رایکا در کتاب باز ۱ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه آن روز بارانی (2) گفت همیشه بعد نیمرو چای باید باشه موافقی یا نه ؟
Asiyeh mahmoodi در کتاب باز ۱ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه اما تو با چراغ بیا تا ببینی ام!!! ،عصبی میشوم،دلم می شکند و سرخورده میشوم ؛به رسم دیگران نه با خودم خلو...
رایکا در کتاب باز ۱ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه من با خودم چه کردم ... در حال خرید ذره بین برای جستجوی تکه های گمشده خودم ...
'Salarovski' در کتاب باز ۱ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه روزنوشت | چهار: روزها در راه صبحها داستانی دارد. این که قبل از همه بیدار شوی و در سکوت لباست را بپ...
'Salarovski' در کتاب باز ۱ سال پیش - خواندن ۱۱ دقیقه روزنوشت | سه: برندۀ دعوا کیست؟ برندۀ دعوا کیست؟ آن که مشت اول را بزند یا آن که سیلیِ آخر؟ به هر حال م...
'Salarovski' در کتاب باز ۱ سال پیش - خواندن ۶ دقیقه روزنوشت | دو: سبک زندگی سخت است آدم یک سبک زندگی را در درون خویش مسلط کند و خود را مجاب کند بر...
'Salarovski' در کتاب باز ۱ سال پیش - خواندن ۸ دقیقه روزنوشت | یک: بچهغول از آن زمان که پذیرفتم بیایم و نگهبانِ این کتابخانۀ نیمهروز شوم، قرار...
Asiyeh mahmoodi در کتاب باز ۲ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه او همانند موسیقی بی کلام بود!!! آقاجان میگفت:آدمی که پا به سن میگذارد،دردمند که میشود،پا به پای قدش دل...
Asiyeh mahmoodi در کتاب باز ۲ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه بگذار خاک مزارت سخن بگوید! چه قبرستان دنجی!کاش میشد برای مرده ها کاری کرد!بهتر بگویم برای مزارهای...
Asiyeh mahmoodi در کتاب باز ۲ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه کسی اینجا زیر آوار است! از زلزله و عشق خبر کس ندهدآن لحظه خبر شوی که ویران شده ایاگر برمی گشتم...