زن،در صورت تاریخ این سرزمین همیشه غایب و در سیرت تاریخ اما قصه اش علی حده است!...
حرف،آرزو!...
(چقدر دیوار آرزوهاش داشت کوتاه می شد،حتی حسرت اینو داشت که صبح تا صبح از در خونه تا نونوایی محل سوار دوچرخه بشه و برای چند دقیقه تو هوای آزاد فکر کنه!
ولی مثل همیشه جواب بقیه به این دلخوشی او "نه" بود!...
تک تک فرمولا و معادلات تو ذهنش رو با شک و تردید برا خودش می گفت،شک و تردیدی که نمی دونست از کجا اومده!..
اونقدر فکر کرده بود به همه چی که حتی روز عید هم دل و دماغ بیرون رفتن از خونه رو نداشت و در جواب بقیه فقط گفته بود "درس دارم!"
بعضی مشکلاتش کوچیک بودن ولی براش شده بودن دغدغه ! مقامات تصمیم گیرنده هم فقط می گفتن "باید با شرایط جامعه کنار اومد "
تو شرایطی که نمیتونست کاری بکنه نمیدونست چیکار کنه!..
فقط تو ذهنش ادامه دادن چرخ میخورد!...)
می گن "الان برا کلاسشه که میخوان درس بخونن!"
ولی میدونی ...
این جمله رو بیشتر همونایی میگن که می خوان آدمای پر از حسرت و کنار هم بشونن تا خودشون همه چی رو کامل کنن!
مثل عمو زنجیر باف دیدی دست همو میگیریم و برا هیجان بیشتر همدیگه رو می کِشیم!؟
منتها فرقش اینه تو این چرخه ،دستایی که به هم گره خورده محکم نیست و یه جایی پاره میشه و میوفته و اونوقته که خودت باید بلند شی!...
اره! باز ادامه و ادامه و ادامه به این چرخه قربانی بودن!
قربانی تصمیم،مردم،فکر!...
شعار زیاده این روزا!
"حرف مردمو بزار زیر پات"....."بزار هرچی میخوان بگن".....یا خیلی دیگه بخوان لوتی بشن با عرض معذرت میگن "به چیزت بابا ولشون کن"....
اینا شاید درست باشن ولی نه همیشه!
نه وقتی که زندگیت زیر ساطور کساییه که از حرف مردم تغذیه میشن!
باید راه اومد باهاش تا رام بشه و بزاره در بری!...
خیلیا شاید تا این نوشته رو ببینن بگن"چقدر چرت میگی بابا! داری احساسات عموم رو جریحه دار میکنی و دین رو زیر سوال می بری و وووو......"
ولی کاش یه ذره به این فکر می کردن که اینا فقط حرفای من نیست!
شاید حرفای بیشتر و پررنگ تری از از نوشته های سیاه و سفید من وجود داشته باشه که یه روزی خود همون آدم تو دلش سرکوبش کرده و ادامه داده و ادامه و ادامه و کمرنگ شده و از بین رفته!....
آره ! آدما تو تلقین و انتقال این روزا خیلی ماهر شدن!...
نخواستم بیشتر بازش کنم که سوتفاهمی پیش نیاد و نگن که میخوای طرز فکر غلط بندازی به جون بچه هامون:)))
ولی کاش قبل از هر حرف و کاری ،چند ثانیه به گذشته خودمونم نگاه می کردیم! فارغ از دین و سیاست و مردم!...
دلنوشته
نرگس شیخی
29/4/1401
مطلبی دیگر از این انتشارات
در بحبوحهی کلاس
مطلبی دیگر از این انتشارات
تابستان.
مطلبی دیگر از این انتشارات
برای شروع...?