به مادرت بگو دوستم دارد!!!

من مثل دیگران دوستت ندارم!


اگر من درونگرا کوچه به کوچه ی این شهر را بدون خستگی گز میکنم،اگر قهوه ی ترک را همراه شکلات تلخ به شیرینی لبخندهایت قورت می دهم،اگر قید سه گاه همایون و کمانچه ی کلهر و گارمان اقبال را میزنم و پاپهای محبوبت را بارها و بارها گوش می دهم!


اگر فلافلهای بیات ساندویچی محمود آبودانی را نجوییده میبلعم تا تندی بی امانش گلویم را نسوزاند،اگر علیرغم تنفر ژنتیکی ام از اتو کشیدن؛پیراهن چهاخانه ی قرمز و مشکی ات را با ذوق و سلیقه و وسواس اتو میکشم یعنی دوستت دارم!


برای من کاری ندارد که حرفم را به کرسی بنشانم!خوب میدانی که میتوانم پاهایم را توی یک کفش بکنم و مانتوی گلبهی و شال سورمه ای و طرح ترنجم را بپوشم و کمی سرخاب سفیداب بکنم و موهایم را ببافم و بیندازم روی دوشم و دلم برای بهار قامتم غنج برود اما...

مانتوی آبی و شال فیلی ام را میپوشم و موهایم را گوجه میکنم بالای سرم و به یک مداد ابرو اکتفا میکنم چون دوستت دارم!!!


اگر مادرت گفت چرا کمی چاقتر شده ای !اگر پرسید چرا چشمهایت میخندد؟اگر از حال من پرسید بگو دوستم دارد !!!


من نمی گویم دوستت دارم!!!

دوستت دارمهایم را ببین محبوب جان!


آسیه محمودی