چرا نباید روزمره بنویسیم؟ از خطر تا بی‌اهمّیّتی

شبکه‌های اجتماعی و قبل‌تر از آن‌ها وبلاگ‌ها، این امکان را به وجود آوردند که «همه» بنویسند.

این خبر ابتدا خیلی خوشحال‌کننده بود. همه فکر می‌کردند که اینطوری سرعت رشد علم و گردش اطّلاعات خیلی بیشتر می‌شود و «همه» نسبت به قبل آگاه‌تر می‌شوند.

امّا نتیجه چه شد؟ چیزی این وسط وارد بازی شد و تمامی قواعد را به هم زد. چیزی که محتوای به‌دردبخور را تحت شعاع خودش قرار داد و کم‌کم آن را کنار زد.

ما می‌خواهیم با هم درمورد روزمره‌نویسی صحبت کنیم و ببینم که چرا این کار از اساس اشتباه است و باید از آن دوری کرد.

روزمره‌نویسی چیزی است که پزشکان برای برخی مشکلات روانی تجویز می‌کنند تا حال بیمار بهتر شود. اگر پزشک شما چنین چیزی به شما گفته است، همین الان این نوشته را ببندید و به روزمره‌نویسی‌تان بپردازید. امیدوارم زودتر خوب بشوید.


روزمره‌نویسی یعنی چه؟

روزمره‌نویسی یعنی نوشتن درمورد اتّفاقات پیش پا افتاده ی روزانه. مثال‌های خیلی زیادی را می‌توان برای روزمره‌نویس زد: امروز سر کار دیر رسیدم – گرسنه‌ام – ساعت ۳ نصفه شب موقعی که داشتم می‌رفتم دستشویی شوهرعمه‌ام را دیدم که دارد هول‌هولکی دندان‌های مصنوعی‌اش را درون دهنش می‌گذارد تا عمه‌ام را ببوسد و از این دست چیزها.
نوشته‌هایی که صرفاً وقوع یک اتّفاق معمولی را گزارش می‌دهند و هیچ ارزش دیگری برای خواننده‌ها ندارند.

به چه کسی روزمره‌نویس می‌گویند؟

برای اینکه مطمئن بشویم تا آخر نوشته داریم درمورد یک چیز مشترک فکر می‌کنیم، بیایید ابتدا «روزمره‌نویس»را تعریف کنیم.

منظور من در این نوشته از روزمره‌نویس کسی است که اکثر اوقات دارد روزمره می‌نویسد. پس اگر کسی مثلاً ۱۰٪ مواقع روزمره می‌نویسد و باقی نوشته‌هایش مطالب به‌دردبخور است، این فرد روزمره‌نویس حساب نمی‌شود.

چرا مردم فکرمی‌کنند که روزمره‌نویسی کار خوبی است؟

قبل از اینکه ببینیم چرا روزمره‌نویسی بد است، باید ببینیم که چرا مردم فکر می‌کنند که کار خوبی است.

اگر اهل استفاده از شبکه‌های اجتماعی باشید یا در همین ویرگول نوشته‌های مختلف را دنبال کنید، می‌بینید که اکثر افراد مشغول روزمره‌نویسی یا دنبال‌کردن روزمره‌نویس‌ها اند.

حالا ببینیم که چرا چنین علاقه‌ای به روزمره‌نویسی وجود دارد .

۱-ناتوانی در درک اینکه چقدر موجودات بی‌اهمّیّتی هستیم

اصغر - جوان ۳۹ ساله‌ی بیکاری که هنوز در خانه‌ی پدر و مادرش زندگی می‌کند – هر روز درمورد اتّفاقات روزانه‌اش می‌نویسد. اینکه وقتی کوکب، دختر همسایه، داشت از پلّه‌ها بالا می‌رفت جواب سلامش را نداد و پیرمرد تنهای پارک محل به او شکلات تعارف کرده است.

