تجربه سفر با حداقل هزینه به پراگ و شهرهای اطراف

من عاشق سفرم. کریسمس سه سال پیش کوله‌پشتی برداشتم رفتم پراگ. شب سال نو را در جمع دوستان کنفرانس بودم. شب در بار یک استاد دانشگاه آمریکایی وقتی فهمید جایی رزرو ندارم گفت: «نگرانم شب توی جوب بخوابی!» حدود ساعت نه شب با کمی دلهره زدم بیرون. لامصب همه جا پر بود! با گوشی جایی را رزرو کردم. به مقصد که رسیدم صاحب هاستل رفته بود بیرون شهر و معلوم نبود که جا داشته باشد! این را وقتی فهمیدم صاحب رستوران روبرویی بهش زنگ زد. من که چکی بلد نبودم و خط تلفن هم نداشتم.

درس اول: آمادگی داشته باشید ممکن است نرم‌افزار اشتباه کند! داشتن برنامه دوم (Plan B) ضروری است!

سریع جای دیگری پیدا کردم و خودم را به آنجا رساندم. نیم ساعت فاصله بود. با نکبت پیدایش کردم. هاستل‌های پراگ تابلوی خیلی کوچکی دارند، شاید به اندازه یک بند انگشت! شد حدود یازده شب! زنگ که زدم گفت پر است! این بار دیگر ترسیدم. اگر ساعت از نیمه شب می‌گذشت باید تاکسی می‌گرفتم تا مرا به یک هتل ببرد و این یعنی کرایه تاکسی و هزینه هتل روی هم حداقل ۸۰ ۹۰ یورو!

تزئینات مرکز شهر، کریسمس
تزئینات مرکز شهر، کریسمس

آدم‌های دنیادیده و سفررفته به طور غریزی به خطرات و برنامه‌های جایگزین فکر می‌کنند. باتجربه‌ها سیم‌پیچی مغزشان کمی فرق دارد چون مغزشان حالت‌های بیشتری را در نظر می‌گیرد یا یک جاهایی کم و وجه می‌کنند. (بریز و بپاششان را صرفه‌جویی جبران می‌کنند.) پس از تصمیم‌گیری‌های لحظه‌ای برایشان لذت‌بخش است و شاید چنان گران تمام نشود. منی که تازه سفر را شروع کرده بودم، بهتر بود کمی دست به عصا می‌رفتم.

درس دوم: سورپرایز شدن هزینه دارد؛ گاهی بی‌برنامگی یا هیجان غیرمنتظره بودن زیادی گران تمام می‌شود!

در خیابان اصلی مرکز شهر راه می‌رفتم؛ انصافا که خیابان زیبایی است. رفتم داخل بار تا از اینترنت‌ش استفاده کنم. فکری به ذهنم رسید. هاتسل قبلی که جای خالی داشت را رزرو کردم و دوباره برگشتم. این بار وقتی گفت پر است گفتم «رزرو کرده‌ام».

درس سوم: داشتن اعتماد بنفس، علی الخصوص در شرایط بحران، هزینه‌هایتان را کم می‌کند.

به طبقه سوم که رسیدم گرسنه بودم، پس منتظر ماندم و شروع کردم به خوردن میوه خشک شده. مسئول هاستل اطلاعاتم را پرسید و نهایتا گفت در قسمت زنان جا رزرو کرده‌ام. وا رفتم. یکم غرغر کردم که حالا دیروقت است برنامه نشان نمی‌داد و ازین ننه غریبم بازی‌ها که ما همه بلدیم. در عین حال پرهلو هم تعارف کردم تا مهمان‌نوازی آریایی را نشانش دهم. هاج و واج نگاهم می‌کرد. نهایتا گفت آن طرف رودخانه هاستل دوستش چند جای خالی دارد! چند یورو گران‌تر!

درس چهارم: آداب معاشرت و زبان هزینه‌ها را کم می‌کند؛ از گرمای آریایی‌تان استفاده کنید!

با مکافات از آن سرزندگی شبانه رد شدم و پل زیبای چارلز را رد کردم. خیس عرق حدود ساعت ۱۲ شب رسیدم به هاستل لعنتی! خوش شانس بودم که آن شب حدود ۹ یورو برایم آب خورد!

