یه نوجوون دغدغهمند و سمپادی که دوست داره هر لحظه به خودش و دیگران کمک کنه?!sepanta.sh1386@gmail.com?
01. تکنولوژی، جادو، نفرین یا معضل اجتماعی؟
مقدمه
هیچ چیز عظیم و بزرگی بدون نفرین وارد زندگی انسانها نمیشود...
کسی منکر نتایج خوب و مثبت و تغییرات سیستماتیکی که تکنولوژی همراه خود به زندگی ما آورده نمیشود. اما خود سازندگان آن اقرار کردند که درمورد آن روی سکه بسیار ساده اندیش بودند. اگر از کسی بپرسید پایان زندگی انسانها در زمین چگونه رخ میدهد، بعید است به رباتهایی پیشرفته در آینده که قدرت کنترل خود را دارند فکر نکند. اما باید بگویم که این هم ساده اندیشی است! به آخر جهان خوش آمدید.
فصل اول: درآمد
حمید در یک خانواده چهارنفره زندگی میکند. مادرش فاطمه معلم دبیرستان است. علی پدر او در یک شرکت حسابدار است و خواهرش نرگس هم دوسال از او بزرگتر است. چندوقتی است که همهی خانواده نگران نرگس هستند. طبق تشخیص متخصصان ظاهرا دچار افسردگی و اختلال خود زشت پنداری اسنپچت شده است. چرا چنین اتفاقی افتاده؟ خب واضح است. او تلفن همراه دارد و خودش تبدیل محصول خوبی شده است!
ابتدا بگذارید به این موضوع بپردازیم که رسانهها اصلا چگونه پدید آمدند؟ متاسفانه خیلی اهل مطالعهی تاریخ نیستم و قرار نیست از کبوترهای نامهرسان صحبت کنم. در وصف ترسناک بودن رسانهها فکر میکنم همین کافی باشد که دلیل به وجود آمدنشان نه صرفا نیاز انسانها به ارتباط گرفتن، بلکه طبق گفتهی مستند قرن خود، حکومت کردن راحتتر بر توده هاست. انسان سه دستهاند. اشراف، فردوستها که دغدغهای جز سیرکردن شکم خود ندارند و اکثر جامعه که طبقهی متوسط هستند. این طبقه در بیم و امید زندگی میکند و اگر حکومتی توانست این طبقه را راضی نگهدارد موفق عمل کرده است. اما برای راحتتر حکومت کردن بر مردم باید چه کرد؟ سیاستمداران متوجه شدند که حکومت بر تودههای مردم با اشتراکات بسیار، خیلی از حکمرانی بر تکتک انسانها راحتتر است. پس برای عوام رسانههای جمعی را ساختند و گفتند حقیقت همین است و جز این نیست؛ و برای خواص دانشگاه ها را ساختند و گفتند علم این است و جز این نیست. راحتتر بگویم، یادگرفتند که دیکتاتوری و نظام سرمایهداری خود را چگونه زیباتر جا بزنند و پایههای حکومت خودشان را محکمتر کنند.
برگردیم سر بحث اصلی خودمان. اعتیاد، حبس شدن در حباب ذهنی، افسردگی و نظام سرمایهداری و حتی اخبار جعلی همگی از مشکلاتی هستند تکنولوژی و شبکههای مجازی پایشان را به زندگیمان باز کردند. تاکنون فکر کردهاید که گوگل، فیسبوک(متا) و تمامی این شرکتهای بزرگ تکنولوژی که بیشترین درآمد دربین تمامی کمپانیهای دیگر را دارند چگونه پول درمیآورند درحالیکه نه شما بابت استفاده از اینستاگرام هزینهای پرداخت میکنید و نه من بابت سرچ در گوگل اشتراکی خریدهام؟
فصل دوم: عملکرد
اگر برای محصولی هزینه نکنی، خود تو محصول هستی.