صغری - جوان ۳۷ ساله‌ی بیکاری که نه سواد دارد و نه هنر و نهایت آرزوهایش شوهر کردن است - تصویری از دستانش را منتشر می‌کند و کنارش می‌نویسد: «لاک زدم????».

اصغر و صغری هر دو واقعاً فکر می‌کنند که این موضوعات مهم اند و ارزش اشتراک‌گذاری با دیگران را دارند. امّا چرا خیلی از آدم‌ها، درست مثل اصغر وصغری، چنین تصوّری دارند؟

راستش ما بی‌اهمّیّت‌ایم. به جز تعداد خیلی کمی از آدم‌ها که بعید می‌دانم حتّی ۱٪ جمعیّت کره‌ی زمین را تشکیل بدهند، بقیه‌ی ما واقعاً اهمّیّتی نداریم.

تا به حال دیده‌اید که کسی از کریم که پانصد سال پیش زندگی می‌کرد، بچه‌دار شد و مرد – درست مثل بقیه – نامی ببرد؟

شاید با خودتان بگویید که آدم‌های مهم امروزی هم فرزندان همان آدم‌های بی‌اهمّیّت دیروز اند. بله. امّا همیشه اکثر انسان‌ها بی‌اهمّیّت بوده و هستند. این سیل عظیم موجودات بی‌اهمّیّت دیگر هم فرزندان آدم‌های بی‌اهمّیّت دیروزی اند. به علاوه اینکه صد سال دیگر کسی که ژن‌های شما را حمل می‌کند انسان مهمّی شود از بی‌اهمّیّت بودن شما چیزی کم نمی‌کند.

اصلاً از این بحث بگذریم. شما می‌دانید که تخمین زده می‌شود که روی همین کره‌ی زمین، ۸.۷ میلیون گونه‌ی جانوری مختلف زندگی می‌کند؟ ما انسان‌ها فقط یکی از این همه گونه‌ی مختلف هستیم.

اگر بخواهم صحبت را کلیشه‌ای تر بکنم باید یادآوری کنم که زمین در مقابل حجم خورشید واقعاً چیزی نیست و خود خورشید هم ستاره‌ی بزرگی محسوب نمی‌شود.

ما در بازوی یک کهکشان خیلی معمولی قرار داریم که در فاصله‌ای نه چندان دور (البته در مقیاس زمان کیهانی) قرار است به کهکشان همسایه‌اش برخورد کند و کلاً موجودیت مستقلش را از دست بدهد.

می‌بینید که همه‌ی ما چقدر بی‌اهمّیت‌ایم؟

۲-توهم اینکه من هم حرفی برای گفتن دارم

ما وقتی می‌بینیم که کسی حرفی برای گفتن دارد و به خاطر آن حرف توجّه دیگران را به خودش جلب می‌کند، دوست‌داریم که با کاری مشابه توجّه مردم را به خودمان جلب کنیم.

خب چه چیزی بهتر از اینکه درمورد خودمان حرف بزنیم؟ به علاوه روزمره‌نویسی این روزها خیلی پرطرفدار است. وقتی که دیگران من را دنبال می‌کنند و نوشته‌هایم را می‌پسندند حتماً «حرفی» برای گفتن دارم.

وقتی همه‌ی آدمیان بتوانند خواندن بیاموزند، در گذر زمان نه تنها نوشتن، بلکه اندیشه نیز تباه می‌شود. نیچه، فردریش ویلهلم. چنین گفت زرتشت. ترجمه‌ی مسعود انصاری. نشر جامی

برای اکثر مردم نوشته‌های به‌دردبخور، حالا در هر زمینه‌ای، سخت‌تر و حوصله‌سربرتر از آنی اند که بخواهند آن‌ها را بخوانند. به همین خاطر جلب چیزهای پیش پا افتاده ای می‌شوند که راحت می‌توانند آن‌ها را بفهمند و با نویسنده هم‌زادپنداری کنند.

این چرخه باعث تشویق بیشتر روزمره‌نویس‌ها از یکسو، و تولید محتوای بیشتر و در نتیجه جلب نظر بیشتر خواننده‌ها از سوی دیگر می‌شود.