صبح با تور رایگان به دیدن شهر رفتیم. پراگ فی‌ذاته زیباست؛ حضور گردشگران در آن چند روز کریسمس از آن هم زیباترش می‌کند. یک جور سرزندگی و طراوت به فضا می‌دهد که در سفرهای تنهایی به آن نیاز داری. بیشتر وقتم را در همراهی یک استاد دانشگاه و یک دختر هنگ‌کنگی سپری کردم. با آن‌ها یک برنامه دقیق چیدیم. مشخص بود از شب قبل مکان‌های شهر را درآورده بودند. مسیر را با مامور اطلاعات یکی از ساختمان‌های تاریخی چک کردیم و رفتیم پرسه زنی!

درس پنجم: زمان مهم‌ترین سرمایه در سفر است؛ از نیروهای محلی به خوبی استفاده کنید!

شاید باورتان نشود اما قدم زدن در شهر و دیدن مردم لذت بخش بود. شهر به اندازه کافی جذابیت‌هایی دارد که از دیدنش سیر نمی‌شوید. چند کلیسای رایگان دارد و رویدادهای شهر به اندازه کافی هیجان‌انگیز هستند.

کریسمس شلوغ و سرزنده پراگ
کریسمس شلوغ و سرزنده پراگ


پل چارلز زیبایی جذاب و محور اتصال مهمی است پس طبیعی است در کریسمس شلوغ باشد! برای گرفتن چنین عکسی باید سحرخیز باشید!
پل چارلز زیبایی جذاب و محور اتصال مهمی است پس طبیعی است در کریسمس شلوغ باشد! برای گرفتن چنین عکسی باید سحرخیز باشید!


بعد از چند روز پرسه زدن، شب سوار اتوبوس شدم رفتم سمت اسن، شهری کوچک در غرب آلمان. خریدن بلیط اتوبوس ماجرایی بود. صبح بعد از کریسمس جایی باز نبود. رفتم داخل یک هتل و از پذیرش راهنمایی خواستم. همه گزینه‌های سفر را برایم چاپ گرفت. حتی به چند جا زنگ زد قیمت گرفت. از این محبت و مهمان‌نوازی‌اش بی‌نهایت کیفور شدم! بعد رفتم ایستگاه مرکزی قطار و دوباره از قطار و سرویس‌های مختلف اتوبوس و ماشین قیمت گرفتم. اگر بلیط را قبلتر تهیه کرده بودم می‌توانستم تا هفتاد درصد ارزان‌تر سفر کنم! در بعضی از حالت‌ها تخفیفت تا ۹۰ درصد هم می‌رسید! پس به آن‌ها که می‌پرسند چطور می‌شود ارزان سفر کرد باید گفت با برنامه‌ریزی!

درس ششم: پیش‌خرید بلیط یعنی قاپیدن تخفیف!

چند روز آلمان که پیش دوستم بودم هیچ هزینه‌ای نداشتم. آخر هفته دوستم مجانی منو به دیدن شهرهای اسن، دورتموند و دوسلدورف برد. به خاطر حق بیمه، هر دانشجو می‌تونه آخر هفته با یک همراه مفتکی توی آن ایالت سفر کند. بعد از پراگ، از دیدن شهرهای آلمان بی‌روح و ماشینی به نظر می‌رسند. بسیاری از شهرهای آلمان در جنگ جهانی دوم ویران شدند و انتظار میراث تاریخی آنچنانی ازشان نداشته باشید. علاوه بر آن هنگام کریسمس مثل پراگ سرزنده و هیجان‌انگیز نبودند! با این وجود باید اعتراف کنم دانشگاه اسن تحسین‌برانگیز بود.

درس هفتم: استفاده شبکه اجتماعی در زمان مناسب یعنی سود خالص!

شبانه به سمت مقصد بعدی، سوئیس حرکت کردم. این کار دو مزیت بزرگ دارد. نخست آن که از زمان روز بهترین استفاده می‌شود و دیگر این که هزینه هاستل حذف می‌شود. بر کسی پوشیده نیست که سوئیس چه کشور گرانی است.

درس هشتم: اروپا اتوبوس‌های خوبی برای شب روی دارند.
هشدار: چه شب چه روز، حتما مراقب چمدان‌تان باشید. به فلیکس بوس یا هر سرویس دیگری اعتمادی نیست.

