دیالکتیک | اگر عصبی نمی‌شوی، پس بی‌خاصیتی

اولی: بابا یکم آروم باش! چرا این‌همه غصه می‌خوری؟ چرا زود عصبی می‌شی؟ از جواد یاد نمی‌گیری؟! تا حالا دیدی عصبانی بشه؟ یاد بگیر آخه.

دومی: من به جواد کاری ندارم. ولی این که کسی اصلا عصبی نمی‌شه نشونه‌ی خوبی نیست.

اولی: عه! چرا آخه؟ نه اصلا تو خوبی بابا?.

دومی: چرا ناراحت می‌شی؟ خوب راست می‌گم. من که نمی‌گم من خوبم یا جواد بده. یعنی از نظر تو کسی که عصبی نمی‌شه خوبه؟

اولی: معلومه که خوبه. هرچی آدم ملایم‌تر به‌تر.

دومی: بذار برات یک مثال بزنم. فرض کن برای یک تابستون وقت‌گذاشتی و باغچه‌ی خونه‌تون رو حسابی گُل‌کاری کردی. این‌قدر خوشگل شده که هر کی میاد خونه‌تون ذوق‌زده می‌شه و تو رو تحسین می‌کنه. حالا فرض کن پسرخاله‌ی بی‌مزه‌ت میاد از روی نصف گل‌ها با لگد رد می‌شه و قاه‌قاه می‌خنده. تمام زحمات تابستونت با حماقت پسرخاله‌ت از بین می‌ره. حتما ناراحت می‌شی. ممکنه سرش داد بزنی. قبول داری که عصبی می‌شی؟

اولی: آره خوب.

دومی: دوست دارم یک حالت دیگه رو هم در نظر بگیریم. به نظرت اگر توی باغچه گل نمی‌کاشتی و تابستونت برای یک کاردستی ارزشمند صرف نمی‌شد باز هم عصبی می‌شدی؟ مثلا باغچه‌ای که پسرخاله‌ت از روش رد شده خالی از هرگونه گل و گیاهه. یا داخلش علف هرز باشه. طبیعتا رد شدن پسرخاله‌ت در این حالت تو رو به خشم نمی‌آورد. تو عصبی نمی‌شی چون گلی نگاشتی که بخواد لگدکوب بشه. بعضی مواقع عصبی‌نشدن ما به خاطر اینه که توی زندگی‌مون هیچ گلی نکاشتیم. هیچ ارزشی نداریم که به خاطر لگدکوب‌شدن و نابودی‌ش ناراحت و عصبی بشیم. عصبی‌نشدن نه تنها افتخار نیست،‌ بلکه نشون‌دهنده‌ی بی‌خاصیت بودن شخصه. کسی که گُلی توی زندگی‌ش نکاشته از چی باید عصبی بشه؟!!. یک آدم منظم، در گروه‌های شلخته بیش‌تر عصبی می‌شه. یک آدم راست‌گو در برخورد با دروغ‌گوها نمی‌تونه آروم باشه. تحمل بی‌ادبی برای هیچ‌کس به اندازه‌ی یک آدم مؤدب سخت نیست. فقر در جامعه برای آدم‌های انسان‌دوست موجود ترسناک‌تریه. آدم‌های بی‌خیالِ خودپرست که با این‌چیزها کک‌شون هم نمی‌گزه.

اولی: قبول دارم حرفت رو. ولی خیلی از آدم‌های درست‌حسابی رو هم دیدم که یا عصبی نمی‌شن یا دیر به جوش میان.

