آغوش:)

روز در بند و شبش، بیداری
خود در کُنج و دلش، آزادی
چشم در ره و ماهش به در بی تابی
جان بر کف و غم ز رخِ بیماری
آغوش بیابی و ندانی که کجایی
آرام نمانی و بخواهی که قراری
ای زلف سیه، بخت مرا دانی، گله داری ؟
معشوق سپید روی جانانِ سیه رو ز چه خواهی؟



سلام بچه ها
امیدوارم که حالتون خوب باشه:)
حسابی دلم تنگ شده بود خیلی وقته نبودم
اینجا توی وبلاگم حس خوبی دارم
خیلی کوتاه تونستم طلسم ننوشتن و بشکنم
بازم دارم تلاش خودم و میکنم
واقعاً نمی‌دونم چرا اون حسی رو که
می‌خوام رو خیلی وقته نمیتونم
به نمایش بذارم براتون
و جدا دارم سعی می‌کنم که درستش کنم
ولی خب زمان می‌بره
مثل همیشه آرزوی
حال خوب دارم براتون???