تفاوت سرگرمی با تفریح

این نوشته درباره‌ی تمایز سرگرمی و تفریح نوشته شده است. برای باز شدن موضوع سعی می‌کنم مثال‌های مناسبی را به عنوان شاهد بیاورم تا گویایی موضوع بیش‌تر شود. در ابتدا به نزاع محترمانه‌ی دو تن از اساتید می‌پردازم و سپس در مورد آن‌ها به قضاوت می‌نشینم.

روزی در دانشکده‌ی ما جلسه‌ای برگزار شد که برای مدت کوتاهی از آن استفاده کردم. در این نشستِ دانشجویان و اساتید، گفت‌وگویی بین دو نفر از استادان شکل گرفت. دکتر «الف» که سن بالاتری نسبت به دکتر «ب» داشت، معتقد بود تا می‌شود باید از وقت استفاده کرد. باید عصاره‌اش را کشید و قدرش را دانست. به هیچ‌وجه نباید آن را اسراف کرد. مثال‌هایی هم از دوران جوانی‌اش آورد و از مسیر دشوارش تا رسیدن به استادتمامی دانشگاه فردوسی مشهد گفت. حقیقتاً راه را میان‌بُر زده بود. در این سن، کم‌تر کسی به این جایگاه رسیده بود. از این تعریف کرد که از کوچک‌ترین بازه‌های زمانی نهایت استفاده را برده است. ادعا می‌کرد حتی زمان انتظار پشت در اتاق اساتید را هم هدر نداده و زنده کرده است. عاجزانه از بچه‌ها خواست تا کم‌تر بازی کنند. کم‌تر دورهمی بگیرند و تا می‌توانند وقت خود را وقف مطالعه و تحقیق کنند.

دکتر «ب» که افتخارات کم‌تری نسبت به دکتر «الف» داشت، تریبون را در اختیار گرفت و بسیار محترمانه ترس خودش از سبک‌زندگی دکتر «الف» را بازگو کرد. او گفت: «روش شما بسیار سخت‌گیرانه است. نباید دانش‌جویان را از نشاط زندگی محروم کرد. همان‌طور که دانش‌جو به پژوهش و پیشرفت آکادمیک نیاز دارد، به سرگرمی و تفریح هم نیازمند است.» حتی اعتراف کرد که خودش بعد از کلاس‌ها، بارها از بازی‌های موبایلی بهره برده.

در این‌‌جا سوآلی مطرح می‌شود که برای قضاوت میان این دو بزرگوار مفید است.
- سرگرمی یا تفریح چیست؟
- فایده‌ی این دو چیست؟
- آیا تمایزی میان این دو وجود دارد؟

بگذارید با ترسیم شکل و بیان یک مثال دیگر، توضیح را پیش ببرم. فرض کنید که شما راننده‌ی خودرویی سواری هستید که از مشهد راهی تهران است. همزمان با شما خودروی دوست‌تان هم از مبدأ حرکت می‌کند. در راه هر ۱۰۰ کیلومتر یک پمپ بنزین وجود دارد. باک خودروی شما و دوست‌تان به اندازه‌ی ۱۲۰ کیلومتر سوخت ذخیره دارد. مصرف سوختِ خودروهای‌تان هم یکسان است. وقتی به پمپ‌بنزین اولی می‌رسید، همچنان می‌توانید به مسیرتان ادامه بدهید؛ اما ۲۰ کیلومتر دیگر که سوخت‌تان ته بکشد، دیگر پمپ‌بنزینی وجود نخواهد داشت.
وقتی به پمپِ اول می‌رسید سرعت را کاهش می‌دهید و فرمان را به سمت پمپ‌بنزین می‌چرخانید. اما خودروی دوست‌تان به مسیر خودش ادامه می‌دهد. در این‌جا، تا زمانی که شما منتظر پر شدن باک‌تان هستید، هیچ حرکت رو به جلویی (تهران) ندارید، در حالی که دوست‌ شما خودش را به مقصد نزدیک‌تر کرده است.

