Born of darkness, condemned to silence ✨🌙[{~•°stargirl°•~}]
وقتی ماهی ها خوابیدند
دلم دنیایی دگر می خواهد
سیاره ای متروکه
بی نهایت ماه در آسمان
به اندازه ی ستاره ها
حتی شاید بیشتر از ستاره ها
سیاره ای که جاذبه نداشته باشد
آخر حسرت پرواز به دلم می ماند
سیاره ای که آنقدر آزاد و رها باشد که از هیچ ستاره ی مغروری پیروی نکند
سیاره ای که شب هایش شهاب باران باشد
اهالی اش گل های درون باغچه ی خانه ام باشند
هر صبح در آسمان موسیقی نواخته شود و هر صبح یک کتاب بر در خانه ام نهاده شود
یک خانه می خواهم
خانه ای به معنای حقیقی
سرشار از آرامش
دوست داشتم در سیاره ای زندگی کنم که آسمانش آرامشی شبانگاهی داشته باشد
ماهی ها درون آسمان پرواز کنند
اقیانوس ها در سکون محو تماشای خانه ام شوند
هر شب برای آسمانم آواز بخوانم و هنگامی که ماهی ها خوابیدند
بی صدا با هزاران ماه هزاران راز بگویم
هنگامی که ماهی ها خوابیدند
موسیقی آسمان قطع می شود
خواب پشت پلک هایم می خزد
چشم هایم را که می بندم
کابوس هایم آغاز می شوند
خورشید
روز های پر از درد
شب های بدون ستاره
آسمان خفته در سکوت
و مردمی نالان
خمیده
و پژمرده...
~•°stargirl°•~
مطلبی دیگر از این انتشارات
جادوی سیاه
مطلبی دیگر از این انتشارات
جنونِ خالقِ واژهها
مطلبی دیگر از این انتشارات
قلهی موج سینوس