تا بهار راهی نیست!!!35.699738,51.338060
مازوخیسم بی بند و بار!!!
گاهی تا آخر مینشینی پای آهنگی که ذره ذره ی روحت را میجود!
گاهی سطر سطر کتابی را میخوانی که تک تک کلماتش میخ میشود و فرو میرود در تخم چشمهایت!!!
زمزمه میکنی تصنیفی را که میخراشد در و دیوار قلبت را!!!
عطری آشنا را بو میکنی و عمیق و عمیق تر نفس میکشی تا بتراشد مویرگهای مغز بیمارت را!!!
گاهی میشوی یک نوجوان نابالغی که کله اش بوی قورمه سبزی میدهد!!!
دوست داری داس ماه را برداری و بکشی روی خاطرههایت!!!
دوست داری خون بازی کنی با حسرتهایت...
هی ببری و ندوزی!!!
هی ببافی و بشکافی!!!
اینکهگاهی هورمونهایت کمی سر گیجه بگیرند چیز بدی نیست!!!
عاشق میشوی با یک نگاه و فارغ میشوی با یک عتاب!!!
گاه می افتی روی دنده ی لج و میشوی بازیچه ی کودکانگی هایت!!!
گاه شبیه هر کسی میشوی جز خودت!!!
از یک خود خواه آرام تبدیل میشوی به یک خود آزار بی هویت!!!
اینمن بی شناسنامه وجوهر و نهاد را بیشتر دوست دارمش!!!!
آسیه محمودی
مطلبی دیگر از این انتشارات
جا ماندهایم؛ حوصلۀ شرح قصه نیست...
مطلبی دیگر از این انتشارات
رقصیدن با لیزا
مطلبی دیگر از این انتشارات
پلکی که پرواز میکند و دختری که نمیخندد