۳-ترس از ناچیزبودن

اصغر ناچیز است. صغری هم همینطور. آن‌ها خودشان هم این موضوع را می‌دانند. آدم وقتی که به ناچیز بودن خودش پی می‌برد دو راه پیش رو دارد:

  • تلاش کردن و تبدیل شدن به چیزی
  • توجیه و تظاهر به ناچیز نبودن

اصغر و صغری بقیه‌ی افراد را می‌بینند که به خاطر حرف‌هایشان توجّه دیگران را جلب می‌کنند. امّا هیچ‌کدام توانایی زدن حرفی که لایق توجّه باشد را ندارند. به همین خاطر هم راه ساده‌تر را انتخاب می‌کنند.

آن قدر از خودشان صحبت می‌کنند و خودشان را در گوش دیگران فریاد می‌زنند که توجّه مردم را به خودشان جلب کنند و زیر سایه‌ی این توجّه، ناچیز بودن خودشان را فراموش کنند.

۴-تنهایی

امّا دلیل بعضی‌ها برای روزمره‌نویسی کاملاً فرق می‌کند. آن‌ها آدم‌های تنهایی هستند. آدم‌هایی که کسی را ندارند تا با آن‌ها درمورد خودشان صحبت کنند.

آدم تنها مجبور می‌شود که برای خودش گوشی دست و پا کند. روزمره‌نویسی باعث می‌شود که فرد تنها کمتر احساس تنهایی بکند. چون بالأخره آدم‌هایی هستند که به حرف‌هایش گوش بدهند.

هرچند که هیچ‌کدام از این آدم‌ها اهمّیّتی برای این فرد قائل نیستند.

۵-تلاش برای ساختن چیزی مثل دفتر خاطرات امّا به صورت عمومی

بعضی از افراد هم روزمره‌نویسی می‌کنند چون می‌خواهند از آن وبلاگ یا اکانت به عنوان یک دفتر خاطرات آنلاین استفاده کنند.

استفاده از این پلتفرم‌ها برای این کار ساده است، امّا هدف دفتر خاطرات را زیر سؤال می‌برد. دفتر خاطراتی که همه می‌توانند آن را بخوانند دیگر یک نوشته‌ی شخصی نیست. نوشته‌ای است عمومی که شما را به جای اینکه به خودتان نشان بدهد، به دیگران نشان می‌دهد و باعث می‌شود که نتوانید بدون نگاه دیگران خودتان را در گذر سال‌ها قضاوت کنید.

خب دلایل گرایش مردم به این کار تمام شد. شما احتمالاً افرادی را می‌توانید پیداکنید که هیچ‌کدام از این دلایل برایشان صدق نمی‌کنند. راستش من هم نمی‌خواهم ادّعا بکنم که تمامی دلایل ممکن را برایتان آورده ام.

امّا این دلایل احتمالاً اصلی‌ترین دلایل گرایش انسان‌های معمولی به این کار است.

حالا برویم سراغ اینکه چرا نباید روزمره بنویسیم.

چرا نباید روزمره‌نویس باشیم؟

مهم نیست که شما یک متخصّص و انسان واقعاً به‌دردبخور اید که تنها دوست‌دارد روزمره‌نویسی کند یا یک آدمی مثل اصغر و صغری. می‌خواهیم با هم ببینیم که چرا هیچ‌کسی نباید روزمره‌نویس باشد.

۱-امنیت شما در خطر است

بله. این کار امنیت شما و نزدیکانتان را به خطر می‌اندازد. شما وقتی تبدیل به یک روزمره‌نویسی شدید باید اطّلاعات شخصی خودتان را با دیگران به اشتراک بگذارید.

کجا و چطوری درس خواندید، در چه خانواده‌ای بزرگ شده‌اید، ماجراهای عشقی‌تان چه بوده و… .

تمامی این اطّلاعات کمک می‌کند تا شما در معرض مهندسی اجتماعی قرار بگیرید.

