پس از هر سقوط، پروازِ نفسگیری در راه است... P.A
خزان
داره نزدیک دو هفته میشه که فصل جدید شروع شده و انقدر پر از تغییرات کوچیک و خیلی بزرگ بوده که امشب هیچ راهی جز نوشتن برای بهتر کردن حالم ندیدم.
یک روز، دقیقا همین اتفاقات و تغییرات الانم رو با تمام وجود آرزو میکردم؛ اما الان که وسط جریانم دارم کم کم خسته میشم. چون کی گفته که راحته؟ کی گفته اولش آسون میگذره؟ اصلا کی گفته وقتی میرسی به آرزوت چیزی آسون میشه؟ اتفاقا سختتر از وضعیت قبلی میشه و تو با اون شرایط سخت مورد آزمون قرار میگیری که لایق رسیدن بهش هستی یا نه. برای همین میگن به دست آوردن آسونه ولی نگه داشتنه که سخته.
حالا امروز پادکستی گوش دادم که خیلی اتفاقی، وصف حالم بود. راجع به رها کردن چیزها صحبت میکرد و توی فصل پاییز ضبط شده بود. در نتیجه به پاییز تشبیهش کرد که یک درخت نمیتونه برگهاش رو نگه داره وگرنه نمیتونه شکوفه بزنه. ما هم نمیتونم همه چیز رو باهم نگه داریم. بعضی وقتها باید هزینه فرصت بدیم. یعنی بهای چیزی که میخوای رو بده تا فرصت داشتن چیز دیگه رو به دست بیاری. منتها چون دل کندن از وابستگیها و عادتها برامون سخته، کم کم مریض میشه روحمون!
الان بهم یادآوری شد که علت حال نه چندان خوب الانم چیه. من مدام شرایط الانم رو با گذشته مقایسه میکنم و برای همین احساس فشار زیادی میکنم. باید گذشته رو رها کنم تا با وضعیت جدیدم اخت بگیرم. احتمالا توی وضعیت جدید اولش مهآلوده اما بعدا نور خورشید هم دیده میشه و من زمان فراغت و تنهایی بیشتری برای خودم پیدا میکنم. بهتره مثل همیشه امیدم به خدا باشه که خودش همه برنامهها رو بچینه و اوکی کنه. خدا مثل همیشه هوامو داره میدونم:)))
آره خلاصه، یه سری روابط، کارا، عادتها و.... رو باید رها کرد و خبر خوب اینه همهی آدما دل کندن براشون سخته و فقط برای منو تو نیست که دشواره! اما چیزی که دندون لق شده رو باید کند و از دستش خلاص شد! بعدش فضا باز میشه برای هر چیز جدید و خبر خوب اینه که خلأ جاذبهی شدید ایجاد میکنه برای جذب خواستهها.(تجربش هم کردم)
یاد آهنگ people آگوست دی افتادم. خیلی زیاد حق میگه تو لیریکسش. میگه کی گفته ما اشرف مخلوقاتیم؟ آدما اشرف پشیمونیان. تا وقتی ندارن دلشون میخواد و وقتی دارن دیگه نمیخوانش. (واقعا چمه؟؟) و در ادامش میگه چرا انقدر جدی؟ و راست میگه چرا انقدر زندگی رو جدی گرفتم؟؟؟؟ ایزیییی. اینم میگذره، به اینم عادت میکنم و مثل همیشه به خوبی از پسش برمیام. فشار وارده غیرقابل انکار میباشد اما ما قدرت خویش را به خالق جهانیان گره میزنیم و بعد میرسم به جملهای که تو بیوی تلگراممه: if God before you, who can be against you؟ جواب اینه: جز خودم هیچکس...
استاد انسان در اسلام این هفته اینو درس داد که ریشه کلمه انسان برمیگرده به دو واژهی عربی که ترجمش، فراموشی و عادت کردن هست. بله، ما آدما فراموشکاریم که هم خوبه هم بد. همچنین ما آدما به هر چیزی میتونیم عادت کنیم و باهاش انس بگیریم. که اینم باز دوتا زاویه داره که قابل تامله.
یکم با صداقت بیشتر بگم؟ همونطور که از متن مشخصه سعی دارم امیدوار بمونم اما سخته واقعا یکم مونده طاقتم تموم شه و جا بزنم اما نمیخوام. دوست دارم برعکسش رو به خودم ثابت کنم:))))
دوست دارم به خودم بگم پریسا مگه سختتر از پاییز سال کنکوره؟ تاریکتر از اون سال و وضعیتش هم مگه داریم؟ باید بگم اون آدم درونم داره میگه آره یکم سختتره:)))))))
خب چیکار کنم؟ نمیدانم. فقط ادامه دادن؟ احتمالا.
به قول" ghostly kisses " که توی گوشم داره میخونه
I left no time to regret (فعلا:)
مثل باقی نوشتههای اخیرم، واقعا نمیدونم چرا اینا رو نوشتم فقط احساس نیاز به نوشتن توی ویرگول کردم. چون میدونین؟ یه سری حرفا هست که فقط توی ویرگول میشه نوشت و همین حرفا رو هم فقط ویرگولیها هستن که خیلی خوب درکش میکنن و برای همین نوشتن این حرفا اینجا، حس برگشتن به خونهی گرم رو میده بهم پس؟...
فعلا ذهنم خالی شد از کلمه:) برای همین ممنونم که خوندینش و امیدوارم پاییز خوبی داشته باشین قشنگا🍂🍁
مطلبی دیگر از این انتشارات
منم یا خودم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
از تو میترسم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
هیز گِر ژینا...