری فیلم و یا سریال چی بوده؟
یه بار دیگه، یعنی همه ی کاراکترهای داستان یه بار دیگه به خودشون ، به رویاهاشون ، آرزوهاشون ، اهداف و خواسته ها شون و به آدمهای اطرافشون یه فرصت دیگه می دن ... یه فرصت دیگه برای زندگی کردن ... برای درست زندگی کردن...
پ . ن 1 : فکر می کنم کمی پست طولانی شد ، به هرحال اگر پست رو کامل خوندید و تا اینجا آمدید ، ممنونم.
پ . ن 2 : خیلی این سریال رو دوست داشتم و خیلی خوشحالم که دیدمش.
پ . ن 3 : نکته ی عجیب این سریال این بود که همه ی کاراکترها یه کمد معمولی داشتن ولی در هر سکانس لباس جدیدی به تن داشتند ! شاید کمدهاشون جادویی بوده ! به هر حال بدم نمیاد از این کمدهای جادویی داشته باشم!😂
پ . ن 4 : عاشق خانواده ی بزرگ، گرم و صمیمی هستم و همچنین عاشق تیم 4 نفره ای که عضوش هستم😍 (تیم فرزندان خانواده).
پ . ن 5 : خانواده هاتون گرم و صمیمی! 💖
مطلبی دیگر از این انتشارات
سریال کره ای قاشق طلایی
مطلبی دیگر از این انتشارات
چشمک زندگی
مطلبی دیگر از این انتشارات
برای ما خستگان زندگی !