ارائهدهنده راهحلهای بازاریابی و افزایش فروش
خون نحس تلاش جان کریرو برای رسوا ساختن دروغ های استارت آپ ترانوس
نقد و بررسی کتاب خون نحس، دروغ هایی که استارت آپ ها می گویند.
یک-مقدمه:
عادل طالبی عزیز، همانطور که در پیام کوتاه اشاره کردم، به خاطر انتشار این کتاب ارزشمند قدردان شما هستم. تا به حال پیش نیامده بود در حین خواندن یک کتاب، احساسات متفاوت و گاه متضاد در من ایجاد شود؛ اتفاقی که حین مطالعه کتاب « خون نحس» رخ داد.
تقریبا 11 ماه پیش لطف و محبت شما باعث شد این کتاب بدستم برسد که متاسفانه موفق به مطالعه آن نشدم. اما هربار که چشمم به جلد قرمز رنگ و نام عجیبش می خورد کنجکاوی زیادی در من برانگیخته می شد. این اواخر این مساله برایم تبدیل به بازی ذهنی شده بود. حدس های مختلفی می زدم تا اینکه دو روز قبل مطالعه اش را آغاز کردم.
بقدری این کتاب جذاب بود که تقریبا در این 2 روز نتوانستم آن را زمین بگذارم تا اینکه خواندنش به پایان رسید. همانطور که گفتم خواندن کتاب باعث ایجاد احساسات متفاوتی در من شد. شادی، اندوه، نامیدی، تعجب و ...
خوشحال شدم از این بابت که کتاب خون نحس با ترجمه روان صدرا و ثمین امامی و همت نشر برآیند به جامعه کسب و کار ایرانی عرضه شد.
اندوه از اینکه در این سالها، اکثر اتفاقات خون نحس را در بخشی از جامعه کسب و کار ایرانی که من با آن سروکار داشتم، تجربه کرده بودم. هرچند هستند کسب و کارهایی که جدا از حواشی به فعالیت مشغولند اما نمی توانم کتمان کنم که خون نحس در خیلی از کسب و کارهایی ایرانی جاری است.
تعجب به این خاطر که فکر می کردم تنها در ایران یا کشورهای در حال توسعه است که هزاران بیل گیتس و استیو جابز در فضای استارت آپی حضور دارند و صورتِ ظاهرِ فعالیت های آنها مثل لباس پوشیدن، آرایش کردن و ... را تقلید می کنند. هیچ وقت فکر نمی کردم در آمریکا،دقیقا در قلب پالو آلتو و مجاورت دانشگاه مشهور استندفورد، شاهد ظهور فریبکارانی باشم که تنها به ظاهر اعجوبه های فناوری اقتدا می کنند!
دو-فریبکارانی در لباس فرشته
چه عبارتی جذابتر از این که «می خواهیم دنیا را به محل بهتری برای مردمان جهان تبدیل کنیم» سراغ دارید؟ گاهی این جمله فریبنده و البته صحیح، بازیچه ایست در دستان ارواح خیبث و فریبکاری که در لباس فرشته آمده اند تا هرچه هست و نیست را غارت کنند!
در "خون نحس" شاهد روایت دقیق و بی نقص "جان کریرو" روزنامه نگار وال استریت ژورنال از ظهور این شیاطین هستیم! او با وسواس زیاد تولد و ظهور نامیمون این ارواح خبیثه را تشریح کرده و البته با نور تاباندن به تاریکخانه ایشان، آنها را به زباله دان تاریخِ کسب و کار فرستاده است! درود بر جان کریرو که جلوی صدمات مالی و جانی به میلیون ها نفر را گرفت!
سه- مجذوبان استیو جابز
« الیزابت هولمز » از استیو جابز و بیل گیتس شدن اینها را آموخته بود:
رها کردن دانشگاه
ماشین بدون پلاک سوار شدن
سخنرانی ها پرشور و حضور در رسانه ها
البته الیزابت همانطور که در روایت پرکشش جان کریرو می خوانیم پا را از این فراتر گذاشت و با کمک پارتنر نسبتا مسن و دمدمی مزاجش « رامش سانی بلوانی» با ایجاد فضاهای امنیتی در «ترانوس»، قراردادهای عدم افشای محرمانگی پیچیده و در اختیارگرفتن وکلای قدرتمند دژی ساخت که باتجربه ترین سرمایهگذاران را به اشتباه انداخت و همه فکر می کردند که حتما در این شرکت چیزی هست که ارزش سرمایهگذاری داشته باشد! -چقدر این داستان آشناست.-
حتی در بخشی از کتاب می خوانیم «جوی خواب آلود» که آن زمان معاون رئیس جمهور بود، ترانوس را آزمایشگاهی متعلق به آینده خوانده است. ( بدا به حال مردم آمریکا که او با چنین بینشی قرار است حداقل 4 سال بر آمریکا حکمرانی کند.)
