دانشجوی معماری داخلی | تشنهی ادبیات، هنر و موسیقی 35.699738,51.338060
در این شهر، قیامت است.
شهر از صدا پُر است ولی از سخن، تهی...
این شهر، این مردم، این قلب های فشرده، این ها و آن ها و همه و همه، خالی شده و پوچ اند و سبک.
حال، من مانده ام و نگاهِ او.
نگاهِ سردش، در آن تابستان گرم که بس یخ زده و فسرده بود، از میان افکارِ شناورم تکان نمیخورد.
نگاهش، ریشه دوانده در تک به تکِ سلول های ذهنم.
بعد از او، شهر یک تئاترِ طنز و بی محتوا بیش نیست که نه مرا میخنداند، نه زمین و نه آسمان را.
بعد از او، هر چه بود بازگشته به قبل از او.
جاده، دوباره از جنسِ همان جاده های کج و معوج شده است و رهگذران، باز بر سَرَت فریاد میکشند.
هوا نیز مثلِ قبل از او شده است؛ خفه، سیاه و سیاه تر.
و من؟ من نیز همان دردِ همیشگی ام.
من نیز بعد از او، به منِ قبل از او بازگشته ام.
بر صندلی ایستگاه مینشینم، کتابی را که نمیخوانم ورق میزنم، اشک هایم را مزه میکنم و در خیالم میگذرد که چرا غم ها سرازیر میشوند؟
چه میشود که مردم، بی صدا گریستن را می آموزند؟
چه در خون ها جاریست که روح های مُرده را زنده نگه میدارد؟
و این آدم ها، این ها و آن ها و همه و همه، چگونه در کنار یکدیگر قدم میزنند و دست هایشان همچنان سرد است؟
بله،
این است عذابِ به قبل بازگشتن:
یَوم لایَنْطِقون است پس از او.
یَومُ التغابُن است پس از او.
این جهان، یَوم الحَسَرة ابدیست اگر او نباشد و سالهاست که در این شهر، قیامت است و ما بی خبریم.
"او"ی من!
بعد از تو، در عبادت های کافرانه ی خود، در عاشقانه های خودخواهانه ی خود، در آرامشِ لبریز از بی قراری ام، در هر چه و هر کس که میرسد به نامَت، در همه چیز، تو را جستجو میکنم.
" او"ی شهر! بمان.
قسم به روزگارِ بعد از تو؛
بمان.
و لقد وصلت نفسي معك...
مرا به خود واگذار مکن، که من، پس از تو، همان منِ بی پناهِ قبل خواهم شد.
دوستدار شما
پ.ن 1: دلم برای پ ن تنگ شده بود:)
پ.ن 2: جمله ی ابتدای متن،" شهر از صدا پر است و از سخن تهی" ، جمله ای از آقای نادر نادرپور هست که شوقِ نوشتن این متنو به جونم انداخت.
پ.ن 3:به پیشنهاد عزیزی، شاید بد نباشه معنای ترکیبات عربی که چند نمونه از اسم های قیامت در قرآن هست و توی متن بکار رفته رو براتون بگم، امیدوارم باعث بشه از متن لذت بیشتری ببرین( اگر ببرین)
▪︎یوم التغابُن: روزی که مردم در میابند که در دنیا باخته اند.
▪︎یوم لاینطقون: روزی که کسی سخن نمیگوید.
▪︎یوم الحسرة: روزی که حسرت ها دارد/ روز حسرت.
پ.ن 4: با ذکر محترمانه ی این نکته که علاقه ی چندانی به زبان عربی ندارم ولی ارزش خاصی براش قائلم، جمله ی " من از تو به خود رسیده ام" جمله ایه که توی خیلی از متن هام به کار میبرم اما شاید استفاده از واژه های عربی و احتمالا امتحان عربی که فردا پیش رو دارم( زخم خورده هاش میدونن چه حالی دارم) باعث شد ترغیب بشم این جمله رو به زبان عربی توی متن بکار ببرم: و لقد وصلت نفسي معک...
پ. نِ احتمالا آخری: ممنونم از اینکه نوشته رو مطالعه کردید و خوشحال میشم اگر نقصی نگاهتون رو آزار میداد، بهش اشاره کنید تا دفعه ی بعد بیشتر ازش استفاده کنم:)
پ.نِ قطعا آخری: دنبال نقص نگردید، احتمالا همش برطرف شده.
مدتی بود که از ویرگول فاصله گرفته بودم و اعتراف میکنم حسابی دلتنگ این فضای دوست داشتنی شده بودم و در نهایت، بی قراری منو مجبور به نوشتن کرد، هرچند مختصر و ساده. امیدوارم لذت ببرید و روزگار، بگذرد بر طبق آرزوی شما...
مطلبی دیگر از این انتشارات
هفت! بابا را پیدا کن.
مطلبی دیگر از این انتشارات
یادداشت های شبانه (2)
مطلبی دیگر از این انتشارات
کلبه ای در بهشت