کتابخانه نیمه شب و درس هایی از آن

هشدار: خطر اسپویل سنگین!
هشدار پریم: این نوشته تنها شامل نظرات شخصی نویسنده ست و بس.

مقدمه

برای من، بسیار عجیبه که این کتاب در دسته کتاب های علمی-تخیلی یا فانتزی قرار میگیره.

شگفتا
شگفتا

در حالی که من از این کتاب، رئال تر ندیدم.

یه دختر، به قصد خودکشی، اوردوز میکنه. دقایقی بعد از نیمه شب بیدار میشه و قرص ها رو بالا میاره. منصرف میشه و به همسایه ش میگه آمبولانس خبر کنن. این کجاش فانتزیه؟

اون بخش کتابخونه-طوریش رو میگید؟ فکر نکنم.

به نظرم صرفا تعریف خوبی از خود زندگی، و همچنین، زندگی بعد از مرگ -یا شاید بهتر باشه بگم- حالت بین مرگ و زندگی رو ارائه میده.


بُت

برای نورا سید(Nora Seed)، مهمترین و تاثیرگذارترین شخص در زندگیش، خالم اِلم(Mrs. Elm) بود.

کتابدار شطرنج باز و میانسالی که بعد از فوت ناگهانی پدرش، پیشش بود. شخصی که نورا، هیچ بدی ای ازش ندیده بود. برای نورا، خالم اِلم یه فرد مقدس و پاک بود که هیچ کار ناشایستی ازش سر نمیزد.

و اما.. اولین باری که نورا با کورسویی از حقیقت رو به رو میشه. توسط دیلان(Dylan).

نورا فکر میکرد خانم اِلم سالیان ساله که مرده. اون نسخه ای از خانم اِلم جوان که اون همیشه توی کتابخونه میدید، اینطور متقاعدش کرده بود.
نورا فکر میکرد خانم اِلم سالیان ساله که مرده. اون نسخه ای از خانم اِلم جوان که اون همیشه توی کتابخونه میدید، اینطور متقاعدش کرده بود.


برای نورا باور اینکه خانم الم زنده باشه و پیر، سخت و عجیبه.

و حقیقت تلخ دوم رو هنگامی متوجه میشه که بعد از بهبودی، در زندگیِ واقعیش به دیدار خانم اِلم میره:

خانم لوییس اِلم: من کارهایی کردم که ازشون پشیمونم. من یه همسر بد بودم. همیشه یه مادر خوب هم نبودم. مردم از من کمی ناامیدن، ولی بهشون حق میدم.
خانم لوییس اِلم: من کارهایی کردم که ازشون پشیمونم. من یه همسر بد بودم. همیشه یه مادر خوب هم نبودم. مردم از من کمی ناامیدن، ولی بهشون حق میدم.


اون بُتی که نورا از خانم الم ساخته بود، فرومیریزه. نورا و خانم الم، درست مثل همن. فکر میکنن کسی رو ندارن و فاقد اهمیتن، ولی توی زندگی خیلی ها تاثیر گذارن. چطور؟


لئو

آدم ها، همه یه تکه از پازلن. حتی اگه یه قطعه گم بشه، اثر نهایی ناقص میمونه.
"لئو؟"

توی آخرین زندگیِ خیالیای که نورا تجربه میکنه، همه چی بر وفق مراده. تا اینکه...

نورا توی زندگی واقعیش، معلم پیانوی پسربچه ای به اسم لئو(Leo) بوده. والدین لئو توانایی مالی ثبت نام لئو در هیچ کلاسی رو ندارند. و نورا قبول میکنه که با هزینه ی خیلی پایین، معلم لئو بشه. ساعاتی قبل از اینکه نورا خودکشی کنه، کلاس لئو رو یادش میره. مامان لئو زنگ میزنه و تصمیم داره به خاطر وقت نشناسی، لئو دیگه کلاس نیاد.

اما... توی زندگی خیالی، نورا، لئو رو میبینه در حالی که توسط پلیس دستگیر شده. چرا؟

لئو در اون زندگی خیالی، هیچوقت نفهمیده که در موسیقی استعداد داشته. و دیگه نورایی وجود نداشته که براش کلاس برگزار کنه. پس رو به کار خلاف میاره.


