مشاوره حوزه رفتار سازمانی و منابع انسانی
مدلسازی مفهومی با گراندد تئوری به زبان ساده
تئوری دادهبنیاد یا جیتی (Grounded Theory) در مدلسازی مفهومی بسیار کاربردری و راهگشا است؛ لذا تلاش کردم به صورت کلی آن را تبیین کنم.
در صورت جذاب و مفید بودن، مقالات دانشی متعددی وجود دارد که قابل رجوع است.
مدل و مراحل کدگذاری
گراندد تئوری، روشی نظاممند و کیفی برای خلق نظریهای است که در سطحی گسترده به تبیین فرآیند، کنش یا کنش متقابل با هویت مشخص میپردازد (Creswell, 2002: 165). اشترواس و کوربین، طراح مدل، تأکید دارند که پایههای اصلی ساختن نظریه، مفاهیم هستند، لذا لازم است که در نظریه داده بنیاد سازوکاری تعبیه شود تا مفاهیم شناسایی و برحسب خصوصیات و ابعادشان بسط داده شوند و این امر در سه مرحله کدگذاری انجام میگیرد (Strauss & Corbin, 1988).
کدگذاری باز (Open): پژوهشگر از تحلیل دادههای خام (مصاحبهها، مشاهدهها، یادداشتهای روزانه و یادداشتهای فنی)، مقولههای مقدماتی را در ارتباط با پدیدهی مورد بررسی از طریق سؤال کردن دربارهی دادهها، مقایسه موارد، رویدادها و دیگر حالات پدیدهها برای کسب شباهتها و تفاوتهای استخراج میکند تا مقولههای اصلی و مقولههای فرعی را استخراج نماید. کدگذاری باز تا مرحله اشباع مقولهها و در قالب یک فرایند زیگزاگی (رفت و برگشتی) ادامه مییابد.
کدگذاری محوری (Axial): یکی از مقولههای کدگذاری باز بهعنوان مقوله یا پدیدهی اصلی انتخاب شده و در مرکز فرایند قرار میگیرد و سپس سایر مقولهها (زیر مقولهها) به آن ربط داده میشود. در هنگام جستوجو برای یافتن پدیده اصلی، محقق باید به دنبال الگوهایی تکراری از رویدادها، اتفاقات، یا کنشهایی باشد که افراد یا سازمانها، بهتنهایی یا با یکدیگر، در پاسخ به مشکلات و موقعیتهای پیش رو از خود بروز میدهند.
کدگذاری انتخابی (Selective): در کدگذاري باز، محقق پیش از آنکه به تعیین نحوه تغییرات و نوسانات مقولهها در قالب ابعاد مترتب بر آنها بپردازد، درصدد تولید مقولهها و ویژگیها مترتب بر آنها است. در کدگذاری محوری نیز، محقق به شکلی نظامیافته به دنبال توسعهی مقولهها و ربط دادن مقولهها به زیر مقولههای مترتب بر آنها است. کدگذاری انتخابی مقولهها را در چارچوبی نظری یکپارچه و پالایش میکند. در یکپارچهسازی، مقولهها حول پدیده اصلی یا محوری سازماندهی میشوند.
گام نهایی کدگذاری انتخابی، تدوین نظریه است. به اتکای روابط درونی مقولههای مستخرج از کدگذاری محوری، نظریه پژوهشی به رشتهی تحریر در میآید. این نظریه بیانی از فرآیند پژوهش، نحوه یکپارچهسازی مقولهها و پالایش آنهاست. در واقع در کدگذاری انتخابی، سیر داستان (Story Line)، پژوهشنگاری میشود. طرح نظاممند را میتوان با ارایه مجموعهای از گزارههای حکمی (قضایا) که بر پایه کدگذاری محوری که بیانگر روابط درونی مقولهها هستند، به پایان برد.
تبیین مقولهها
در این قسمت ابعاد (عناصر) مدل تبیین شده است و در پایان یک مثال در قالب مدل پارادایمی آمده است. برای آشنایی بیشتر به مقالات زیر رجوع کنید:
- سرمایه اجتماعی به مثابه راهبرد تحقق تابآوری سازمانی برای SMEs (با رویکرد نظریهپردازی دادهبنیاد)؛
- تبیین کارکردهای حوزه و روحانیت در ارتقای تابآوری و امنیت اجتماعی در شرایط تحریم.
