یکبار هم عنوان نداشته باشد خب!!!

خنده هایش بوی نا میداد...بوی کهنگی...بوی نان بیات و شاید نفتالین!!!


انگار تمام‌قهقهه هایش را پیچیده بود به بقچه ی چهل تکه ی عمه جان و صابون لوکس فرانسه گذاشته بود لای لبخندهایش تا خوشبو بماند!!!اما بوی کافور میداد خنده هایش!!!


عاشقانه هایش بوی دفتر کاهی های کهنه را میداد !!!

طعم چای سرد و تلخ...عطر مشهد و گلاب زیر زمین خانه ی پدربزرگ!


گریه هایش اما تازه بود...مثل شکوفه های گیلاس!


بوی کوچه باغهای لواسان را میداد بعد از یک باران اردیبهشتی!


طعم گس خرمالو و کیک شکلاتی!!!


از وقتی که برگشت همه چیز رنگ عوض کرد...


خنده هایش رعشه به جان قلبم نمی انداخت!


صدایش قند دلم را آب نمیکرد!


گرمای دستهایش سرخ نمیکرد گل گونه هایم را!!!


اما گریه هایش!!!


سوراخ میکرد مغزم را...رسوب میکرد در کنج قلبم!!!


گریه هایش بوی نان داغ را میداد یا شاید بوی ریحان!!!


گریه هایش خنک بود مثل ادامس اکالیپتوس!


او حالا آمده!!!


با کلی بو و رنگ و طعم!!!


نمیبویمش...نمیچشمش...نمیبینمش!!!


تا فیل دلم یاد هندوستان نکند!!!!






آسیه محمودی