مهندسی اجتماعی یعنی اینکه دیگران را طوری گول بزنیم که اطّلاعات مهمی را فاش کنند یا اینکه کاری که ما می‌خواهیم را انجام بدهند.

مثلاً یک نفر با توجّه به اطّلاعاتی که شما با دیگران به اشتراک گذاشته‌اید، خودش را جای یک دوست یا همکار قدیمی جا می‌زند و دوباره با استفاده از همان داده‌ها، اطّلاعات لازم برای ورود به حساب شما در شرکتتان را پیدا می‌کند و اطّلاعات مالی آن جا را می‌دزدد.

دنبال‌کردن روزمره‌نویس‌ها هم خودش خطرات زیادی دارد. مثلاً چند ماه پیش چند تا از اکانت‌های روزمره‌نویس در توییتر از کاربران می‌خواستند که اثر انگشتشان را برای آن‌ها ارسال کنند. حالا فرض‌کنید در زمانه‌ای که رمز عبور ما در خیلی جاها اثر انگشتمان است این کار چقدر می‌تواند خطرناک باشد.

۲-شما دارید وقت دیگران را تلف می‌کنید

مسئله‌ی اصلی‌تر این است که ما با روزمره‌نویسی عملاً وقت دیگران را تلف می‌کنیم. دانستن جزئیات زندگی دیگران به هیچ‌کدام از ما هیچ کمکی نمی‌کند.

شبکه‌های اجتماعی طوری طرّاحی شده اند که نوشته‌های شما را به حداکثر آدم ممکن برسانند. هرچقدر هم که دنبال‌کننده‌های شما کم باشند، یک توییت یا نوشته‌ی وبلاگی که می‌نویسید حداقل توسّط صد نفر خوانده می‌شود. یعنی وقت صد نفر آدم اینطوری تلف شده است. تازه اگر زمان خودتان را که برای نوشتن آن تلف شده است نادیده بگیریم.

شاید بگویید من که کسی را مجبور نکرده‌ام تا نوشته‌هایم را بخوانند. خودشان خواسته اند تا زمانشان هدر برود.

این حرف دو ایراد اساسی دارد:

اوّل اینکه خیلی وقت‌ها فرد نمی‌داند که قرار است با چه چیزی روبه‌رو بشود. یعنی صرفاً بر اساس عنوان، عکس یا تصمیم‌گیری خودکار شبکه‌های اجتماعی آن نوشته را می‌بیند.

دومین ایراد این است که خودخواسته بودن این کار از زشتی عمل شما کم نمی‌کند. شاید این مثال از نظر آسیب‌رسانی یکسان به نظر نرسد، امّا این حرف مثل این است که یک مواد فروش بگوید که خود مردم می‌آمدند و از او مواد می‌خریدند و او کسی را مجبور نکرده است که معتاد بشود.

ما با روزمره‌نویسی در هدر رفتن زندگی دیگران شریک جرم هستیم.

۳-با تولید داده‌های به‌دردنخور داریم زمین‌را به زباله‌ای سوزان تبدیل می‌کنیم

شما برای روزمره‌نویسی دارید انرژی زیادی را مصرف می‌کنید. تلفن همراه انرژی‌را برای بازنگه‌داشتن اپلیکیشن، اتّصال به اینترنت، ارسال داده‌ها و ذخیره‌ی آن‌ها مصرف می‌کند.

خود آن شبکه‌ی اجتماعی یا پلتفرم هم انرژی زیادی را صرف نگهداری از سرورها، انتقال داده‌ها و… می‌کند.

طبق آماری که statista می‌دهد، فقط شبکه‌ی اجتماعی فیسبوک در سال ۲۰۱۷ حدود ۲۴۶۰ گیگاوات بر ساعت انرژی مصرف کرده است.

اگر میانگین تولید کربن در ازای تولید انرژی را از این سایت بپذیریم، یعنی فقط در سال ۲۰۱۷ فیسبوک ۶۱۵ میلیون تن کربن دی اکسید وارد هوا کرده است.

