نانوا هم جوش شیرین می زند...
یادداشت های شبانه (2)
دقیقا نمیدونم چطوری شروع کنم، برای گفتن بعضی از چیزها یکم مشکل دارم، انگار قراره یه سند رو از بخش محرمانه بیرون بیاری و بعد از سال ها اونو منتشر کنی و بعدش باید منتظر عواقبشم باشی و بتونی تبعاتشو تحمل کنی، هرچند چیز خاصی نیست و من دارم زیادی بزرگش می کنم.
گفتنش برای یه آدم تو سن من شاید زیاد جالب نباشه، اینکه ممکنه باعث بشه مثل یه آدم ضعیف باشم یا اینکه تصور کنم از نگاه بقیه هنوز نتوستم روی پای خودم وایسم و مشکلاتمو حل کنم، البته میدونم اینا هیچ کدوم ربطی به اصل قضیه نداره و بیشتر دارم مقدمه چینی می کنم تا بتونم اصل ماجرا رو بگم.
میدونم نباید به گذشته زیاد فکر کنم، اما گاهی اوقات دست خودم نیست، شاید اگه در موردش بنویسم و اونارو یه جایی بگم، اینجوری شاید بتونم کمتر بهشون فکر کنم.
مادرم زن خوبی بود اما متاسفانه به خاطر مشکلاتش تو دوران کودکی، نتونست ارتباط خوبی با بچه هاش برقرار کنه، از دست دادن پدر، نداشتن خواهری که بتونه باهاش راحت باشه و در آخر ازدواج اجباری .
من و مادرم نتونستیم خاطرات خوبی با هم داشته باشیم، سال های زیادی در کنار هم بودیم اما فاصله بین ما بسیار زیاد بود.
البته گاهی هم پیش میومد که وقتی حالش خوب بود، می تونستم اون حس خالص مادرانه رو ازش دریافت کنم.
اما مادرم منو با کلی حسرت و حس های ناقص تنها گذاشت و در ادامه من موندم و دنیای که چیزهای زیادی بهم بدهکاره.
گاهی وقت ها شبیه دیونه ها میشم، هرجایی که یادش میوفتم، بی اختیار اشکم در میاد و نمیتونم جلوی خودمو بگیرم. بعضی شب ها قبل خواب با صدای بلند گریه می کنم و بعدش به یکباره تمام دلتنگی ها فرو میریزه و در یه حس بی تفاوتی رها میشم.
رفتارهای مادرم منو خیلی اذیت کرد، سال ها نتوستم خواب راحتی داشته باشم و الان دلیل این همه غرور و دیکتاتوری مادرمو نمیتونم درک کنم، اینکه چرا محبت بچه هاش براش کافی نبود و همیشه با جلب توجه سعی می کرد محبت غربیه ها رو جذب کنه و انگار که ما براش وجود نداشتیم.
دچار فراموشی شدم، خیلی چیزا درست یادم نیست و با پرسیدن از بقیه، می خوام دوباره برام یادآوری بشه.من در حال جست و جوی تکه های گمشده ای از مادرم هستم ...
خیلی دشوار بود اینارو بنویسم، اما این فقط یه مقدمس، امیدوارم بتونم ادامش بدم.
پ ن : این متن میتونه موقت هم باشه، پس اگر در آینده حذف شد منو ببخشید.
23 مرداد 1400
علی دادخواه
مطلبی دیگر از این انتشارات
عجله نکن و درست تصمیم بگیر
مطلبی دیگر از این انتشارات
وقتی خواندن باعث دویدن بیشتر می شود !
مطلبی دیگر از این انتشارات
من با خودم چه کردم ...