ماجرای قرار کاری من، منشی محترم و بیزنس اتیکت!

امروز قرار داشتم یک بار لغو شده بود و اصلا مایل نبودم دیر برسم

به ماشین استارت زدم کار نکرد. سریع یک تاکسی اینترنتی گرفتم. راننده خیلی همراه بود و با اندک تاخیر رسیدم محل قرار.

از یک آقایی که پشت کانتر بود سوال کردم جناب دکتر ح. تشریف دارند؟ فرمودند دو تا دکتر ح. داریم. کدامشان؟ عرض کردم نام کوچکشان را نفرمودند شما سوال کنید.

پرسیدند نام شما؟ عرض کردم شهربانویی.

نشستم روی صندلی اتاق انتظار ( نفرمودند چند لحظه تشریف داشته باشید.) خودم نشستم.


آقا به خانم منشی که ایشان هم پشت کانتر بود فرمودند به آقایان دکتر ح زنگ بزنید و بگویید شهربانویی آمده است.

منشی باصدای بلند و پشت به من از آقا سوال کرد چی؟ آقا فرمودند شهربانویی. خانم منشی گفت چی؟؟ شهبانو؟ گفتند نه شهربانویی. منشی فرمودند شهبانویی؟؟؟

...خلاصه بعد از چند بار پاسکاری فامیلی من، ایشان متوجه شد و تماس گرفتند با دکتر ح نخست. ایشان گویا ابراز بی اطلاعی کردند. خانم منشی از همان فاصله حدود سه متری از من سوال کرد شما چه کاره ای؟ عرض کردم مشاور بازاریابی

منشی گرامی دکتر ح دوم را گرفتند. پس از اتمام تماس فرمودند آقای دکتر دارن میان. عرض کردم چه وقت؟ فرموند خونشون نزدیکه دارن میان!

گویا جناب دکتر ح خودش مجددا به منشی زنگ زد چرا که خانم منشی پس از یک تماس تلفنی به من فرمودند ایشان یک ربع دیگر می آیند.

آن یک ربع و بیشتر هم گذشت آقای دکتر ح نیامدند. من کارتم را به منشی دادم و گفتم امیدوارم جناب دکتر را در موقعیتی دیگر ببینم.

الان دو ساعت و نیم از ساعت قرار می گذرد و یک سری مسائل را مرور می کنم:

- در این مدت حدود چهل دقیقه انتظار یک نفر از من بابت این تاخیر عذرخواهی نکرد.

-یک نفر در این مدت چهل دقیقه حتی یک لیوان آب تعارف نکرد.

-هیچ کس از پرسنل حتی وانمود هم نکرد که بابت این مساله متاسف است.

-و از همه مهم تر جناب آقای دکتر ح با من تماس نگرفت یا حتی پیامک هم نداد بابت عذرخواهی


کاش به اندازه زیبایی ظاهر به زیبایی درون هم فکر می کردیم.
کاش قبل از مشاوره بازاریابی به مشاوره منابع انسانی فکر کنیم.


بگذریم بریم سراغ تعمیر ماشین.


علیجاه شهربانویی مشاور بازاریابی و تبلیغات

خاطره ای از روزهای آلودگی شدید هوا، قطع اینترنت و حمایت از کسب و کارهای اینترنتی