زهرا تاجمیری_ از بهاران خبرم نیست آنچه میبینم همه دیوار است !
دلتنگی

خانوم جان همیشه میگفت هر وقت دلت تنگ شد
میل بافتنی رو با یه گوله کاموا بردار
بعد بشین و برای خودت،
یه ژاکت بباف !
همینجور یکی زیر یکی رو
خوشی ها و محبت ها رو بیار رو
هر چی تاریکی و دلخوریه رو ببر زیر
به خودت که بیای میبینی یه ژاکت داری
پر از خاطره ...
همون رو تنت کن
به خودت بگو تا وقتی این آغوشِ پرخاطره هست؛
پس چرا دلتنگی ؟
#زهرا_تاجمیری
مطلبی دیگر از این انتشارات
اشک هایش....
مطلبی دیگر از این انتشارات
بارون
مطلبی دیگر از این انتشارات
هیس! نویسنده و قلم در حال گپ زدنن