کتاب سایه های میان ما

امتیاز: 3 از 5

یکی از کتاب هایی که این روزا خیلی ترند شده و برای شروع کتابخوانی یا شروع ژانر فانتزی، خوندنش رو پیشنهاد میکنن. پست مرجع بهت میگه قضیه از چه قراره.

یه شخصیت اصلی شرور!
الساندرا دختر یه خانواده اشرافزاده ست که همیشه مورد بی توجهی قرار گرفته و از خانواده اش تا اجتماع اون رو دست کم میگیرن.
هیچ کس توانایی ها و هوش اون رو نمی بینه در نتیجه الساندرا که دختری جاه طلب و بلند پروازه برای رسیدن به قدرت دست به هر کاری میزنه.
یه نقشه ی حساب شده!
پادشاه سایه ها رو اغوا کن
ملکه شو
پادشاه رو بکش و خودت قدرت مطلق شو
پادشاه سایه ها
هیچ کس نمی دونه پادشاه سایه های تازه تاجگذاری کرده تا چه حد قدرتمنده. بعضی می گن اون می تونه سایه هایی رو که دورش می چرخن کنترل کنه و به آنها دستور بده. بعضی دیگه می گن سایه ها باهاش صحبت می کنن و افکار دشمنانش رو در گوشش زمزمه می کنن. صرف نظر از اینها، الساندرا می دونه چه چیزی می خواد و هر کاری که لازم باشه انجام خواهد داد تا بهش برسه
اما الساندرا تنها کسی نیست که میخواد پادشاه رو بکشه. با انجام تلاش های مکرر برای ترور پادشاه، الساندرا خودش رو توی موقعیتی می بینه که باید اون رو زنده نگه داره تا به اندازه کافی برای ملکه شدن زنده بمونه- در حالی که تمام تلاش خودش رو می کنه تا قلبش رو از دست نده. بالاخره چه کسی بهتر از یه ملکه حیله گر و شرور برای پادشاه سایه ها؟


اول از همه باید بدونین کتاب توی سبک دارک رومنس نوشته شده یعنی شخصیت اصلی ها برخلاف همیشه افرادی پاک و معصوم با آرمان های والا نیستن و باید انتظار هر چیزی رو داشته باشین!

در عین حال که روایت داستان، بسیار ساده و روان هست، نویسنده قلم گیرایی داره، اداب نویسندگی رو به خوبی به جا آورده و ایده ی اولیه ی کتاب جدید و جذابه.

در مورد شخصیت پردازی باید بگم تنها شخصیت خاص داستان، خود الساندرا بود. دختری که کلی عقده و حس حقارت توی وجودش داره اما با شخصیت باهوش، دسیسه چین، حسابگر و با سیاستیش میخواد روی همه پا بزاره و خودش رو بالا بکشه

در طرف مقابل پادشاه سایه ها که قراره مثلا خیلی خفن باشه، مثل هزاران شخصیت اصلی مرد بقیه داستان های عاشقانه ست و ویژگی های منحصر به فرد کمی داره. غیر از اینکه همش حرف های فمینستی میزنه و حرف های فمینیستی الساندرا رو هم قبول داره!👌😂

یکی از معدود ویژگی های قابل توجهش اینه که شخصیت سمی نداره یعنی در رابطه عاشقانه، نقش بسیار آرمانی و حامی داره. از جهت الگوسازی هم نگاه کنیم این ویژگی مثبت و ارزشمندیه چون حداقل مثل سایر عاشقانه ها سعی نکرده شخصیت مرد سمی رو جذاب نشون بده (هرچند در عوض سعی کرده الساندرا ناسالم رو جذاب نشون بده)

این کتاب رو به عنوان یه فانتزی که همه بلا استثنا ازش تعریف میکردن شروع کردم و خیلی خیلی توی ذوقم خورد! چیزی حدود ۸۰ درصد ژانر عاشقانه، ۱۵ درصد معمایی و فقط ۵ درصدش فانتزی بود!

و حتی عاشقانش هم به نظرم اینجوری نبود که حداقل دل ادم قیلی ویلی بره...


لحن ساده، نکته ی قوت کتابه اما ساده رخ دادن اتفاقات ضعف کتاب. نه اینکه ضعف داستان پردازی وجود داشته باشه، اتفاقا ماجراهای سرگرم کننده ای بودن ولی خب پیچیدگی خاصی وجود نداشت. حقه ها بدیهی به نظر می اومدن، الساندرا خیلی راحت به اهدافش میرسید و تا حدودی اتفاقات قابل پیش بینی بودن. از چندتایی کلیشه هم استفاده شده بود مثلا اینکه شخصیت مذکر شخص خاصیه ولی شخص مونث باهاش عادی رفتار میکنه و همین باعث میشه شخص مذکر بهش جذب بشه. کلا رفتارهای الساندارا با پادشاه زیادی اغراق آمیز بود به خصوص در ملاقات های اولشون. همه ی اینا باعث میشه منطق و واقع نگری داستان دچار مشکل بشه

فضای داستان بیشتر دربار و قصر پادشاهی بود و یه حالت کلاسیک طور داشت که دوستش داشتم.

در آخر، معمای پایانی برام قابل توجه جلوه کرد وگرنه غیر از اون نقاط اوج زیادی نداشت.

کلا به عنوان یه رمان عاشقانه که یه مقدار ناخالصی از ژانرهای دیگه داره، برای پر کردن وقت خوب بود. هرچند طبق معمول ارزش انقدر بالا اومدن رو نداشت. درواقع همه سعی داشتن بگن خیلی گوتیک و خفنه ولی نبود حتی انقدر دارک نبود که همینطور که در ابتدا گفتم لازم باشه خودتون رو برای هرچیزی اماده کنین!

(فکت نامحبوب: الساندرا یه مدت تن فروشی میکرد😶)

آخه چی میشه به این گفت😐
آخه چی میشه به این گفت😐


رای گیری از الان تا موقعی که رای ها به حد نصاب برسه شروع میشه. آیا باید این کتاب رو اعدام کنیم یا بهش نشان میتی کومان اعطا کنیم؟😼