بیایید چند واژه را تعریف کنیم.

کار مثبت: هر فعالیتی که در راستای رسیدن به هدف (مقصد) باشد.
کار منفی: هر فعالیتی که در خلاف راستای رسیدن به هدف باشد.
خنثای لازم: هر فعالیتی که نه ما را به عقب ببرد و نه به پیش، از طرفی اگر انجام نشود امکان انجام کار مثبت را از ما می‌گیرد. ممکن هم هست باعث افت کیفیت کار مثبت شود.
خنثای نالازم: هر فعالیتی که در مسیر ما را ثابت نگاه می‌دارد، از طرفی نیازی هم به انجام آن نیست. یعنی از نوع «خنثای لازم» نیست.

اگر اصطلاحات بالا را در یک شکل ترسیم کنیم مانند زیر می‌شود:

یک فعالیت می‌تواند سایه‌ای بر روی هر دو محور داشته باشد.
یک فعالیت می‌تواند سایه‌ای بر روی هر دو محور داشته باشد.

در تصویر بالا:
A در حال انجام کار مثبت است، چون در راستای هدف حرکت می‌کند.
B در حال انجام کار منفی است.
اما در مورد C و D باید به نکات دیگری توجه کرد. هر دوی این افراد بر روی محور خنثی حرکت می‌کنند. یعنی با حرکت‌شان به سمت هدف پیش نمی‌روند. نکته‌ی دیگری که باید توجه کرد «ضروررت» انجام آن‌هاست. اگر C فقط با انجام کارش می‌تواند به مسیر اصلی (محور هدف) بازگردد، خنثای لازم محسوب می‌شود. اگر نیازی به آن نیست و بدون آن هم می‌تواند به مسیر خودش ادامه دهد، خنثای غیر لازم است. حتی اگر D هم به اندازه‌ی حرکت C نیازش برطرف شود، ادامه‌ی حرکتش از نوع خنثای نالازم است.

پس ضرورت و همچنین مقدار ضرورت در محور خنثی، تمایز خنثای لازم و خنثای نالازم را مشخص می‌کند.

در مثال رانندگی هم همین‌طور است. درست است که شما برای دریافت بنزین، دقایقی را توقف کرده‌اید، اما این توقف لازم است. شما در این توقف هیچ حرکت رو به جلویی ندارید، اما اگر اقدام به پرکردن باک نمی‌کردید، ۲۰ کیلومتر جلوتر،‌ از حرکت یا «کار مثبت» باز می‌ایستادید. همان‌طور که دوست شما با این اشتباه و ادامه دادن به کار مثبتِ بی‌جا، امکان پیش‌روی در آینده‌ی نزدیک را از خود سلب کرد.

خنثای لازم همان تفریح است و
خنثای نالازم سرگرمی‌ست.

در واقع تفریح، کار نیست اما اگر انجام نشود، امکان انجام کار را می‌گیرد. پس ضروری است و نیاز مبرم.
سرگرمی تفریح نیست، چون بدون انجام آن هم می‌توان به کار ادامه داد.

تمایز بین سرگرمی و تفریح در نوع کار نیست؛ در جایگاه کار است. در جهتش و ضرورتش.

برای نمونه اگر شب امتحان درس می‌خوانید و به آن نیاز دارید، در حال انجام کار (کار مثبت) هستید. چون در راستای هدف (موفقیت در امتحان) است.
اگر چُرت میان‌روزی می‌زنید، در حالی که ادامه‌ی مطالعه امکان‌پذیر نیست، تفریح است.
اگر با یک ساعت استراحت نیازتان برطرف می‌شود و شما یک ساعت و نیم بخوابید، فعالیت شما شامل یک ساعت تفریح و نیم‌ساعت سرگرمی است.

اگر آن نیم ساعت را به مطالعه‌ی کتاب غیر درسی اختصاص بدهید، خودتان را سرگرم کرده‌اید. بنابراین حتی مطالعه‌ی کتاب غیر درسی هم چون در راستای هدف نیست و ضرورتی هم ندارد، سرگرمی محسوب می‌شود. مثال‌های دیگری هم هستند.