نکته: در این مقاله دوم تابآوری بهعنوان مقوله پیامدها قرار گرفته است.
از نظر تاریخی این امر سابقه دارد و پژوهش بیتفاوتی سازمانی دکتر دانایی فرد و خانم دکتر اسلامی از این قسم است و پدیده اصلی پژوهش در نقش مقوله پیامدها قرار گرفته است. اما از نظر تئوریک نیز براساس مثالی که اشتراوس و کوربین در کتاب خود ارائه دادهاند، حالت بهینه گرندد بهگونهای است که پدیده محوری از جنس مشکل، مسأله، بحران یا حادثهای است که میخواهیم به آن پاسخ دهیم. در واقع مقوله علّت، مشکلی را ایجاد میکند (مشکل = مقوله محوری) که در صدد پاسخ به آن مشکل (مقوله راهبردها) بر میآییم.
یک. مقوله محوری: مسأله یا مشکل اصلی است. در پژوهش به دنبال حل چه مسألهای هستیم؟ اگر به دنبال تابآور کردن بنگاههای اقتصادی کوچک و متوسط هستیم، باید ببینم مسأله اصلی چیست؟ و چرا این کسبوکارها تابآور نیستند؟
دو مقوله علّی: مجموعه علل و عواملی هستند که مقوله محوری را ایجاد میکنند. شرایط علّی که بیانگر وقایع یا اتفاقاتی است که مستقیماً بر مقوله یا پدیده تأثیر میگذارند و موجب وقوع یا توسعه پدیده میشوند. شرایط علّی در دادهها اغلب با واژگانی چون «وقتی»، «درحالیکه»، «ازآنجاکه»، «چون»، «به سبب»، و «به خاطر اینکه» بیان میشوند.
سه. مقوله زمینهای: نحوه شکلگیری، نشانهها، و ابعاد پدیده محوری در این مقوله تبیین میگردد. مقوله زمینهای الگوهای پایداری هستند که با زمان و مکانی خاص عجین شدهاند (مختص همان پدیده هستند) و مجموعه موقعیتهایی را ایجاد نمودهاند که افراد و سازمانها تحت این موقعیتها از خود کنش نشان میدهند.
چهار. راهبردها (کنشها): کنشهای متقابلی که برای مدیریت، برخورد و پاسخ به پدیدهی اصلی انجام میشوند. البته باید کاملاً متناظر با ابعاد مسأله (مقوله زمینهای) باشد.
در واقع اگر بپذیریم که حالت بهینه گرندد وقتی است که افراد تجربه زیسته خود را بیان کنند (همانطور که استراوس و کوربین عقیده را دارند)، لاجرم باید مقوله محوری از جنس مسألهای باشد که افراد در عمل به آن پاسخ دادهاند و اینگونه مقوله راهبردها ساخته شود.
پنج. مقوله مداخلهگر: اتفاقات مؤثر بر کنش و راهبردها (تسهیلگر یا مانع تحقق راهبردها) است و باید متناظر با هر راهبرد تبیین گردد. شرایط مداخلهگر ماهیتاً بهصورت اقتضایی و غیرمنتظره ظاهر میشوند. ازاینرو، نحوه پاسخگویی به این نوع شرایط نیز بهصورت اقتضایی و بسته به موقعیت صورت میگیرد. متغیرهای مداخلهگر همچنین علت اینکه چرا برخی از افراد تجربهای را چند بار تکرار میکند و برخی دیگر تنها یکبار بهسوی آن تجربه میروند را تبیین میکنند.
شش. مقوله پیامدها: نتایج و رهآورد به کار بستن راهبردها هستند و اثری است در نهایت حاصل خواهد شد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
خیرخواهی؛ عنصر اصلی بازخورد (سه)
مطلبی دیگر از این انتشارات
سواد در قرن بیست و یک؛ آشنایی با پاککن ذهنی و یادگیری تازه
مطلبی دیگر از این انتشارات
خیرخواهی؛ عنصر اصلی بازخورد (یک)