کمپانیهای تکنولوژی به طور کلی سه هدف اصلی دارند. هدف اول سرگرم نگه داشتن مخاطب و بالا بردن موارد استفاده است. هدف دوم رشد است که با ایجاد اعتیاد در فرد شکل می گیرد و هدف اصلی و آخر هم درآمدزایی از طریق تبلیغات است. جنگ بین این کمپانیها و اپلیکیشنها، بر سر توجه ماست.
((اینستاگرام خطاب به تلگرام: امروز چهار برابر تو وقتشونو با من سر کردنا! به ما نمیرسی.
تیک تاک و یوتیوب در این لحظه: میبینم که شما هنوز با هم کل کل دارید. کی شما بچه ها میخواید دست از این کارا بکشید. هر وقت تونستید مثل ما عمل کنید بعد بیاید حرف میزنیم.))
بله. محصول، ما و توجهمان هستیم. تغییرات پیوسته، جزئی و احساسی ما هستند که از راههای مختلف، مخصوصا تبلیغات، باعث کسب درآمد آنها میشود. اما آنها برای معتاد کردن ما و به وجود آوردن محصولاتی خوب از ما چه میکنند؟ با اصطلاح نظارت سرمایهداری آشنا هستید؟ خیلی ساده بگویم یعنی برای موفقیت نیاز به پیشبینیهای زیاد و خوب، و برای پیشبینیهای زیاد و خوب نیاز به اطلاعات فراوان هست. به نظر شما چه کسی در این دنیا شما را بیشتر از همه میشناسد؟ میتوانم با شما شرط ببندم که حتی مادر یا نزدیکترین دوستتان هم به اندازهی گوگل با شما آشنا نیستند. اما این موضوع به همینجا ختم نمیشود. چراکه...
هر فناوری وقتی به حدی از پیشرفت برسد دیگر نمی توان آن را از جادو تفکیک کرد.
شعبدهبازها متوجه چیزهایی هستند که مغز ما انسانهای عادی از آن بیخبر است. این همان روانشناسیست که چندوقتی است تکنولوژی ترغیب کننده را به وجود آورده است. به همین دلیل است که استفاده از گوشی موبایل، رفرش کردن و تگ کردن تبدیل به عادتی ناخودآگاه در بدن ما شده. درست مانند دستگاه های شرط بندی و آزمایشات مختلفی که روی حیوانات درمورد این موضوع انجام شد. بردن جایزه هر چه اتفاقی تر معتاد کننده تر.
تنها دو صنعت مشتریان خود را مصرف کننده (USER) مینامند. صنعت مواد مخدر و تکنولوژی.
اوضاع زمانی بدتر میشود که صاحبان این شرکتها (بخوانید حکومتها) میدانند که میتوانند بدون تحریک آگاهی ما، بر روی رفتارها و احساساتمان در دنیای واقعی اثرگذار باشند. مغزی که هر روز به واسطهی لایکها و پیامها کلی دوپامین(هورمون لذت) آزاد میکند، دیگر به سادگی خوشحال نمیشود. دلیل اعتراضات در آمریکا در رابطه با هک انتخابات ریاست جمهوری همین است. چون برای حکومت بر یک کشور قدرتمندترین ابزار فیسبوک است. اگر سخنانم را بدبینانه یا دروغ تلقی میکنید، نگاهی به افزایش سرسامآور آمار افسردگی و خودکشی در نوجوانان پس از شروع و رشد شبکههای اجتماعی بیندازید. نگاهی به خودتان بیندازید. چقدر از حس هویت و ارزشمندی شما نشات گرفته از تعداد دنبال کنندهها و پسندهایی است که گرفتید؟
ما اکنون نسلی از بشریم که مضطربتر و شکنندهتر هستیم و باید بدانیم که به عنوان انسان کنترلمان را نسبت به این سیستمهای ساختهی دست خودمان از دست دادهایم.
فصل سوم: اخبار جعلی
ما از عصر اطلاعات به سمت عصر بیاطلاعی در حرکتیم بدون آنکه بدانیم.