پشیمانی

نورا پشیمونه که چرا از گربه ش، ولت(Volt)، به خوبی مراقبت نکرده. پشیمونه که مراسم عروسیش رو با دَن(Dan) به هم زده، از راک بندِ هزارتوها(The Labyrinths) اومده بیرون، جوری که پدرش میخواست یه شناگر ماهر نشده و به پیشنهاد خانم الم یخرودشناس نشده.

اما زندگی های مختلف رو تجربه میکنه.

میفهمه که ولت بالاخره به خاطر بیماریش میمرد، با دن قرار نبود خوشبخت بشه، شهرتِ خواننده شدن و شناگر شدن، به مردنِ برادرش و نامادریِ جدیدش نمیارزه و ...

اما همه ی این زندگی هایی که نورا تجربه کرد، آرزوهای اطرافیانش بودند. و نه خودش. شاید یه اتفاق کوچیک، میتونست کل زندگیش رو عوض کنه. مثلِ قهوه خوردن با اَش(Ash).

بابایی مردم رو میبُره!Daddy cuts people
بابایی مردم رو میبُره!Daddy cuts people

دیدین بعضی وقتا که شکست میخورین، یه بنده خدای رومخی پیدا میشه که میگه: "لابد به صلاحت نبوده."؟

شاید واقعا بعضی چیزا به صلاحمون نباشه. نمیدونم.


پیاده

برای شطرنج باز ها این قسمت جذابه. ما همه، پیاده به دنیا میایم. این ماییم که انتخاب میکنیم خونه به خونه جلو بریم، یکجا بی تحرک بایستیم، یا درگیر زد و خورد بشیم و بمیریم. این ماییم که انتخاب میکنیم وقتی به خونه آخر رسیدیم، وزیر بشیم یا رخ. اسب بشیم یا فیل. تا وقتی که شاه تنها نشده، امکان برد وجود داره. ولی شاه.. شاه کِی تنها میشه؟


کوانتوم

هیجان انگیز ترین قسمت کتاب برای من: وقتی نورا، هوگو(Hugo) رو ملاقات میکنه.

مرد فرانسوی مرموزی که مثل خودش، بین دنیا های موازی در حال حرکته. هوگو به جای کتابخونه و خانم الم، توی یه فروشگاه فیلم گیر میفته و راهنماش دایی فیلیپه(Uncle Philippe). شخصی که خیلی وقته مُرده.

بحث به مکانیک کوانتومی و آزمایش خیالی گربه ی شرودینگر سوق داده میشه.

گربه ی شرودینگر یا شوهرِ شرودینگر؟ مسئله این است!
گربه ی شرودینگر یا شوهرِ شرودینگر؟ مسئله این است!

سخن پایانی

The only way to learn, is to live.
تنها روش یاد گرفتن، زندگی کردنه.

اینم از این. شاید اگه وقت بیشتری داشتم، چیزهای بیشتری یادم میومد و می نوشتم. ولی تا اینجا هم خیلی شد. برداشت شما از این کتاب چیه؟

All I see is beauty.
All I see is beauty.

پ.ن۱: کسی کتاب در مورد کوانتوم میشناسه که به زبان ساده باشه؟ مجذوبش شدم :(

پ.ن۲: باید درس بخونم ولی اومدم در مورد کتابی که قرار نبوده تا بعد از کنکور بخونمش مینویسم. خدا خودش رحم کنه!

پ.ن۳: یکم نصیحتم کنین اینقدر نیام ویرگول. از دست در رفتم.😂

پ.ن۴: فکر کردین فقط بلدم دلقک بازی دربیارم؟ نه آغااااا!

خوب دیگه. من رفع زحمت کنم.

آسمان تیره می شود/سیاه روی آبی/ولی هنوز ستارگان جرئت می کنند/که برای تو بدرخشند
آسمان تیره می شود/سیاه روی آبی/ولی هنوز ستارگان جرئت می کنند/که برای تو بدرخشند