حالا شما خودتان آمار اینستاگرام، توییتر، پینترست و… را به این ارقام اضافه کنید.

تولید داده‌های بی‌سروته ما دارد زمین را به سرعت به سمت گرم‌تر شدن و غیرقابل سکونت شدن پیش می‌برد.

شما با نوشتن درمورد دوست سابقی که حالا پشت سرتان حرف زده و اشتراک گذاری آن، نه تنها زمان مردم را از بین برده‌اید، بلکه در مرگ گونه‌ها و انسان‌ها سهیم اید.

۴-بین لایک‌ها و کامنت‌ها خود واقعی‌تان را گم می‌کنید

شما درمورد تصمیمات روزانه‌ی خودتان می‌نویسید. بعضی از آن‌ها توجّه زیادی می‌گیرند و «فیو استار» می‌شوند، بعضی‌ها هم خیلی زود فراموش می‌شوند و کسی به آن‌ها اهمّیّت نمی‌دهد.

تمامی لایک‌هایی که زیر نوشته‌های ما می‌خورد روی تصمیمات ما اثر می‌گذارند. این لایک‌ها در مغز ما حس پاداش‌گرفتن ایجاد می‌کنند.

کم‌کم شما بدون اینکه حتّی متوجّه بشوید، رفتارها و افکار «کم‌لایک» را کنار می‌گذارید و به آن‌هایی که لایک‌خور بیشتری دارند می‌چسبید.

یعنی شما کم‌کم تبدیل می‌شوید به چیزی که دنبال‌کننده‌هایتان دوست‌دارند. این طوری برای همیشه خود واقعیتان را از دست می‌دهید.

۵-با دست خودمان، خودمان را در معرض فشار و استرس قرار می‌دهیم

فرض‌کن که کلّی حرف درمورد قرارکاری فردا زده‌ای و تمام دنبال‌کننده‌هایت از موضوع، اهمّیّت آن و امید تو برای درست پیش رفتن این قرار باخبر اند.

حالا زد و همه چیز اشتباه از آب درآمد. وقتی که شبکه‌ی اجتماعی را باز می‌کنی یکهو خودت را مقابل چشمان این همه آدم می‌بینی که همه به تو به چشم یک شکست‌خورده نگاه می‌کنند.

شکستی که می‌توانست یک موضوع ساده باشد، حالا تبدیل شده به غمی طولانی مدّت.

شاید بخواهید بگویید که من از نظر دیگران تأثیر نمی‌گیرم. امّا من هرگز این حرف را نمی‌پذیرم. ما شاید به حرف دیگران گوش ندهیم، ولی مطمئناً از آن ناراحت خواهیم شد.

۶-خوراک مجانی برای تبلیغات‌چی‌ها و شست و شو دهندگان مغزی

با روزمره‌نویسی ما تمامی اطّلاعاتی که تبلیغات‌چی‌ها برای ساختن یک کمپین تبلیغاتی مؤثر لازم دارند را به رایگان به آن‌ها می‌دهیم.

اگر یکم روش‌های مبتنی بر یادگیری ماشین و هوش مصنوعی امروزی قوی‌تر بشوند، این به اشتراک‌گذاری داده‌ها همه چیز زندگی شما را عوض خواهد کرد.

شرکت‌های بزرگ می‌دانند که چطوری می‌توانند شما را «وادار» به خریدن چیزی بکنند، بدون اینکه لازم باشد اسلحه‌ای روی شقیقه‌تان بگذارند.

آن‌ها از تمام چیزهایی که دوست‌دارید و یا از آن‌ها خوشتان نمی‌آید باخبر اند. می‌دانند چطور تبلیغاتی برایتان احمقانه است و چه کمپین‌هایی روی شما کار کرده و باعث شده چیزی که می‌خواهند را بخرید.

به علاوه این داده ها کمک می‌کنند تا مؤسسات دیگر شما را یکجورهایی شست و شوی مغزی بدهند. کاری که عملی بودنش با رئیس جمهور شدن ترامپ کاملاً مشخص شد.