دومی: آره. راست می‌گی. بذار کمی حرفم رو اصلاح کنم. هر کی عصبی شد به معنای ارزش‌مند بودن زندگی‌ش نیست. هر کی هم که عصبی نمی‌شه بی‌خاصیت نیست. در واقع ارزش‌های زیاد، و لگدکوب شدن‌شون برای عصبی‌شدن بهانه جور می‌کنند. یا به نوعی هر لگدشدنی یک تکانه برای خشم درست می‌کنه. تازه بعدش نوبت خویشتن‌داری می‌رسه. یعنی ممکنه من به کَرّات عصبی بشم، اما با خویشتن‌داری جلوی خودم رو بگیرم و نذارم بروز نابه‌جایی داشته باشه. اگه کسی که عصبی نمی‌شه به خاطر خویشتن‌داریِ نیرومندش باشه قابل‌تحسینه، ولی اگر به‌خاطر اینه که ارزشی توی زندگی‌ش نداره، زیاد ستودنی نیست. ممکن هم هست ارزش‌هاش رو در معرض خطر نمی‌بینه. در هر صورت، ارزشی که لگدکوب می‌شه برای خشم، تکانه درست می‌کنه و با خویشتن‌داری می‌شه این خشم رو مهار کرد. گاهی هم باید خشم رو رها کرد تا مأموریت خودش رو به درستی انجام بده.

اولی: یک چیز دیگه. اگر پسرخاله‌م یک بچه‌ی کوچیک باشه و از روی گل‌ها رد بشه، خیلی فرق داره با زمانی که یک دانشجو باشه. به نظرت چرا؟

دومی: چون از بچه توقع کم‌تری داری. تو از کار پسرخاله‌ی دانشجوت بیش‌تر عصبی می‌شی،‌ چون انتظارت از اون بیش‌تره. علاوه بر تخریب گل‌هات، نکته‌ی اضافه‌ای که تو رو به خشم میاره اینه که چرا یک جوون بالغ باید این همه احمق باشه؟!! وقتی انتظار ما از واقعیت زیاد باشه و در خیال‌مون امید داشته باشیم که همه به ارزش‌هامون احترام بذارند و هر جوون دانشجویی باید عاقل باشه،‌ با هر بی‌احترامی تکانه‌ی بیش‌تری به ما وارد می‌شه. برای همین آدم‌های اخلاق‌مدار وقتی پا به سن می‌ذارند، نسبت به دوران جوونی‌شون آروم‌تر و پخته‌تر می‌شن. چون به پَلَشت‌بودن واقعیت و فاصله‌ی معنادارش با جهان آرمانی ایمان آوردند. البته همچنان به ارزش‌ها پایبندند، ولی با متانت بیش‌تر اون‌ها رو دنبال می‌کنند. این پخته‌تر شدن، نتیجه‌ی مستقیم گذر سن و واقع‌بین‌تر شدنه. این واقعیت که لازم نیست همه به ارزش‌های ما پایبند باشند،‌ لازم نیست همه یک‌جور فکر کنند. باید در جامعه و در دوستان، یک بازه‌ی خطا در نظر بگیریم تا با هر کار اشتباه سریع از کوره در نریم و روابط‌مون رو به هم نزنیم.

اولی: دمت گرم! اگر بخوام خلاصه کنم می‌گم:
ارزش‌های زندگی که در معرض خطر هستند برای ما تکانه‌ی خشم تولید می‌کنند. این خشم با توجه به موقعیت باید خنثی بشه یا بروز داده بشه. خنثی‌سازی تکانه با قدرت خویشتن‌داری انجام می‌شه. هرچه آدم واقع‌نگرتر به رفتار دیگران در قبال ارزش‌هاش نگاه کنه، خویشتن‌داری‌ش قوی‌تر و قدرت تکانه‌ها کم‌تر می‌شه. این‌جوری با متانت بیش‌تری می‌تونه واکنش مناسب نشون بده. البته حالت‌های مزاجی بدن هم بی‌تأثیر در شدت تکانه‌ها نیستند.
موافقی؟
دومی: آره. ایول :). فقط یک چیز هم اضافه کنم که هر ارزشی، ارزش نیست. بعضی مواقع ما روی اصولِ اشتباهی پا فشاری می‌کنیم. در واقع ارزش‌هایی قداست تکانه‌آفرینی دارند که عقلانی باشند.

یا حق!


خوش‌حال می‌شم اگر از نوشته‌های قبلی من هم بازدید کنید:

https://virgool.io/@mym/trump-qnkrchrswlcd
https://virgool.io/@mym/tp4ir-mzywuol3def5