دریبل بهانهای است، برای برگزاری رویدادی که دیزاینرهای دیجیتال را گرد هم بیاورد تا بتوانیم فضای مناسبی جهت برقراری ارتباط متقابل و اشتراک تجربهها بسازیم.
امید داشته باش
این مقاله توسط رضا بختیاریفرد عزیز، یکی از سخنرانان اولین دورهمی دریبل تهران نوشته شده است. شما میتونید رضا بختیاریفرد رو در توییتر و اینستاگرام و وبسایت شخصیش دنبال کنید.
قصه رو اینجوری شروع میکنم که بعد از دورهی کارشناسی، من و امید امامیان، رفیقم، همکلاسیم و همکارم، دفترچهی سربازی رو پر کردیم و رفتیم سربازی. اونایی که سربازی رفتن میدونن این دورهی زندگی وقت آدمو از دانشگاهم بیشتر تلف میکنه. از اونجایی که ما لیسانسه بودیم و افسر وظیفه محسوب میشدیم، یه ستاره روی دوشمون بود که میگفت: این آقا میتونه هرروز از پادگان خارج بشه. خب خدارو شکر مدرک تحصیلی بالاخره یهجا بهداد ما رسید! تصمیم گرفتیم جلوی تلف شدن بیشتر وقت رو بگیریم و برای ساعتهایی که خونهایم یه فکری بکنیم. چکار کنیم؟ جفتمون توی یه چیز کرم داشتیم: طراحی تایپ. پس یه فونت مشترک طراحی کنیم، خوبه! ??
یادم نمیاد اونموقع تو ایرون کسی فونت مشترک طراحی کرده باشه. خلاصهش کنم... طراحی کردیم و شد؛ اسمشو گذاشتیم «ری»، همین اردیبهشت هم اومد توی بازار. ریا نباشه، چیز خوبیام دراومد! پس همین فرمون ادامه دادیم. فونتهای واضح و دبستان رو باهم طراحی کردیم، توی طراحی فونت ایرانسل هم از امید کمک گرفتم.
وسط این کارا پیش میاومد که رفقا و همکارا ازمون بپرسن که: چجوری مشترک فونت طراحی کردید؟ مثلا نصف حروفو تو کار کردی نصفشو امید؟ نمیشه که! چطوری هندلش کردید که همه چی خوب طراحی بشه؟ اصلا چجوری کار کردید که دعواتون نشد و هردو سالمید؟! راستش اولاش خودمونم نمیدونستیم چهکار باید بکنیم و نمیدونستیم چیشد که شد؛ غریزی کار درست پیش رفت. برای دورهمی اول دریبل توی دی ۹۷ تصمیم گرفتم که راجعبه همین مسئله صحبت کنم و مجبور شدم بهش فکر کنم که ما دقیقا چهکار کردیم که شد؟
دقیقا چهکار کردیم؟
- قرارداد بستیم
- مدیر پروژه تعیین کردیم
- بریف رو گذاشتیم روی سرمون
- هرکاری کردیم ثبت کردیم
- یکیدرمیون کار کردیم
خلاصهش میشه این، اما خلاصهش مفت نمیارزه! بذارید توضیح بدم.
۱. جنگ اول، قرارداد
همهچیز رو شفاف کردیم تا رفیق بمونیم، قرارداد بستیم و تکلیف چندتا چیز رو معلوم کردیم:
- زمانبندی: اینکه زمان هر پروژه چهقدره و توی هر تاریخ باید کجای پروژه باشیم.
- پول: چهقدر از این پروژه پول در میاد و هرکس چقدر میگیره.
- وظایف: هرکسی قراره دقیقا چهکار کنه.
هر پروژه با اونیکی فرق داره و قراردادشون هم جزئیات متفاوتی داره که همون اول بسمالله باید دربارهش توافق بشه وگرنه بعدا حالتونو میگیره. توافق کنید و قرارداد ببندید. هرچقدر هم که باهم رفیقید و همآهنگید، بهتره که برای مواقع نادر یه کاغذ این وسط باشه.