آیا شهربازی رفتن سرگرمی است؟
بازی‌های موبایل چطور؟
رفتن به استخر، فوتسال، شنیدن موسیقی در بالای کوه،‌ رستوران رفتن با دوستان.

همه‌ی این‌ها را زمانی می‌شود تفریح حساب کرد که نیازی به انجام‌شان باشد. حتی بازی‌های کامپیوتری هم اگر لازم باشد، تفریح محسوب می‌شود. مثلاً خود من که انبوه متراکمی از هیجانات تخلیه‌نشده هستم، اگر خودم را از طریق بازی‌های کامپیوتری (اکثراً PES یا FIFA) تخلیه نکنم، یا در رفتارهای روزانه زودتر عصبی می‌شوم و یا در حین کار تمرکزم را از دست می‌دهم. اگر با یک ساعت بازی، هیجانم تخلیه شود و من ادامه بدهم، الباقی‌اش در دسته‌ی سرگرمی قرار می‌گیرد.

البته نشاط و شادی هم بخشی از نیاز ماست. حتی اگر به طور ریشه‌ای نگاه کنیم، هدف غایی ما خوش‌حالی و لذت است. کار مثبت هم، فعالیتی است برنامه‌ریزی‌شده برای کسب لذت. شادابی، انگیزه و توان کار را افزایش می‌دهد. کیفیت آن را بالا می‌برد و حتی تمرکز را جمع‌تر می‌کند.

از آن‌جایی که سرگرمی از شکل کار آن مشخص نمی‌شود، نمی‌توان دیگران را بر اساس کاری که انجام می‌دهند سرزنش کرد. ممکن است برای یک نفر، شهربازی رفتن، تفریح باشد و برای دیگری کتاب‌خواندن سرگرمی باشد.
ممکن است برای یک نفر رفتن به ورزشگاه تفریح باشد و برای دیگری کار منفی به شمار بیاید.

تفریح، نیاز روح و بدن افرادی است که در زندگی‌شان، اهداف مشخصی را دنبال می‌کنند. هر چه شوق رسیدن به هدف بیش‌تر باشد، خویشتن‌داری از انجام سرگرمی هم شدت می‌گیرد.
کسی که رسیدن به هدف برایش مهم است،‌ نمی‌تواند برنامه‌ی مدونی برای تفریح روزانه در نظر نگیرد. چنین شخصی منابع فردی خودش از قبیل وقت،‌ تمرکز و پول را صرف کاری نمی‌کند که می‌توانست از آن‌ها به شکل بهینه‌تری استفاده کرد. این قاعده برای جامعه هم قابل تعمیم است. شهر خوب، تفریح‌گاه‌ها را با ظرافت و نگاه آرمان‌گرایانه طراحی می‌کند.


ممکن است با خود بگویید عجب معیار سخت‌گیرانه‌ای! از کجا این همه دقت صرف تعیین مرز سرگرمی و تفریح کنیم؟
من هم می‌گویم که این سنجه تنها یک معیارِ ایده‌آل است. کاملاً بهینه‌بودن دشوار است،‌ اما تا زمانی که معیاری نباشد، راه نزدیک‌شدن به آن را پیدا نمی‌کنیم. اگر اهداف برای‌مان مهم است،‌ حداقل، تلاش‌مان را برای بیشینه‌کردن «کار مثبت» به کار بگیریم.


یا حق!



پیشنهاد:

مهم‌تر، گزینه‌ی انتخابیِ ماست یا دلیل انتخاب آن؟

https://virgool.io/arvatt/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%82%D9%84%D8%A7%D9%84%DB%8C-%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%DB%8C%D8%A7-%D8%A7%D8%B5%D9%84%D8%A7%D8%AD%D8%B7%D9%84%D8%A8-rsxeyx8fdny5