بودریار نظری در رابطه با واقعیت دارد که آن را ابرواقعیت یا hyperreality مینامند. در این نظریه مطرح میشود که انسان گذشته به قدری از واقعیت را که نیاز داشت در زندگی واقعیش میدید. اما اکنون برای برقراری ارتباط با جهانمان ما نیاز داریم که فارغ از مکان و زمان همهجا باشیم.
(شماره 1: بدو الان توی کاخ سفید دارن یه تصمیم مهم میگیرن.
شماره 2: پس حرف های رئیس جمهور چین چی؟
شماره 1: نگران نباش. حواسم به اونجا هم هست. ناسلامتی به رفقیت میگن مولتی!
شماره 2: باریکلا. من هم همین حین یه سر برم لبنان ببینم این جنگ جنگی که میگن واقعیه یا نه؟)
درنتیجه بودریار، دست پیدا کردن به حقیقت را غیرممکن میداند و میگوید که انسان کنونی با ابرواقعیت که نتیجهی بازنماییهاست سر و کار دارد. بازنماییهایی که هیچوقت به ضرر منافع رسانهشان نیستند. مانند ماجرای 11 سپتامبر و صحنههای مرتبط در فیلمهای هالیوودی. اما حداقل میشود به واقعیت نزدیک شد. میتوان بازنماییهای مختلف را دید و از خود پرسید که:
این خبر، چه خبری است؟ کِی، کجا(جغرافیایی)، کجا(رسانه ای) و توسط چه کسی منتشر شده است؟ و اصلا چرا به من رسیده است؟
تا از این طریق کم کم بتوان به واقعیت نزدیک شد.
حالا بگذارید این واقعیت تلخ را برایتان شفافتر کنم. اخبار جعلی یا همان fake news ها 6 برابر سریع تر نسبت به اخبار واقعی پخش میشوند. خودتان بگویید چرا؟ چون حقیقت خسته کننده است و به اندازهی جعلیها نمیشود از آنها پول درآورد. فکر میکنم حالا متوجه این موضوع شده باشید که چرا تئوریهای توهم و توطئه اینقدر سریع و اثرگذار پخش میشوند. این اتفاقات ناخوشایند مارا به نسلی از انسان ها تبدیل کرده که نمیتوانند به هیچ چیزی اعتماد کنند و مطمئن نیستند اصلا حقیقتی وجود دارد یا نه. این به معنای واقعی کلمه یعنی هرج و مرج. یعنی بالا رفتن احتمال نابودی بشریت.
به خاطر تمامی مواردی که گفته شد و خواندید، و هزاران مطلب بیشتر است که یونسکو کسانی را که سواد رسانهای ندارند، بیسواد خطاب میکند. این موضوع برای ما ایرانیها شاید بیشتر از قبل مطرح باشد. نوجوان دهه هشتادیای که نداند عملیات رسانهای ضربتی چگونه عمل میکند، صحبت های استاد دانشگاه آمریکایی در رابطه با هنربراندازی را نشنیده است و هزاران مورد دیگر، معلوم است با احساسی کردن فضا، قدرت تفکرش را از دست میدهد. (حالا چه میخواهد اینوری باشد و چه آنوری. چه تحت تاثیر بیست و سی و چه کشته مردهی بی بی سی. اصلا چرا رسانه این تفکر را القا کرده است که یا با ما یا بر ما. حکومت بر تودهها را به یاد دارید؟...)
فصل چهارم: پایان یا ...
از دیگر رو های سکهی تکنولوژی که نادیده گرفته میشود حمله به دموکراسی و خراب شدن ساختار اجتماعی است. به یاد دارید تا کنون به چه نکاتی اشاره کردیم؟ اگر همهی آنها را بگذارید کنار هم شاید به این نتیجه برسید که باید تکنولوژی را نابود کرد. اما وقتی دوچرخه اختراع شد هیچکسی ناراحت نشد. چون دوچرخه ابزار ما بود. اما اکنون ما ابزار شدهایم. ابزار تکنولوژی و تسلیم پولدارترین افراد روی زمین. اگر همینگونه پیش برود، همینطور که پیروان دینِ سودِ به هر قیمت بیشتر شوند و فقط دست روی دست گذاشته شود،ابزارهایمان ما را منقرض خواهند کرد. پس باید یاد گرفت و یاد داد. باید قانون گذاری درست و دقیق صورت بگیرد. باید نوتیفیکشنها خاموش شوند. باید جلوی برنامهریزی ذهنی را گرفت و با تحقیق و تفکر به واقعیت نزدیک شد.
