بالاخره منم امتحانش کردم

مدت مدیدی بود که دلم میخواست در ویرگول مطلبی بنویسم و اظهار فضلی کنم ولی همین که نوشتن شروع میشد خوره به دلم می افتاد و دو دل میشدم که اصلا یعنی چه؟ منظورت چیست؟ فکر کردی که این جا اینستاگرام است و هرچه بنویسی همه قلب و گل میفرستند و تایید و تمجید میکنند؟ و هزار مدل از این فکرها که تا بیایم و به خودم بجنبم انگشت اشاره backspace را میفشرد و زحماتم را به باد میداد و بعد از صفحه خارج میشد.

چند روز پیش مطلب آقای دست انداز را که خواندم عزمم را جزم کردم و گفتم این یکی را که دیگر میتوانم حداقل انجام دهم.پس کتاب شعر فریدون مشیری را که سوغات خرت و پرت های خانه خاله بود برداشتم و در باب ابراز محبت آشنایی که نمیدانم چرا انقدر یک دفعه ای ابراز کرد از اقای مشیری مشورت خواستم ...

توصیه های اقای مشیری
توصیه های اقای مشیری

انتظار داشتم که شعری با بوی صبح و یاس بیاید که عشق و عاشقان را ستایش کند ولی انقدر واضح و صریح بود که بدجور جا خوردم. انگار که خود اقای مشیری با ان لحن زیبا و شیرینش پیش چشمم مجسم شد و گفت: مهدیس! نکند یک بار دیگر خر شوی و گول بخوری