قدم جدید

فقط نیاز داشتم الان یکم بنویسم. احتمالا کوتاه.

بالاخره کاری که خیلی‌وقت‌ها به سرم می‌زد و از ترس و بهانه‌ی مختلف ذهنم، بیخیالش میشدم رو انجام دادم.

چون الان توی مرحله‌ای از زندگیمم که از طریق آگاهی با این مسئله مواجه شدم و با خودم گفتم وقتشه:)

*هر چند از ترس واکنش و ناشناخته در مرز سکته کردنم

از اون دو تا آدم زندگیم که به طرز فاجعه‌باری رابطم رو باهاشون تموم کرده بودم (و هر دو با یه روش مزخرف) عذرخواهی و طلب حلالیت کردم:)

نمیگم به کارم افتخار می‌کنم چون تا وقتی واقعا نبخشن انگار کاری نکردم نمیدونم:)

ولی الان نه حس سبک شدن دارم نه حس سنگین. توی خلأ مطلقم.

چون تا حالا چنین کاری نکردم....

برای آبجی کوچیکمم که از کوره در رفتم و سؤالش رو با فریاد جواب دادم، یه نوت عذرخواهی نوشتم و یادآوری کردم که دوسش دارم:)

احتمالا برای تکمیل این مرحله از زندگیم و ورود به چپتر جدیدش، لازم بود این کارها رو کنم و از این به بعد به طور جدی حواسم باشه که قلب کسی رو نشکنم.

و احتمالا این کار لازم بود تا به جهان بگم من درسم رو گرفتم و واقعا تغییر کردم و قول میدم تو روابط بعدیم، سالم و بالغانه‌تر از گذشته رفتار کنم‌.

از شما چه پنهون که توی همین نوشته‌های ویرگولم، بارها به اون حس عذاب‌وجدان اشاره کرده بودم و اینکه من متوجه اشتباهاتم شدم؛ ولی در نهایت باید یه کاری میکردم...

برای الان، فقط امیدوارم من رو ببخشن:)

تفاوتی که این‌بار با من قبلیم دارم اینه که پیامی که میفرستم رو چندبار میخونم و ادیت میزنم و مطمئن میشم حس و پیامی که میخوام به‌درستی به دست صاحبش، برسه. فهمیدم که کلماتم چقدر می‌تونن تاثیر مثبت یا مخرب داشته باشن برای همین حواسم جمع‌تره. کاری که قبلا بلد نبودم و نمیدونستم باید انجام بدم:)


فقط چون امروز گرفتمش...
فقط چون امروز گرفتمش...


اولین‌نفر، سلام داد گفت کی هستی شما؟ وای نمیدونم بخندم یا نگران باشم بعد معرفی خودم بلاک نشم* وای یاخدا

So are you gonna die today or make it out alive?

راستی فعلا که منتظرم، گفتم از اینم بگم

یکی از همکلاسی‌هام که رابطه‌ی قطع و وصلی زیادی داشتیم، تقریبا یه ماه پیش بهم پیام داد که چند روزه خوابت رو میبینم، حالت خوبه؟

و من که تو دلم خصومت شخصی داشتم باهاش، با همون پیام و نگرانی شیرینش، دلم آب شد واسش و به همین راحتی یادم رفت چه حسی بهش داشتم.

البته بگم که دلایل خودم رو داشتم. ما آدم‌های متفاوتی بودیم و خیلی کم هم رو درک میکردیم و مدام دچار سوءتفاهم میشدیم. از طرفی توی یه بحث، اصلا انتظار نداشتم که بر ضد من نظری بده و قلبم ازش گرفت. بعد اون فقط نادیده‌اش میگرفتم تا اذیت نشم.

اما بعد اون پیام، باهم قرار گذاشتیم و یه روز رفتیم بیرون و خب خوش گذشت.

*یادش اومد، گفت خواهش میکنم و اوکیه:)))) الان حس میکنم یه بار از روی شونه‌هام برداشته شد. وای خدایا شکرت😭 الان شاید تصویرم از خودم رو توی ذهنش یکم تغییر داده باشم؟ هر چند برای اون احتمالا مهم نیست ولی برای من ارزشمنده:) چون همیشه فکر میکردم که آخرین تصویری که از خودت باقی گذاشتی رنگ نفرت بود و بس. ولی الان؟ احتمالا به گفته‌ی خودش اوکیه:)

نفر دوم، توی فضای مشخصی، یه جور سلبریتی محسوبه و پیام‌های زیادی دریافت میکنه پس انتظار ندارم حتی تا چند ماه پیامم رو ببینه:)

به هر حال من یه قدم، برای آیندم برداشتم. همین واسم کافیه.

راستی قبل رفتن بگم توی این دو هفته، نوشته‌های جدید خیلی‌هاتون رو خوندم و لذت بردم و اگه تونستم کامنت هم گذاشتم. خواستم بگم مرسی که می‌نویسید و ویرگول رو به جای صمیمی‌تری برای دست‌به‌قلم‌ها تبدیل می‌کنید🤍

به قول یکی از کاربرهای ویرگول، در پناه خدایی که می‌پرستید🍀