خرید کتاب از " کتاب مارکت"
چهار-پیر و پاتال های عاشق خانم های جوان!
همانطور که در کتاب می خوانیم جاذبه های زنانه الیزابت باعث شد او پیرمردهای زیادی را اغوا کند. افرادی که شما حتی فکرش را نمی کنید! او با فریب این پیرمردهای ذوق زده، سالها به امپراتوری رذیلانه اش ادامه داد. او شخصیت هایی مثل جیمز متیس وزیر دفاع سابق ، جورج شولتر وزیر امور خارجه، هنری کیسینجر مغز متفکر سیاست خارجی ایالات متحده و یک دوجین سرمایه دارِ پولدارِ دیگر را فریب داد و آنها را در صندلی هیات مدیره نشاند یا جیب آنها را به عنوان سرمایهگذار خالی کرد! -چقدر این داستان هم آشناست.-
الیزابت یک دروغگوی تمام اعیار بود. او مدام در مورد ترانوس، ایده اش، محصولاتش، زمان عمل به تعهداتش نسبت به شرکای تجاری و حتی تُن صدایش دروغ می گفت! بله تُن صدایش!
او به این درک رسیده بود که در جامعه مردانه قهرمانان سیلیکونولی، باید بیش از پیش تاثیرگذار باشد تا او را به عنوان یک «فاندر! زن» جدی بگیرند. به همین خاطر او تُن صدایش را به صورت عجیبی بم می کرد. مساله ای که در اولین برخورد برای همه عجیب بود. اما همانطور که در فیلم زیر می بینید گاهی هم از دستش در می رفت و به تنظیمات کارخانه برمی گشت!
پنج- زامبی هایی که می بلعند؛ دومینوی فریب!
در مواجه با چنین شرکت هایی با خودم فکر می کردم چگونه این همه سرمایهگذار خبره ممکن است فریب بخورند. تا این که در خون نحس هم دیدم عملا یک گُردان از افراد پولدار گول خانمی را خوردند که از رویاهایش سخن می گفت. از کسی که حتی تحصیلات دانشگاهی را برای رسیدن به این رویا رها کرده بود.
بنظرم دروغ مثل یک مرض مهلک، ابتدا ذهن و روح خود الیزابت را بیمار کرد. گاهی فرد با تفکر زیاد، تلقین و البته برخی مواقع پشتکار، در مسیری قرار می گیرد که باور می کند واقعا ایده ای مشعشع دارد و قرار است جهان را تغییر دهد. بنظرم در این مقطع زمانی اولین زامبی متولد می شود. بعد از آن او به دنبال افرادی می گردد که ایده اش را باور کنند و این فریب را با چنان شور و حالی توصیف می کند که شنونده محال است به آن شک کند و آن شنونده خود به عامل تکثیر این فریب تبدیل می شود.
در چشم برهم زدنی یک لشکر فریب خورده درکنار هم جمع شده اند بدون اینکه بصورت منطقی ایده امثال الیزابت ها را بررسی کنند. جالب اینکه دومینوی فریب تا جایی ادامه پیدا می کند که هرکس هم بخواهد راه درست را نشان دهد از دایره حذف می شود و او را در مسیر انزوا، اخراج و شکایت های قانونی قرار می دهند.
شش- هیاهو به خاطر هیچ
یکی از علایق کارآفرین نماها، روی خوش نشان دادن به عنوان و اقسام برنامه های بازاریابی و تبلیغات است. تا به حال چند استارت آپ و کسب و کار جدید را دیده اید که با سروصدای زیاد پا به میدان گذاشته اند اما پس از مدتی بخار شده اند؟ مدیرعامل چشم آبی ترانوس هم از این قاعده مستثنی نبود. او به جای تمرکز روی ساخت محصول مناسب، به تبلیغات چیزی روی آورد که اصلا وجود خارجی نداشت.
همانطور که اشاره کردم او بیماری «استیو جابز شدن» داشت. چیزی که پس از نابودی ترانوس در سال 2016 موجبات خنده و استهزا مخاطبان را فراهم کرده بود. (فیلم پایین را بینید.)
ملکه نمای سیلیکونولی در بحبوحه شهرت با شرکت تی بی دبلیو ای/شیات/دی قرار داد تبلیغاتی بست. شاید حدس زدنش دیگر الان برای شما ساده باشد چرا این آژانس تبلیغاتی؟! بله به این خاطر که این شرکت بزرگ با استیوجابز برای ساخت تبلیغ معروف اپل همکاری کرده بود و این همکاری تا سالها ادامه داشت.