ما با روزمره‌نویسی داریم خودمان را به کمپانی‌های بزرگ می‌فروشیم.

۷-از بین بردن بار عاطفی روزمره‌گویی

من واقعاً دوست‌دارم که آدمی که دوستش دارم برایم از زندگی روزمره‌اش صحبت کند. از اینکه کجا رفته، چه چیزهایی دیده، چه چیزهایی باعث شده خوشحال بشود و… .

وقتی کسی برایت این چیزها را می‌گوید به صورت غیر مستقیم به تو می‌گوید که دوستت دارد و به تو اهمّیّت می‌دهد.

الان که به گذشته نگاه می‌کنم، می‌بینم که قبلاً که کمتر به روزمره‌نویس‌ها برخورد می‌کردم بیشتر از این کار لذّت می‌بردم. این که همه دارند از زندگی روزمره‌شان می‌گویند تمام لطف و بار عاطفی شنیدن زندگی روزمره‌ی کسانی که دوستشان داریم را دارد از بین می‌برد.

آیا روزمره‌نویسی همیشه بد است؟

حالا که این همه حرف زدیم، یعنی روزمره‌نویسی همیشه بد است دیگر؟

نه. اینطوری نیست. شما حتّی اگر حساب من را در توییتر ببینید متوجّه می‌شوید که خودم هم گهگاه روزمره می‌نویسم.

نوشتن درمورد زندگی روزمره، و نه روزمره‌نویسی، واقعاً مهم است. به هر حال ما آدم هستیم. این احساس آدم بودن با بیان احساسات و شکل‌دهی خاطرات ایجاد می‌شود.

اگر شما هرگز درمورد زندگی روزمره ننویسید بیشتر به یک اکانت تجاری یا یک ربات شبیه می‌شوید. چیزهایی که هیچ کس دوستشان ندارد.

ما باید درمورد خودمان حرف بزنیم، امّا کم و به اندازه. برای مثال من می‌بینم که حرف زدن درمورد دانشگاه کمترین مشکل را برایم از لیستی که بالاتر دیدم ایجاد می‌کند. پس عموماً وقتی می‌خواهم کمی روزمره بنویسم هم از ماجراهای دانشگاه تعریف می‌کنم.

گهگاه حتّی آهنگ یا شعر قشنگی که می‌بینم را هم به اشتراک می‌گذارم. اینطوری دیگران می‌بینند که من هم آدم‌ام و علایقی دارم. همین علایق و خاطراتی که تعریف می‌شود باعث ایجاد رابطه‌ی عاطفی بین فرد و مخاطبش می‌شود. چیزی که آرزوی نهایی هر تولیدکننده‌ی محتوایی است.

قانون شخصی من این است که هرگز بیشتر از ۳۰٪ مطالبی که می‌نویسم روزمره نباشد. تازه این هم صرفاً در شبکه‌های اجتماعی و نه در وبلاگ. چون فکر می‌کنم نوشتن وبلاگی برای رویدادهای روزمره خیلی اثرات مخرب‌تری نسبت به چیزهایی که بالا گفتیم دارد.

وبلاگ‌ها قابل جست و جو هستند و زمان انسان‌های خیلی بیشتری را می‌گیرند. به علاوه نگهداری و جست و جو در آن‌ها انرژی خیلی زیادی هم تلف می‌کند.

قانون شما برای روزمره‌نویسی چیست؟ اصلاً نسبت به آن چه احساسی دارید؟ در بخش نظرات پایین صفحه دیدگاهتان را با من و دیگر خوانندگان این نوشته درمیان بگذارید.

اگر دوست‌دارید بقیه‌ی نوشته‌های من را هم از دست ندهید، کمی پایین‌تر می‌توانید حساب من را در ویرگول دنبال کنید. به علاوه برای دنبال کردن بهترین نوشته‌های ویرگول درمورد: وبلاگ‌نویسی، نوشتن، زبان فارسی و... همان جا می‌توانید انتشارات «نوشتن» را هم دنبال کنید.