یه روزی جذاب ترین داستان دنیارو مینویسم! چنل تلگرام: https://t.me/myepictale
هر ۲۰ ساله ای لازمه اینارو بدونه؟ واقعا؟

احتمالا ما دهه هشتادی ها سرگردان ترین نسلی هستیم که تو چند دهه اخیر داشتیم.
خیلی از اصولی که خانواده ها بهش معتقد بودن و ازش پیروی میکردن و به ما هم یادش دادن دیگه جواب نمیده.
همیشه اینو حس میکنیم که کاش یکی بود راهنمایی مون میکرد. ادعایی که این کتاب معتقده میتونه انجامش بده.
حدود دو سه سالی هست که «کاش وقتی ۲۰ ساله بودم میدانستم» رو گوشه و کنار طاقچه و فیدیبو میبینم اما یا فرصت نمیشه بخونمش یا به علت جذابیت پایین شروعش نمیشه، اما خب بالاخره تمومش کردم.
این کتاب راجب چیه؟
بر خلاف عنوانش، این کتاب بیشتر روی خلاقیت و کارافرینی تمرکز داره، نویسنده سعی داره با بمباران کردن شما با قصه های انگیزه بخش از موفقیت های بزرگ و کوچیک و البته قصه های جالب دور و برشون شمارو به سمت خلاقیت سوق بده.
این کتاب تا خرخره پر از قصه های باحاله، از یه گروه دانشجو که با پنج دلار سرمایه (و بدون استفاده ازش) نزدیک هزار دلار در میارن، در کمتر از یک هفته. تا دانشجوهایی که موظف بودن با ۷ تا گیره کاغذ و طی دو ساعت سرمایه شون رو ده برابر کنن.
اما بر خلاف عنوان گول زنکش، یک سری مشکلات داره که این کتابو حسابی از نفس میندازه.
۱-عنوان کتاب براش مناسب نیست
صد درصد نویسنده بیشتر از اینکه واقعا بخواد یه کتاب بنویسه که بدرد بیست ساله ها بخوره، خواسته یه عنوان جذاب برای جذب مخاطب روش بزاره، ولی چرا اینو میگم؟
اول از همه من به عنوان یکی که دقیقا بیست سالشه خیلی چیزا هست که لازمه یاد بگیرم. از روابط اجتماعیو برنامه ریزی شخصی، تحصیلی، کاری، هدف گذاری بگیر تا روابط عاطفی و مدیریت استرس. اما این کتاب فقط و فقط روی یه موضوع تاکید داره، خلاقیت و نوآوری. گرچه روی حل بعضی از مسائل همسن و سالای من میتونه موثر باشه اما راه حل نیست.
گذشته از اون نوع خلاقیتی که نویسنده ۲۵۰ صفحه یه نفس راجبش حرف میزنه بیشتر برای استاراپ ها و کارافرینی موثره تا باقی چیزا.
۲-کتاب هیچ بنی چهارچوبی نداره
وقتی شما یه کتاب اموزشی انگیزشی میخونید (مثلا اثر مرکب) یا یه کتاب اموزشی صرف (مثل دنیای سوفی)، نویسنده یه مفهوم داره که میخواد خواننده بهش برسه.
این هدف عین یه گربه که بالای پشت بوم وایساده میومیو میکنه و سعی میکنه شما پیداش کنید، وقتی هم که پیداش کردید با استفاده از نردبونی که همون اطرافه (چهارچوب بندی و مراحلی که طی اون نویسنده نظرش رو برای حل یه موضوع میگه) بالا میرید و گربه رو میارید خونه تون و بهش قاقالیلی میدید
و تامام!
اما نویسنده این کتاب عین یه مادربزرگ که میخواد به نحوی نوه هاشو نصیحت کنه، مدام راجب تجارب شخصی خودش و قصه هایی که از اطرافیان شنیده حرف میزنه و امیدواره خودتون مغز قصه رو پیدا کنید.
گرچه اینم یه روش جالبه، ولی خیلی زود باعث کسل کننده شدن کتاب میشه، چون همه چیز تکراری به نظر میرسه، هر فصل فقط یه قصه تازه ست بدونذکر هیچ چیز جدیدی، فقط قصه خلاقیتی که یک مشکل رو حل کرد یا یه استاراپ رو راه انداخت.
خبری از نحوه شکل گرفتن این خلاقیت نیست یا اگر هم هست پشت خلوارها قصه پنهانه.
به عبارتی نویسنده نردبون نداره، نشسته بالای پشت بوم و همچنان میومیو میکنه، ولی راهی برای رسیدن بهش ندارید، البته ممکنه تصمیم بگیره از اون بالا بپره بغل تون و مغز قصه رو مستقیم بفهمید، اما بعیده، شماید و جذابیت تون برای گربه.

در کل بدک نیست بخونید!
کتابیه که میتونه بهتون راجب مسیر شغلی یا کسب و کارتون دیدگاه های جالب و جدیدی بده، اما نباید انتظار داشته باشید حتی یک دهم راه حل های مشکلات یه بیست ساله رو داخل این کتاب پیدا کنید.
امتیاز من به این کتاب: ۴/۱۰
پ.ن۱: چطوریایید؟
پ.ن۲: اخیرا خیلی ضد کتاب شدم و به سختی یه کتاب میتونه منو راضی کنه، گفتم این انتشارات رو بزنم چیزی خوندم معرفی کنم
پ.ن۳:از کنکوریا چه خبر؟ ایشالا که عالییی بوده
مطلبی دیگر از این انتشارات
سیزده دلیل مزخرف برای یک کار احمقانه
مطلبی دیگر از این انتشارات
خوب، بد، زشت، چرت (وسترن بوک)
مطلبی دیگر از این انتشارات
بهترین کتابهایی که تابحال خواندهام...