از مصرِ زلیخا پرس، تعبیر جهانم را..
مشکلات خانوادگی
⚠️این مطالب صرفا مقداری درد دل هستش و قرار نیست چیز مفیدی به شما اضافه کنه⚠️
مشکلات زیاد بود، همیشه، از وقتی یادم میاد. حتی از وقتی که هنوز یه تک سلولی شناور توی بدن مادرم بودم!
بهم یاد داده شده که توی خونه هر اتفاقی افتاد، هر حرفی رد و بدل شد، هر رفتاری که انجام شد، باید توی سینهم دفنش کنم و تحت هیچ شرایطی پیش هیچ کس از اتفاقات و مسائل خانوادگی صحبت نکنم. چون این مسائل مال "خانواده" ست و نباید به غریبهها گفت.
من با این رویه بزرگ شدم ؛ توداری، درون گرایی، سکوت ، خوب جلوه دادن اوضاع، خوش رفتاری های الکی، لبخندای مصنوعی ، همه چی خوبه حال همه خوبه...!
در واقع، خودمون هم میدونستیم که چیکار داریم میکنیم! خوب فهمیدیم که چقدر آدمای نقاب به چهره و متظاهری شدیم. و حتی گاهی اوقات همدیگه رو بخاطر این نقابای خوشگل تحسین میکردیم ?
خیلی از افرادی که باهاشون برخورد داشتم برونگرا بودن، خیلی راحت و بی پرده از خونوادشون صحبت میکردن، از مشکلات و غیره. من اما، انگار که مهر محکمی به دهنم زده باشن، همیشه سکوت بودم. در هاله ای از ابهام. خب؛ هیچ کس هم ازم نمیپرسید! خیلی دلم میخواست یه روز ، یه گوش پیدا میکردم، گوشی که شنوا باشه، بدون هیچ حرف ، نصیحت یا سرزنشی ، من حرف بزنم و بشنوه..
اما از ادای دلسوزی آدما بدم میاد، چرا که ادای دلسوزی، فرق داره با اصول دلسوزی.
هرچی گذشت و من بزرگتر شدم، فهمیدم آدما نا امن تر و غیرقابل اعتماد تر از چیزی هستن که بشه بهشون درمورد خصوصی ترین مسائل گفت. در نتیجه ریختمشون توی خودم. اینقدر که شدم مثل یه نارنجک. نارنجکی که هر آن ممکنه ضامنش کشیده بشه..!
حالا چرا این حرفا رو میزنم؟ آیا هدف من نابود کردن خونوادم و ناشکریه؟ آیا من دارم مبالغه یا مظلوم نمایی میکنم..؟
خیر! من خونوادم رو دوست دارم، یعنی فکر میکنم که دوست دارم، بهتر بگم، درواقع یه زمانی خیلی دوست داشتم..! حداقل به حرمت لحظه های خوبی که هرچند کم ، ولی درکنار هم داشتیم. یا شاید یه روز بازهم داشته باشیم که بعید میدونم..
فقط میخوام بگم که کاش افراد قبل از ازدواج یا مقوله مهم فرزندآوری ، کمی بیشتر دقت کنن. مشورت کنن، مسائل و مشکلاتشون رو بررسی کنن و درنهایت با آگاهی مهم ترین تصمیمات زندگیشون رو بگیرن..
صرفا نوشتم این مطالب رو ، چون کار دیگه ای از دستم برنمیاد! فقط تایپ کردن رو بلدم.درنتیجه روی میآرم به نوشتن، اونم به صورت ناشناس. اینطوری خودم احساس بهتری دارم.
همین.
مطلبی دیگر از این انتشارات
ما غارتگرانِ زندگی...
مطلبی دیگر از این انتشارات
سلام به{تنهایی} بهترین رفیق
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامه ای که از میان مشتش بیرون کشیدم