(دایناسوره توی اون دنیا به رفیقش میگه: دیدی اینارو. ما شهاب سنگ نابودمون کرد اینا هم خودشون خودشونو نابود کردن هم از اون بدتر ابزارهایی که ساختن ? فکرشو بکن! مثل اینه که اون درختی که هر روز زیر سایش میخوابیدیم پاشه بیاد ما رو نابود کنه? )
درنتیجه، باید کنترل را پس گرفت وگرنه....
فصل پنجم: خودمونی!
سلام رفقا!? امیدوارم حالتون خوب باشه. این طولانیترین متنی بود که من تا حالا نوشتم. اونم بعد از یه مدت زیاد غیبت در ویرگول. امیدوارم حوصلتون رو سر نبرده باشه. هنوز درگیر امتحانام? اما گفتم جزوهی آزمون فردام، یعنی سوادرسانهای رو در قالب یه نوشته براتون به اشتراک بذارم.? چندوقت پیش توی پستی از پست های جناب اقای دست انداز کامنتی نوشتم که مورد بازدید قرار گرفت:
"وقتی دنیا داره میره سمت دینی به اسم سودِ به هر قیمت، ما نوجوونا که هیچی، نسل بشریت در خطر نابودیه"
درنتیجه با خودم فکر کردم شاید الان موقعیت خوبی باشه تا چیزایی که یادگرفتم و اصلا اینکه این جمله رو از کجا اوردم رو باهاتون به اشتراک بذارم.
منابعی که استفاده کردم و پیشنهاد میکنم، کلاس های سوادرسانهای مدرسه(که خداروشکر از روی کتاب اموزش و پرورش درس نمیدیم)، اندکی تفکرات و نظریات و عقل خودم، انیمیشن میچلها علیه ماشینها(توی انیمیشن دقت کنید که آخرش گوشی داشت نسل آدمارو نابود میکرد نه ربات ها. نکات قشنگی داره) در کنار دو مستند بسیار مهم قرن خود و معضل اجتماعی بود.
پیشنهاد که نه، واجب میدونم برای همه که حداقل مستند معضل اجتماعی رو تماشا کنن. به نظرم بسیار مهمه.
درنهایت هم اینکه متنی که نوشتم ممکنه بدبینانه یا حتی سیاسی به نظر بیاد. اما واقعا تنها هدف من اندکی ایجاد دغدغه در رابطه با وضعیتیه که تکنولوژی و شبکههای اجتماعی که خود ویرگول هم جزوشونه بوده.
و اینکه اگه دارید این پستو توی انتشاراتی به اسم (یک عدد ما) می بینید بدانید و آگاه باشید که قراره من و رفقام هر چندوقت یکبار درمورد یه موضوع مشخص اونجا نظر خودمونو درمورد موضوعات مختلف درقالب یه پست بنویسیم. پس ممنون میشم دنبال کنید و نظر بدید.???
درصورت وجود هرگونه مشکل و سوبرداشت عذرخواهی میکنم و ممنون که با من و این نوشتهی طولانی و متفاوت همراه بودید.
خوشخبت و خوشحال باشید???✌
#معضل-اجتماعی
مطلبی دیگر از این انتشارات
01.آنها همه چیز تو را میدانند رفیق.
مطلبی دیگر در همین موضوع
ای کاش یک طراح گرافیک بودم و پوستر جشنواره تئاتر فجر را طراحی می کردم
بر اساس علایق شما
مرا بشنو