ما نویسنده هستیم عشقِ من.. ما گریه نمیکنیم..روی کاغذ خونریزی میکنیم
روز های تکراری...
این روز ها با واژه ها غریبانه در جنگم
میدانم چه بنویسم اما تا قلم به دست میگیرم واژه ها مانند قطرات اب که از لای انگشتان میریزند از من فرار میکنند
نمیدانم کدام واژه برای معنا دار کردن جمله درست است و کدام جملات در کنار هم قرار بگیرند با مفهوم تر میشوند
غریبم حتی با قلمی که برای به دست آوردنش خودم را به هر نقطه ای که لازم بود رساندم
غریب و تنها
یاد جمله ای میوفتم که میگفت
آنه روز های غریبانه تنهاییت را چگونه گزراندی؟
نیاز دارم کسی بگوید
میم نون واو روز های تکراری ات را چگونه تحمل میکنی؟
......
درد ناک
مطلبی دیگر از این انتشارات
دو روایت مختلف(نه متضاد) از یک رویداد👌🏼
مطلبی دیگر از این انتشارات
برای اندوه های مردانه که هیچ وقت حرفی از آنها زده نشده.
مطلبی دیگر از این انتشارات
یک عدد من گم شده است