۲. تعیین مدیر پروژه
بعضی کارها که میاد توی تیم، تکلیفش معلومه. اونی که کارو میاره، خودشم مدیریتش میکنه. ولی توی کارهای مشترکی که همه سهم مساوی ازش داریم، باید یکی به عنوان مدیر تعیین بشه. به نظر من مدیر پروژه باید حرف آخر رو بزنه، چرا؟ چونکه این وظایف رو انداختیم گردنش:
· طرف قرارداد با کارفرماست و توی مسائل حقوقی پاش گیره.
· کارفرما با تیم کاری نداره و فقط اونو میشناسه. ازش گزارش و توضیح میخواد.
· پیگیری مسائل مالی بهعهدهی اونه و باید بتونه دستمزد تیم رو بهموقع و کامل بگیره.
· در کل مسئولیت پروژه با اونه و اگر توی هر تصمیم تیم به دوراهی رسید، حرف آخر رو مدیر پروژه میزنه.
۳. بریف، کتاب مقدس
بذارید اینجوری بگم؛ شما رفتید دکتر، سرتونو از شدت درد به دیوار میکوبید و میگید آقای دکتر حالم خرابه جون مادرت یه کاری بکن. دوتا حالت پیش میاد:
۱. دکتر میگه دفترچهت رو بده، چندتا دارو مینویسه میگه اینارو بخورو اینارو بزنو اونارو بمالو بعدش بیا ببینمت.
۲. دکتر میگه چته؟ کجاته؟ از کی شدی؟ چیچی خوردی؟ لباس مناسب تنت بود تو این سرما؟ بخواب ببینم. جواب سوالاشو میدی معاینه میکنه میگه دفترچهت رو بده، چندتا دارو مینویسه میگه اینارو بخورو اینارو بزنو اونارو بمالو بعدش بیا ببینمت.
توی داستان اول، احتمال تلف شدن بیمار زیاده چون دکتر اصلا نپرسید این یارو چشه! توی داستان دوم دکتر اطلاعات لازم رو از بیمار گرفت و بر اساس اون براش دارو نوشت.
جوابهای بیمار به سوالات دکتر همون بریفه. توی بریف موقعیت شرح داده میشه، جزئیات دیگهای تا حدی که دونستنش لازمه بازگو میشه و در نهایت مسئله عنوان میشه. در اصل بریف تدوین میشه تا مسئلهای رو حل کنیم؛ حل مسئلهی ما از جنس دیزاینه. اگر بریف درست و حسابی نداشته باشیم باید مثل اون دکتر اولی رفتار کنیم؛ دیزاینری که برای مشتری عشقی کار میکنه و کاری نداره مشتریش بانکه یا آرایشگاه زنونه، بریف نداره و دنبال بریف هم نیست. در نتیجه کارش احتمالا به کسبوکار مشتری کمکی نمیکنه.
۴. ثبت همهچیز
بعد از قرارداد که نسخهی کتبی قول و قراره، چیزهای مهم دیگهای هم وجود داره برای ثبت و آرشیو کردن. ما یاد گرفتیم که همهچیزو ثبت کنیم، مثلا:
۱. همهی جلسات مهم صورتجلسه میشه. وقتی که به اختلاف نظر میرسیم این کار کمک میکنه. صورت جلسه رو که نگاه کنیم، میفهمیم توی فلان جلسه، در چه تاریخی، با حضور چه کسانی چه صحبتهایی شد و روی چه چیزهایی توافق شد.
۲. برای بعضی پروژهها تصمیم گرفته میشه نفرساعتی کار کنیم؛ حتی اگه در ابتدا چنین توافقی نکرده باشیم، ثبت دقیق ساعتهای کار بعدها اختلاف نظر رو کم میکنه. از طرفی دید خوبی راجعبه کار بهمون میده. آخر کار میایم میبینیم کلا چند ساعت کار کردیم، میانگین روزی چند ساعت روی این پروژه بودیم و کلا پولی که از مشتری گرفتیم خوب بوده یا چی؟
هرکسی برای ثبت ساعت کار روشی داره، من از برنامهی Toggl Desktop استفاده میکنم. خیلی ساده و خوشدسته. هر کاری رو که شروع میکنم، اسم پروژه رو مینویسم و اون دکمهسبزه رو میزنم.
