وقتی درد زورش از همه چیز بیشتر است




وقتی درد زورش از همه چیز بیشتر است

تمام زحمت و هزینه‌های چند برج پیش که صرف درمان بیرون زدگی دیسک کمرم کرده بودم، بر باد فنا رفت و دقیقا نمی‌دانم مرتکب چه اشتباهی شده‌ام که نتیجه‌ی تمام زحمت‌هایم برای بهبودی بیماری‌ام، نقش بر آب شد.

از این جهت این را می‌گویم که در سه شب متوالی تا صبح از درد به خود می‌پیچیدم و گاهی از شدت رنجی که می‌بردم فریاد می زدم. در روز اول با آمپول مسکنی که خواهرم تزریق کرد، قدری توانستم خواب شبانه‌ام را جبران کنم. در روز دوم کار با چند عدد شیاف مسکن برطرف شد اما در شب سوم چنان دردی بر من مستولی شد که به یکباره از زندگی‌ سیر شدم و به خدا می‌گفتم تا کی این تن ضعیف و رنجور باید این درد را تحمل کند و ای کاش زودتر جانم را بگیری تا هر چه زودتر از این درد و عذاب رها بشوم.

درد را تا صبح تحمل کردم و بعد به همراه پدر به درمانگاه رفتم که در نهایت با تشخیص پزشک عمومی، چهار آمپول تزریق کردم تا شاید بلکه مقداری از این حجم بالای دردی که در کمر و پا تحمل می‌کردم کاسته شود.

الان که مشغول به نوشتن هستم، انتهای شب است و تازه آمپول‌هایی که صبح تزریق کرده‌ام مؤثر واقع شده و خدارا شکر قدری حالم بهتر است.

علت و فلسفه‌ی این دردها را نمی‌دانم ولی چیزی که برایم مشخص شده، این است که من دیگر یک جوان پر توان و پرانرژی نیستم و بدنم بر اثر حوادث و سختی‌های زندگی، هرز رفته است یا به تعبیری ساده‌تر، آثار پیری خیلی زودتر از موعد، به سراغ من آمده‌اند.

این که انسان پیر می‌شود، امری طبیعی است و نباید از آن تعجب کرد، اما وضعیت زمانی بغرنج می‌شود که هر فصلی از فصل‌های زندگی درست در زمان معین خود به سراغ آدمی نیاید، مثلا شما در وسط تابستان، توقع هوای سرد یا برف را ندارید و اینگونه می‌شود که وقتی من هنوز بهره‌ای از جوانی نبرده و هنوز اندوخته‌ای برای دوران پیری جمع نکرده‌ام، این باعث می‌شود که به من زیان زیادی وارد بشود.

بعد از گذشت بیش از دو برج، هنوز برای کار جدید به من خبر نداده‌اند و من با خود می‌گویم آیا با این کمر آسیب دیده می‌توانم به کار مشغول بشوم، آیا می‌توانم به آینده، برای یک زندگی مستقل امیدوار باشم؟ آیا می‌توانم تا قبل از اینکه مجبور به ترک خانه‌ی پدری بشوم، خود زودتر اقدام به اجاره‌ی یک خانه برای خود بکنم؟ آیا می‌توانم با توجه به میزان حقوق بسیار ناچیز دریافتی‌ام، از پس کرایه و مابقی مایحتاج زندگی به تنهایی برآیم؟ و آیا این تن خسته، فرسوده و پیر که باید همه چیز را از ابتدا آغاز کند، گنجایش و ظرفیت این همه رنج و سختی را دارد؟

این را بگویم که پاسخ‌های امیدوار کننده و سرشار از عشق به این سوالات می‌تواند یک توهم را در نظر نویسنده‎‌ی این سطور ایجاد کند. زیرا نگارنده بعد از تحمل سه شب درد طاقت‌فرسا و همچنین تفکر در مورد پاسخ به هر یک از این سوالات در هنگام درد، به چنان درکی از واقعیت رسید‌ه است که ای کاش می‌توانست آن را با خواننده به اشتراک بگذارد تا او هم با من یک صدا شود و از دادن پاسخ‌های پوچ و بی‌ارزش دوری کند.




6 مهر 1403