اینبار دیگر پاییز عاشق میشوم!!!

دلم خواست بنا به رسم قلم بازها از پاییز و بوی باران و جاده ی نم زده بنویسم!


از خاطره بازی پاییزی و معشوقی که درست دم دمای پاییز هوس رفتن به سرش زد !


از عاشقانه های سر زا رفته ی روزهای کوتاه پاییز!


از اشکهای کال پای دلبستگیهای هورمونی بلوغهای زودرس!!!


از ناله های بیخود و بی جهت در سوگ مرگ دلبرانگیهای خام!!!


از کرسی و چراغ علاالدین و بوی نفت و چوب نیم سوز!!!


از باران و خش خش برگها و بوی سوپ سبزیجات همسایه!!!


اما کمی تجربه باید چاشنی دلنوشته باشد...باید از دل برآید که بر دل نشیند!!!


نه بوی باران...نه عطر نارنگی نوبرانه!


نه خنکی مطبوع شبانه ...نه طعم گس خرمالو!!


نه شبهای طولانی و نه رقص باد میان برگهای زرد و نارنجی درخت گیلاس!!!


هیچکدام تو را به یاد من نمی آورند!!!


من با عطر خوش شکوفه های گیلاس عاشقت شدم!!!



آسیه محمودی

من دختر بهارم و هواخواه شکوفه های گیلاس
من دختر بهارم و هواخواه شکوفه های گیلاس