۳. ما ایدهپردازیها و خطخطیهای پروژه رو هم با تاریخ ثبت میکنیم. توی گزارش کار و مستندسازی هم خیلی کمک میکنه. مخصوصا برای ما دیزاینرها که نمیتونیم به کارفرما بفهمونیم چقدر زحمت کشیدیم. بعدها میتونیم روند پیشرفت پروژه رو هم ببینیم و تصویری درست از کارمون داشته باشیم. چقدر طول کشید؟ کجاها افت و پیشرفت داشتیم؟ و...
۵. یکیدرمیون
دوتا فریلنسریم، یکیمون غرب غرب تهرون یکیمون شرق شرق، دفتر کار نداریم و با کار کردن توی خونه به آزار و اذیت خانواده میپردازیم! جالب اینجاست که زمان سربازی هم این مشکلو داشتیم. امید لویزان بود من پرندک!
با این اوصاف چهجوری باید کار مشترک کنیم؟ اونم فونت که حداقل ۳۰۰ تا کاراکتر داره؟ جوابش اینه: یکیدرمیون. البته ممکنه توی هر پروژهای جواب نده و تو کارایی مثل طراحی فونت عملی باشه.
همونطور که بروبچههای تایپدیزاینر تعجب کردن و نمیپذیرفتن که دونفر همزمان یه فونت طراحی کنن، ماهم میدونیم این کار خیلی سخته. هرکسی سبکی برای طراحی داره و ناخواسته به کار لهجهای تزریق میکنه؛ پس نمیشد حروفو نصف کنیم و بگیم خب، رضا تو از الف تا ش، و امید از ص تا ی رو طراحی کن، بد وضعی میشد. باید ساختار کار تغییر کنه. معمولا کار رو که میگیریم، تحقیقات رو مفصل انجام میدیم و بعدش چند روز یهجا باهمیم، یا خونهی یکیمون، یا میریم سفر. بریف رو بررسی میکنیم، ایدهپردازی میکنیم و خطخطی رو شروع میکنیم. کار تا جایی پیش میره که خطخطیها به نتیجهی اولیه برسه و تصویر کلی از پروژه شکل بگیره. بعد از این مرحله دیگه لازم نیست ور دل هم باشیم و از فقدان همدیگه لذت میبریم!
هرکی میره خونهی خودش و بهطور مثال کار میاد زیر دست من. همهی حروف رو بازبینی میکنم، هممقیاس و همجنس طراحی میکنم میفرستم برای امید. امید اینارو با دقت بیشتر رسامی میکنه و اصلاحاتی که لازمه رو انجام میده میفرسته برای من، اسکن میکنم و توی کورل، بله کورل! وکتور میکنم. همین فرمون بهصورت یکیدرمیون پاسکاری میکنیم تا کار انجام بشه.
این کار چهارتا مزیت بزرگ داره:
۱. طراحی یکپارچهست و کاراکترها همنشینی خوبی دارن.
۲. توی هر مرحله میتونی اشتباهات نفر قبل رو اصلاح کنی و چیزی در نمیره.
۳. توی محدودهی زمانی کمتر به کیفیت بیشتر میرسیم.
۴. زمانمون کامل درگیر یک پروژه نمیشه. وقتی کار دست منه، امید میتونه به کارهای دیگهش برسه: پروژههای دیگه، سفر، تفریح، زندگی و... وقتی هم کار من تموم میشه و میره زیر دست امید، نوبت عشقوحال منه!
کار گروهی انقدر به ما چسبید که الان سختمونه تنهایی کار کنیم.
شماهم اگه فریلنسرید پیشنهاد میکنم تنهایی کار نکنید؛
امید داشته باشید!
مطلبی دیگر از این انتشارات
سوار بر قطار دورهمی دریبل تهران
مطلبی دیگر در همین موضوع
نادیده گرفتن موقتی در گیت
بر اساس علایق شما
مستقل شدن ارزشش رو داره؟