زن،در صورت تاریخ این سرزمین همیشه غایب و در سیرت تاریخ اما قصه اش علی حده است!...
گذشت!..
گذشت و گذشت و گذشت....
ولی دیر فهمیدیم ،دیر شناختیم،دیر یادگرفتیم!....
در خواب بعد از مستی به سر میبردیم ،که تصویر ادم ها سیاه و سفید شد!...
تاریک شد...
خاموش شد...
هرچه چنگ زدیم آفتابی نیامد،ابری نرفت،سایه ای نگذشت!...
بهای ثقیلی پرداختیم برای واقعیت!...
نمی دانم کدام پل در کجای جهان شکسته است که هیچ کس به خانه اش نمی رسد!...
اری ؛" زمین سرد است و برف آلوده و تر،هوا تاریک و طوفان خشمگین است! کشد مانند سگ ها باد زوزه!.."
و چه سنگین است بار "دوست داشتن ها!"
نرگس شیخی
دلنوشته
23/3/1401
مطلبی دیگر از این انتشارات
ویرانهای برای تو
مطلبی دیگر از این انتشارات
گذشته ها گذشته.
مطلبی دیگر از این انتشارات
یادداشت شبانه | کتاب و بی خوابی