صبح با دیدن دانشگاه بازل گل از گلم شکفت. مدتی بعد به زوریخ رسیدیم. هنگامی که از اطلاعات ایستگاه نقشه خواستم، خانم نسبتا میان‌سالی موبوری بود، پرسید ایرانی‌ام؟ وقتی به فارسی گفت: سلام عزیزم! از تعجب چشمانم گرد شد. توضیح داد پدرش ایرانی بوده و اندک شرری فارسی در خونش هست! ای جان!

از همان ابتدا در ترمینال عزمم را جزم کردم تا به جزولابه (عجز و لابه) نیافتاده‌ام و تا کاسه چکنم چکنم دست نگرفته‌ام بلیط حرکت به لوزان را بگیرم. پرسان پرسان قیمت گرفتم، با یک حساب سرانگشتی فهمیدم بلابلاکار کمترین هزینه را دارد! مشکل اینجا بود که اینترنت نداشتم و اینترنت تنها با شماره ثابت وصل می‌شد.

برخلاف پراگ که اینترنت ریخته است، زوریخ شهر گدایی است. کافی‌شاپ‌ها یا رستوران‌ها به دست و دلبازی پراگ اینترنت نداشتند و مردم هم که اصلا به آن خون‌گرمی نبودند. خوبی سفرهای خطی این است که تغییر فرهنگ را حس می‌کنی. این که چطور ظاهر و محیط شهر و همین طور رفتار و سلوک مردم در طی مسیر عوض می‌شود حیرت‌انگیز است!

درس نهم: از شرایط استفاده از سرویس‌ها اطمینان حاصل کنید.

خط تلفن شد ۲۰ فرانک! اساسا گران شد ولی باز می‌صرفید. تا ساعت دو بعد از ظهر دستم بند وصل شدن به اینترنت ایستگاه و خرید بلیط بود. نهایتا با راننده وعده کردم برای ساعت ۶ عصر. از قضای روزگار ساعت ۶ پیام داد و سفر را لغو کرد. به قول شاعر «از قضا سرکنجبین صفرا فزود!». واقعا در آن لحظه خشکم زد که چه برنامه‌ریزی آبکی کرده بودم! با گران‌ترین قطار، حدود ۸۰ فرانک ساعت ۸ نیم شب راه افتادم به سمت لوزان. نقره داغ شدم.

درس دهم: گاهی اصرار بر حداقل شدن نتیجه عکس می‌دهد؛ دندان طمع را باید کشید!

لوزان برایم رایگان بود. شب به خانه دوستم رسیدم که با پیتزا پپرونی منتظرم بود. یک لقمه هم نخوردم چون اساسا از سوسیس کالباس خوشم نمی‌آید اما ای کاش زودتر به دوستم گفته بودم. آن پیتزا برایش ۲۵ فرانک آب خورده بود، چیزی حدود ۲۵ دلار!

درس ده + یک: رژیم غذایی‌تان را با میزبان هماهنگ کنید که یک جوری پیش نرود که در کنار پیتزا پپرونی، زورکی نون پنیر بخورید!

روز بعد دانشگاه (EPFL) را گردش کردیم. این دانشگاه یکی از بهترین‌های دنیاست اما شهر مانند دهات بود.

EPFL – École polytechnique fédérale de Lausanne

حرف آخر

سفر پراگ اولین سفر خارجی‌ام بود. ازه کم‌هزینه غلط‌انداز است، چرا که هر کس متناسب بودجه و تجربه‌اش آن را می‌فهمد. پس ساده‌تر بگویم سفری با حداقل هزینه بود که در عمل چنین نشد. امروز اگر بخواهم همان سفر را بروم قطعا با کیفیت‌تر و بهتر خواهد بود ولی به هر حال باید از جایی شروع کرد. باید این ترس لعنتی را کنار گذاشت و جلو رفت. حالا اگر بخواهم برنامه سفر بچینم حواسم به این موضوعات هست: مدت و مسیر سفر، هزینه‌های جاری، وب‌سایت‌های مفید و خلاصه یک برنامه‌ریزی بلندمدت درست حسابی انجام می‌دهم.