..Hêvî dûr , xeyal kûrin
عزای آرزوهایِ سربریده ..
ماندهام ..
ماندهام تا چه کنم با خرده رویاهای روی دستم مانده؟
چه کنم با عزای آرزوهای سربریده؟! ..
چه کنم با ناامیدی گره خورده به چشمانم ..
با وزنههای بسته شده به نفسهایم؟
چه کنم با بریدگیهای پس از شکستن هر بغض؟ با واژههای افسردهام در سایهی سکوتِ تاریکی؟
با عصیان خفهشدهی هق هقام در سینه ؟ ..
چه کنم با کابوسهای مضطرب رویاهایم؟!
با این سربازِ بیرمق افتاده پس از جنگ؟ با غرور سرافکنده نشسته کنار لحظههای ننگ؟
تو بگو ؛ چه بکنم با این منِ دست از امید شُسته؟! :) 👩🏻🦯


پی.ن۱ : مطلب ما بیدلان از چشم بستن،خواب نیست!
در به روی آرزوی خام میبندیم ما :) ..
#صائب
پ.ن۲: «هر آنچه در قلب هست را نمیتوان گفت،
پس خدا آه کشیدن،
اشک،
خواب های طولانی
و خنده های سرد را آفرید!»
#نزار_قبانی
پ.ن۳: بگذریم!
پ.ن۴: صرفا برای نوشتن..
1404,5,7
مطلبی دیگر از این انتشارات
چه می شود اگر لبخندت، دغدغه ی زندگیش باشد:)
مطلبی دیگر از این انتشارات
گفت و شنود
مطلبی دیگر از این انتشارات
سبزترین شعر