حکایت زن زیبا و بی ادب! و پندهایی در باب کسب و کار

گویند در ازمنه قدیم، مردی روستایی، زنی زیبا داشت. روزی مرد که هنوز «اُپن تو ورک» نشده بود، بعد از ساعات طولانی کار به خانه بازگشت. دید زنش گریان است. علت را جویا شد.

همسر زیباروی گفت:« من وقتی به حیاط خانه می‌روم، گنجشکان نر موهایم را می‌بینند و این مرا معذب کرده
و ایمانم را بر باد داده است.»

در تاریخ هرچی شر و شوره تقصیر این گنجشکاس!
در تاریخ هرچی شر و شوره تقصیر این گنجشکاس!

مرد با شنیدن این میزان از پاکدامنی همسرش، اول به خودش بول کرد، اما چون پوشک بزرگسال ایزی‌لایف داشت، خاطرش مکدر نشد. لختی اندیشه کرد، یاد جنایات گنجشکان در زمان مائو افتاد و فورا دست به کار شد. توری بزرگی بناکرد که کل حیاط را از دید گنجشکان نر پوشاند و نهایتا برای تمیز کردن خود و قضای حاجت بر توالت فرنگی چینی کرد لختی نشست و کار خویش باتمام رسانید.

نمی‌دونم چرا یاد «الیزابت لایل» می افتم در سریال یو!
نمی‌دونم چرا یاد «الیزابت لایل» می افتم در سریال یو!



باری روزها می گذشت و مرد از میزان عفت زنش بشدت خشنود بود.

روزی مرد برای کار از خانه بیرون زد و اپ رانندگان اسنپ و تپسی را روشن کرد تا رسیدن به اداره، پشیزی ریالِ افزون‌تر درآورد. نزدیک اداره که رسید یادش افتاد که چک صیادیش را جا گذاشته. به سمت منزل مراجعت کرد.

اما چشماتان روز بد نبیند! دید همسرش با غریبه‌ای مشغول عشرت است.

مرده بنظرم این شکلی بوده! خداییش زنه  خیلی سربوده
مرده بنظرم این شکلی بوده! خداییش زنه خیلی سربوده


در دم به تنظیمات کارخانه بازگشت، صیحه‌ای زد، جامه در حد شرعی درید، پیاده و برسرزنان روانه بیابان شد. روزها و شب‌ها از پی هم می‌آمدند و می‌رفتند تا اینکه دست تقدیر او را به دارالخلافه - پایتخت- رساند.

در گوشه‌ای کنج عزلت گزیده بود و به بلاهتش لعنت می‌فرستاد که جارچیان از راه رسیدند و خبر آوردند که دزدان، خزانه را غارت کرده‌اند و پادشاه مژدگانی درخوری برای یابنده دزد، در نظرگرفته؛ 299 هزار TON !

مرد لهیده داستان ما گرسنه شد.بی توجه به جارچیان و مژدگانی، گوشی با ضمانت داریاهمراه ش را درآورد و از اسنپ‌فود پیتزا سفارش داد با نوشابه دوغ آبعلی

مدتی صبر کرد اما طبق معمول نه از پیک اسنپ‌فود خبری شد، نه پشتیبانی و نه از طعام و شراب- اینجا به معنی همون نوشابه انرژی زا-.

پس مستاصل، به سمت بازار روان شد تا طعامی تهیه کند. در بازار مردی را دید ژنده پوش که روی نوک پا راه می‌رفت. تعجب کرد.

هیچکسی بهتر از گنجشک اعظم نمی ‌تونه نقش پیرمرد ژنده پوش داستان ما رو بازی کنه!
هیچکسی بهتر از گنجشک اعظم نمی ‌تونه نقش پیرمرد ژنده پوش داستان ما رو بازی کنه!

از یکی از کسبه سوال کرد چرا این مرد ژنده‌پوش چُنین می کند؟ کاسب با تعجب پاسخ داد تو این مرد خدا و زاهد بزرگ را نمی شناسی؟ او از دنیا روی‌گردان شده و همیشه در حال عبادت است. اگر می‌بینی نوک‌پا راه می‌رود مراقب است که لشکر مورچگان را لگد نکند.

مرد مفلوک داستان ما لختی فریک زد! اما داستان بنظرش آشنا آمد و ناگاه بالای سرش ابری انیمه تور شکل گرفت! به یاد جایزه سلطان افتاد و نعره‌ای رعدآسا سرداد:« پیرمرد زاهد را بگیرید، او اموال خزانه را غارت کرده است.»

پس از کش و قوس فراوان گزمه‌ها راضی شدند که زاهد را بگیرند و زاهد تا «عکس چک» را دید، اعتراف کرد.

مرد را نزد پادشاه برند. پادشاه گفت:«بگو بدانم ای مرد، چگونه به این راز پی بردی؟» و مرد، ماجرای زن سابقش را تعریف کرد. پادشاه در حالی که داشت فکر می‌کرد زن طرف عجب چیزی بوده، سری تکان داد و به درایت مرد احسنت گفت و دستور داد خلعتی بر وی بپوشانند.

پادشاه در حال تصور کردن! :)
پادشاه در حال تصور کردن! :)


مرد پولدار شد. تراپی رفت. تجدید فراش کرد. زنی عفیفه اختیار کرد و البته سرتاسر سرایش که ساخت ایمن سازه بود را، دوربین مداربسته کار گذاشت. به این قناعت نکرد و دورکار شد و دورکاریش را با دستگاه حضور و غیاب جدید ثبت می‌کرد. نقشه راه یادگیری تبلیغات علیجاه شهربانویی را گذراند تا درکارش بهتر شود و شبها برای تفریح در حین ملاعبت، «طبلی‌قاط» می‌دید و می‌خندید.




بسی نیک می‌دانم که باهوش‌تر از این هستید که من کانکلوژن را خدمتتان عرض کنم اما به رسم دیرینه باید یک قاب پایانی داشته باشم:

  • هرجا رفتید برای استخدام و بیش از حد ( بارها و بارها) گفتند ما خیلی هوای پرسنل را داریم، مثلا بیش از 10 بار، شک کنید!
  • هرجا رفتید مشاوره بازاریابی یا مشاوره تبلیغات بدهید و هر سوالی کردید گفتند بله همه اینها را از قبل داریم، شک کنید!
  • هرجا رفتید در زمینه خرید رسانه برای کمپین‌های تبلیغاتی بیش از حد گفتند ما پاک دستانه عمل کرده‌ایم، شک کنید!
  • خلاصه هرجا رفتید و برای هر زمینه‌ای دعوت شدید و بیش از حد معمول خوب بودند و اصرار بر این خوب بودن داشتند، شک کنید!
جناب دکارت
جناب دکارت

بله به قول دکارت، شک مقدس

ارادتمند - علیجاه شهربانویی، بهترین، قوی‌ترین، دانشمندترین، بزرگترین، فصیح‌ترین و بلیغ‌ترین مشاور بازاریابی و تبلیغات ایران، خاورمیانه، مِنا و جهان. شک نکنید!