حتی زمانی که الیزابت متوجه شد استیوجابز فقید روزهای چهارشنبه را برای ایده پردازی انتخاب کرده او هم چهارشنبه ها را برای این منظور برگزید. این حد از تقلید زمانی خطرناک می شود که بدانیم برای این بازی بیهوده شرکت تبلیغاتی سالی 6 میلیون دلار دریافت می کرد.
او علاقمند بود مردم را اغوا کند. به این تبلیغ که بیشتر شبیه هیبنوتیزم تلویزیونی است توجه کنید ( تمرکز بر چشمها، این که کاسه چشم پرخون است و البته صدای عجیبش هیچکدام اتفاقی نیست بلکه در راستای تاثیر بیشتر حرفهایش بر عامه مردم طرح ریزی شده اند.)
آژانس تبلیغاتی تی بی دبلیو ای از این شرکت تازه تاسیس سالانه 6 میلیون دلار دستمزد می گرفت!
هفت- چه کسانی باید این کتاب را بخوانند؟
سعی کردم در این نقد محتوای کتاب را تا حد ممکن افشا نکنم و تنها به اهمیت مطالعه این کتاب بپردازم. اما واقعا چه کسانی باید این کتاب پرکشش و درس آموز را بخوانند؟ بنظرم افرادی باید این کتاب را مطالعه کنند که می خواهند در مسیر درست کسب و کار قدم بردارند. خیلی هم فرق نمی کند که ایده پرداز کسب و کار باشند، مخترع باشند، سرمایهگذار پرخطر باشند یا …
کسب و کار با هر روشی که قرار است آغاز شود و توسعه پیدا کند باید بر اصول دقیق علمی و تجربی متعهد باشد. این چیزی است که کتاب قرار است به ما بگوید.
دوره «در گاراژ معجزه کردن» بیل گیتس و سایر کارآفرینان کلاسیک گذشته است. هرچند احتمالا شما هم تصدیق می کنید این نابغه های از گاراژ متولد شده هم، با پشتیبانی قدرمند مالی و معنوی به جایگاه کنونی رسیده اند.
یادمان باشد ما انسانها دنبال داستان های شگفت انگیز و حماسی هستیم و برخی از کارآفرینان هم دوست دارند از همین شگفتی ها برایمان صحبت کنند. خیلی از حرف ها بیان نمی شود و البته خریداری هم ندارد. حرفهایی که واقعیت های دنیای کسب و کار را بیان می کند. خون نحس از جنس همین حرفهای بی تعارف اما حقیقی است.
هشت- چه کسانی نباید این کتاب را بخوانند؟
بنظرم آنها که غرق در ساخت و ساز عمارت های زیبا در فضای استارت آپی هستند بدون اینکه خروجی درخوری داشته باشند، آنها که به دنبال کنفرانس های مطبوعاتی پرشور، تبلیغات پرزرق و برق و خلاصه کلام خودنمایی هستند،نباید این کتاب را بخوانند. خون نحس برای کسانی نیست که اصطلاحات جدیدی که از دهان بازاریاب و تبلیغاتچی ها خارج می شود را می ربایند و تا مدت ها در همه جلسات در بحث های مرتبط و غیرمرتبط به کار می برند! خون نحس بعید می دانم اصلاحی در آنها ایجاد کند و نهایتا باعث سردرد مختصری می شود، چرا که آنها با همه عالم فرق دارند!
نه- جایگاه نشریات استارت آپی
هرچند در خون نحس می خوانیم خیلی از نشریات در ابتدا به تمجید از الیزابتِ چشم آبی می پردازند اما نهایتا «وال استریت ژورنال» با شجاعت ترانوس را نابود می کند. آیا در بین نشریات حوزه استارت آپیِ ما هم هستند مجموعه هایی که بجز انتشار اخبار اکوسیستم و رپرتاژهای رایگان و غیر رایگان، دست به افشاگری های مستند،خردمندانه و مفید بزنند؟
ده-تقدیر و تشکر از تهیه کنندگان کتاب خون نحس
در پایان وظیفه خودم می دانم از عوامل تهیه این کتاب ارزشمند بویژه «عادل طالبی» عزیز، مدیریت نشر برآیند، مترجمان و سایر دست اندرکاران تقدیر و تشکر کنم. آنها با پشتکار و تلاش بی وفقه اثری ارزشمند و درس آموز را به جامعه کسب و کار ایرانی هدیه دادند و بنظرم اگر شما جزو آن دسته هستید که باید کتاب را بخوانید، درنگ نکنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
حرکت از شرق به غربِ یک تبلیغاتچیِ بدقول
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه کمپین تبلیغاتی ایزیلایف تابوها را میشکند و با شرمساری بیمورد مبارزه میکند؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالشهای رایج در کسبوکارهای ساختمانی: راهکارهایی برای غلبه بر رکود و رونق